اثر گذاری یک جمله،با گذشت ۱۰ سال آن هم فقط یکبار گفتن

امروز برای آموزش پیشگیری از معلولیت‌ها یا همان طرح کشوری " آگاه سازی" به مدرسه ی شهید یوسفی ناغان رفتم و ۱۰-۱۵ نفر از دانش آموزان دهم صحبت کردم که خیلی عالی بود .

موقع خروج از مدرسه در جمع دانش آموزانی که در محوطه مدرسه بودند یکی داد زد" با آب و صابون تمیز میشه دستامون".

می خواستم برگردم ببینم کی این حرف را زد. ولی با لبخند و رضایت درونی از داد زدن آن دانش آموز مدرسه را ترک کردم و به خودم گفتم؛ احسن، آقای حسین پور کارت درسته. چه شعار مناسبی انتخاب کردی. تو این شعار را برای طرح بازاریابی اجتماعی در زمینه بهداشت نوشتی و آن را در سال ۱۳۹۳ در مدارس ابتدایی ناغان اجرا کردی ولی بعد ۱۰ سال امروز میوه تلاشت را گرفتی.یعنی این دانش آموز که داد زد؛ " با آب و صابون تمیز میشه دستامون". آن موقع اول دبستان بود و الان دهم هست و بعد از گذشت ۱۰ سال انتخاب یک شعار مناسب برای بازاریابی یابی اجتماعی هنوز اثر گذار است.

خوش بحال خودم که ثمره طرحم را گرفتم هرچند به اصلاح مدیران بهداشت توجهی به طرح من نداشتند. اما من می دانستم چه نهالی دارم می کارم.

تمدید فراخوان چهارمین جشنواره شعر داوار در چهارمحال و بختیاری

معاون فرهنگی و رسانه‌ای اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی چهارمحال و بختیاری از تمدید فراخوان چهارمین جشنواره شعر چهارمحال و بختیاری با نام داوار (مادرانه) تا یکم بهمن 1402خبر داد.

به گزارش روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی چهارمحال و بختیاری، حجت‌الله شیروانی گفت: چهارمین جشنواره شعر این استان با همکاری اداره شهرستانی کیار و انجمن شعر و ادب عباس ارشاد شهر ناغان، آبان امسال برگزار می‌شود.

وی، زندگی و تکریم مقام والای حضرت فاطمه (س)، مادران و همسران شهید، حجاب و عفاف و توصیف مقام رفیع مادر و منزلت زن را از محورهای این جشنواره شعر بیان و تصریح کرد: هر شاعر می‌تواند سه اثر در هر نوع قالب شعری را به دبیرخانه ارسال کند و آثار ارسالی نیز نباید پیش از این در جشنواره دیگری پذیرفته شده و یا به چاپ رسیده باشد.

شیروانی درباره بخش‌های جشنواره شعر داوار افزود: در هریک از بخش‌های زبان معیار و بختیاری این جشنواره، سه برگزیده با نظر هیات داوران معرفی و به برگزیدگان به ترتیب هدایای 12، 10 و 8 میلیون ریالی به همراه لوح سپاس اهدا خواهد شد.

معاون فرهنگی و رسانه‌ای اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی چهارمحال و بختیاری مهلت ارسال آثار به جشنواره داوار را تا 1 بهمن امسال اعلام کرد و اظهار داشت: علاقه‌مندان به شرکت در این رویداد ادبی می‌توانند آثار خود را به دبیرخانه جشنواره به نشانی شلمزار، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی کیار ارسال کرده و یا با شماره 09913141657 در پیام‌رسان‌های ایتا و بله در ارتباط باشند.

گفتنی است، شهرستان کیار آبان امسال میزبان هفتمین جشنواره شعر طنز چهارمحال و بختیاری نیز خواهد بود و شاعران طنزپرداز می‌توانند تا 28 مهر برای شرکت در این جشنواره اقدام کنند.

۲۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۹:۳۶

روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان چهارمحال و بختیاری |

سیصد و چهل و چهارمین جلسه انجمن مهر داوار ناغان برگزار شد.

سیصد و چهل و چهارمین نشست انجمن های ادبی ناغان برگزار شد.

در عصر روز سه شنبه ۱۴۰۲/۷/۲۵ انجمن های ادبی ناغان در کتابخانه دهخدا ناغان گرد هم آمدند.

مجری این نشست ``خانم غزل کمالی`` بودند ، که جلسه را با شعری زیبا آغاز کردند و از بچه‌های انجمن خواستند به ترتیب تکلیف شأن ( مرضیه که بینایی خود را از دست می دهد می خواهد یک کار خارق العاده بکند او تصمیم می گیرید که نقاش شود) را بخوانند ، این متن با هدف خلاقیت و نوآوری طرح شده و هر یک داستانی جالب و طرحی جدید در متنشان ارائه دادند.

سپس آقای ناصر حسین پور در خصوص یک مصاحبه از افراد مسن برای تهیه گزارشی با عنوان شهید یوسف پور از اعضای بزرگسال انجمن خواستند مصاحبه کننده باشند.

در ادامه آقای حسین پور به معرفی بتهوون موسیقی دان ناشنوا و جان برامبلیت نقاش نابینا پرداختند .

مهمانان عزیزی که در این نشست حضور داشتند 🌺

آقایان : سیاووش فتاحی ، عبدالمجید هاشمی .

اعضاء جدید انجمن :صبااحمدی ، آوا برخورداری ، یسنا شیروانی

توقف در ایستگاه روزمرگی

گاهی در ایستگاه روزمرگی متوقف می شوی اما خودت نیز متوجه‌ این جریان تکرار نمی شود انگار منتظری شنبه بیاد و در شنبه این کار را انجام بدهی و روزهای بعد هم به نوعی تکرار روزهای قبل می شوند و به این روزمرگی عادت میکنی و از آن هم لذت می بری. اما هر لذتی خوب نیست مانند لذت از خواب غفلت.

حالا چگونه متوجه شویم که دچار روزمرگی شدیم؟

وقتی هنوز صبح را شب رساندی اما می بینی کارهای کوچکی را که تو را به آرزوی بزرگت می رساند را انجام ندادی.

وقتی صبح از خواب بیدار می شوی و هدفی بجز کارهای تکراری نداری

وقتی شب را بدون رویاهای بزرگ بخواب می روی.

اطلاعیه جلسه ۱۴۰۲/۷/۲۵

درود 🌷

نشست انجمن های ادبی عباس ارشاد و مهرداوار ناغان در روز سه شنبه 25مهر ماه در کتابخانه دهخدا ناغان در ساعت 4 عصر برگزار خواهد شد.

✅ بچه های عزیز دفتر موفقیت و ایده هارا با خودتان بیاورید.

تکلیف جلسه ی فردا:

مرضیه که بینایی خود را از دست می دهد می خواهد یک کار خارق العاده بکند او تصمیم می گیرید که نقاش شود

✅منتظر حضور سبز شما نویسندگان و شاعران خلاق و توانا هستیم🌸🌼

اطلاعیه از روند برگزاری جلسات انجمن

برگزاری جلسات انجمن های ادبی ناغان ، از چهارشنبه های هر هفته به سه شنبه ها تغییر یافته.

جلسات انجمن در روزهای سه شنبه ی هر هفته ساعت 4 عصر برگزار می شود و فردا جلسه ی انجمن در کتابخانه تشکیل می شود.

منتظر حضور پرشور شما هستیم.🌺🌺

مهلت ارسال آثار به چهارمین جشنواره استانی شعر داوار ناغان تمدید می شود

با درخواست انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان و نظر مثبت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان چهارمحال و بختیاری و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان کیار، مهلت ارسال آثار به چهارمین جشنواره استانی شعر داوار ناغان تمدید خواهد شد پس از جمع بندی نهایی و دریافت نظر مسئولین استانی اطلاعیه تکمیلی در همین وبلاگ منتشر خواهد شد.

یک پیشنهاد جدید برای مکان برگزاری چهارمین جشنواره استانی شعر داوار ناغان

آقای عبده نبی رفیع زاده پیشنهاد داد که محل برگزاری چهارمین جشنواره استانی شعر داوار در خانه ی بوم گردی ناغان برگزار شود.

از ویژگی‌های این خانه می توان به بافت قدیمی آن و فضای باغچه ی آن اشاره نمود.

نشست حافظ خوانی با حضور علاقه مندان🌻

🍁سیصد و چهل و سومین نشست انجمن های ادبی ناغان برگزار شد. 🍁
در روز چهارشنبه ۱۴۰۲/۷/۱۹ نشست انجمن های ادبی ناغان، با عنوان حافظ خوانی با حضور جناب آقای "چنگیز گهرویی" حافظ پروژه در کتابخانه علامه دهخدای ناغان برگزار شد‌.
مجری این نشست خانم " بهدیس برخورداری" بودند.
در ابتدا علاقه مندان خانم‌ها"ملینا یوسفی"، "مهدیه خسروی" و "صبا رمضانی" حافط خوانی کردند.
سپس جناب آقای "علی محمد شیروانی" در مورد حافظ صحبت کردند.
در ادامه آقای "ناصر حسین پور""آقای چنگیز گهرویی" را برای حافظ خوانی همراهی کردند.
در این میان آقای " ناصر حسین پور" کتاب حافظ را به دست آقای "عبدالمجید هاشمی" برای تفأل دادند؛ سپس ایشان شعری خواندند.
اعضای انجمن، "نیکا کمالی"، "ستیا شیروانی"، "آنیتا شیروانی" و "زهرا بابازاده" شعر حافظ خواندند.
آقای "رمضان حسین پور" شاهنامه خوان ؛مهمان گرامی انجمنِ امروز، ما را با خواندن شاهنامه و بیت های بختیاری دل انگیزشان، بسیار ما را خوشحال کردند.
آقای "هدایت الله دارابی" شعری با قلم خود خواندند.
و در آخر عکس یادگاری گرفته شد📷✨️


مهمانان امروز:
آقایان: رمضان حسین پور🌸چنگیز گهرویی🌸عبدالمجید هاشی🌸هدایتت الله دارابی🌸تقی بابازاده🌸
خانم‌ها: بهدیس برخورداری🌸فاطمه سلیمی🌸ناهید بهارلو🌸سحر رفیعی🌸زهرا بابازاده🌸هانیه و بهار احمدی🌸ستیا و آنیتا شیروانی🌸مهدیه خسروی🌸ملینا یوسفی🌸صبا رمضانی ، مژگان رئیسی ، نگار رحمانی ، حمیدرضا رحمانی و.....بودند.

#حافظ_خوانی
برگزاری حافظ خوانی به مناسبت روز بزرگداشت حافظ با همکاری انجمن ادبی عباس ارشاد ناغان و انجمن کودک و نوجوان داوار ناغان
با حضور استاد چنگیز گهرویی (حافظ پژوه)
📍ارسالی از آقای "امید ظفریان" مسئول کتابخانه
🔺️استان چهارمحال و بختیاری شهرستان کیار
#کتابخانه_علامه_دهخدا_ناغان

۲ روز مانده به پایان آخرین مهلت ارسال آثار به چهارمین جشنواره استانی شعر داوار مانده است

از شاعران دعوت می شود در زمان باقیمانده نسبت به ارسال آثار خود اقدام نمایند.تمدید مهلت ارسال آثار در برنامه ی جشنواره نیست.

انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان به مناسبت روز بزرگداشت حافظ برگزار می کند؛

سیصد و چهل و سومین نشست ادبی، با عنوان:

🍁"حافظ خوانی"🍁

🌱🍀🌺 دعوتنامه 🌺🍀🌱

کتابخانه ی علامه دهخدای ناغان با همکاری انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان به مناسبت

۱۶ مهرماه روز جهانی کودک و هفته ی کودک همچنین ۲۰ مهر ماه روز بزرگداشت حافظ برگزار می نماید:

📖📜📒 نشست حافظ خوانی📚📚📚📚

✳️ بررسی اندیشه و شعر حافظ با حضور استاد چنگیز گهرویی؛ حافظ پژوه

✅مکان: کتابخانه عمومی علامه دهخدای ناغان

✅زمان: چهارشنبه ۱۹ مهرماه ۱۴۰۲ ساعت ۳ ونیم عصر

✅ حضور برای عموم مردم و علامه مندان به شعر و حافظ آزاد است.

منتظر حضور سبز شما عزیزانِ علاقه مند هستیم🌿

از چهارمین جشنواره استانی شعر داوار ناغان چه خبر؟

امروز آقای ناصر حسين پور دبیر انجمن های ادبی ناغان با حضور در بخشداری ناغان،‌در خصوص آیین پایانی چهارمین با آقای نادر مرادی بخشدار محترم ناغان بحث و تبادل نظر شد.

تمام تلاش انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان این است که سطح جشنواره بصورت عمومی برگزار شود و در صورت عدم جذب حامی در این دوره بصورت تخصصی و محدود برگزار می شود.

یک شعر از آقای ناصر حسین پور دبیر انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان

به سازت گر نمی رقصد زمانه

نزن بر پشت بختت تازیانه

به خنده صید کن احوال خوش را

رها کن دامنت از هر بهانه

ناصر حسین پور از کتاب در حال انتشار

از چهارمین جشنواره استانی شعر داوار ناغان چه خبر؟

۱_ داوران جشنواره مشخص و مورد تایید قرار گرفته اند.

۲- شهردار ناغان به عنوان مسئول کمیته اجرایی تعیین شد.

۳- آقای علی محمد شیروانی به عنوان خرانه دار تعیین شد.

۴- ترانه ی دا آماده شد و برای گروه سرود جشنواره ارسال شد.

۵- به علت نبود حامی موسیقی گروه سرود معلق ماند.

۶- به علت این که هنوز از جشنواره حمایت مالی مردمی نشد؛ برگزاری جشنواره به صورت عمومی تا این لحظه امکان پذیر نیست اما جشنواره با امکانات فعلی بصورت تخصصی امکان برگزاری دارد.

۷- با توجه به‌ نزدیک شدن به پایان مهلت ارسال آثار، ۷ روز دیگر-تعداد آثار رسیده‌ از حد انتظار پایین تر است.

۸- گروه نمایش سوتش برای اجرای نمایش مادر اعلام آمادگی کرده و در حال دریافت مجوز برای اجراست.آقای احمد فرجی هزینه های گروه نمایشی بالا را تقبل نمودند.

سیصد و چهل و دومین نشست ادبی☁️☀️

به نام آفریدگارِ ....
نشست امروز، (انجمن های ادبی ناغان) چهارشنبه، تاریخ 1402/7/12 در کتابخانه‌ دهخدای ناغان با موضوع شعر خوانی برگذار شد.
مجری این نشست خانم "طناز یوسفی" بودند.
در ابتدا خانم "سحر رفیعی" یک شعر زیبا با عنوان روز موعود پیامبر اکرم خواندند.
آقای "ناصر حسین پور" از اعضا خواستند تا شعر ایشان را نقد کنند و تمامی ما شعر را به صورت ادبی و با قلم خودمان نقد کردیم و خواندیم.
"صبا رمضانی" و "مهیا رمضانی" برایمان شعری از حافظ خواندند.
سپس خانم "زهرا بابازاده" یک متن ادبی خواندند.
ما امروز دو مهمان گرامی داشتیم...
"آقای رضا شیروانی" و دخترشان؛ و پدر "زهرا بابازاده"!
خانم "مینا حقیقی" هم با خوانش چند متن ادبی و شعر‌ی با عنوان "خدا" ما را خرسند کردند.
در ادامه آقای "هدایت دارابی" یک شعر دیگر خواندند و اعضا با همکاری هم شعر های باباطاهر عریان را بررسی کردیم.
و در آخر آقای "رضا شیروانی" با خواندن ترانه‌ای با گویش بختیاری ما را خوشحال کردند و جلسه با گرفتن عکس یادگاری به اتمام رسید‌.
تا خاطره سازی و نشست گرم و صمیمانه‌ای دیگر در پناه حق‌‌...!🌸🌿

به قلمِ: زهرا بابازاده

انتشار آیین پایانی چهارمین جشنواره استانی شعر داوار ناغان در رسانه ها

سعی خواهیم کرد گزارش پایانی چهارمین جشنواره استانی شعر داوار ناغان را در رسانه های صوتی و تصویری و بستر فضای مجازی منتشر کنیم.

اطلاعیه ؛برگزاری ویژه برنامه انجمن

۱۶ مهرماه روز جهانی کودک نام گذاری شده است همچنین ۲۰ مهر ماه روز بزرگداشت حافظ می باشد.

به همین مناسبت انجمن ادبی کودک و نوجوان مهر داوار ناغان و انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان در روز چهارشنبه ۱۹ مهرماه برنامه ی ویژه و شادی برگزار خواهیم کرد.

از اعضای انجمن درخواست می شود برای جلسه ۱۹ مهر آمادگی خوانش یک غزل از حافظ را داشته باشند.

سیصد و چهل و یکمین نشست انجمن های ادبی ناغان در دفتر شورای اسلامی شهر ناغان برگزار شد.

در روز دوشنبه ۱۴۰۲/۷/۱۰ سیصد و چهل و یکمین نشست انجمن های ادبی ناغان در دفتر شورای اسلامی شهر ناغان برگزار شد.

در این نشست تمامی اعضای محترم شورای اسلامی شهر ناغان همراه با آقای مهندس حمید گودرزی فرد شهردار محترم ناغان و تعدادی از اعضای محترم انجمن های ادبی ناغان حضور داشتند.

موضوع نشست: چگونگی تامین منابع مالی چهارمین جشنواره استانی شعر داوار ناغان بود.

پس از شور و مشورت آقای مهندس حمید گودرزی فرد همراه با آقای دارابی و بهروز محسنی ماموریت یافتند با حضور در بخشداری ناغان یک جلسه ی هماهنگی با خیرین فرهنگی به منظور جذب حاميان جشنواره برگزار نمایند.

از اعضای انجمن آقایان: علی محمد شیروانی ناغانی، هدایت الله دارابی و ناصر حسین پور حضور داشتند.

فرهنگسرا ناغان؛ یک ضرورت فراموش شده

تا برگزاری چهارمین جشنواره استانی شعر داوار ناغان، یعنی تا ۲ آبان کمتر از ۲۲ روز باقی مانده است. چالشی که هر دوره عوامل اجرایی جشنواره با آن روبرو می شوند این است که مکان مناسب برای برگزاری این جشنواره و سایر همایش ها در بخش ناغان وجود ندارد.در حال حاضر شهرداری ناغان در حال تدارک سالن نمایش با گنجایش ۱۰۰ نفر است اما تا فراهم شدن آن باید زمان زیادی سپری شود.

در صورت ساخت سالن نمایش در ساختمان هنرمندان ناغان باز هم این مکان نمی تواند پاسخگوی نیازهای مردم و هنرمندان این منطقه باشد.

چون :۱- گنجایش آن کم است.۲- موقعیت جغرافیایی آن دور از شهر است.۳- محلی برای توقفگاه خودروهای مهمانان ندارد.

پیشنهاد انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان احداث فرهنگسرا در موقعیت جغرافیایی مناسب و با گنجایش ۲۰۰۰ نفر است.

پیام رسان های داخلی  بله، ایتا، روبیکا و شاد آماده دریافت آثار چهارمین جشنواره استانی شعر داوار است.

11 روز دیگر به آخرین مهلت ارسال آثار به چهارمین جشنواره استانی شعر داوار ناغان باقی مانده است.

11 روز دیگر به آخرین مهلت ارسال آثار به چهارمین جشنواره استانی شعر داوار ناغان باقی مانده است. در این دوره مهلت ارسال آثار تمدید نخواهد شد و داوری آثار با هر تعدادی که به دبیرخانه برسند، انجام می شود.

شمارش معکوس برای دریافت آثار چهارمین جشنواره استانی شعر داوار ناغان

۱۲ روز دیگر به آخرین مهلت ارسال آثار به چهارمین جشنواره استانی شعر داوار ناغان باقی مانده است. در این دوره مهلت ارسال آثار تمدید نخواهد شد و داوری آثار با هر تعدادی که به دبیرخانه برسند، انجام می شود.

در روز ۲۲ مهرماه داوری آثار دریافتی انجام خواهد شد و از برگزیدگان و همه ی علاقه مند به شعر دعوت خواهد شد در آیین پایانی جشنواره داوار شرکت نمایند.

نشست دورهمی اعضای انجمن  برگزار شد.# نشست سیصد و چهل مین

اعضای انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان در تاریخ ۵ مهر ۱۴۰۲ بعد از همایش عصر شعر و خاطره هفته ی دفاع مقدس، نشست صمیمی و دورهمی برگزار کردند که جزئیات آن به اطلاع خواهد رسید.

دو داستان بخوانیم با عنوان دفاع مقدس

✅...

"آخرین یادگاری‌ات"

خاله صنوبر، فراموشی عجیبی داشت، اما با این حال همیشه مجید را یادش بود.

او هر روز گوشه‌ی باغچه‌ی سرسبزش می‌نشست و گل‌های سنبل را تماشا می‌کرد.

من هم وقتی از مدرسه بر می‌گشتم، بعدظهر ها به او سر می‌زدم.

با صدای خوردن زنگ در، لبخند روی لب‌هایش می‌نشست، اما وقتی می‌دید من هستم، چهره‌اش در هم فرو می‌رفت.

خاله هر بار می‌پرسید:

- راستی اسم تو چی بود؟

- علی‌ام خاله!

- مجید کجاست؟ نیومده؟

بعد از پرسیدن این سوال سکوت می‌کردم، او با این حال هنوز مجید را می‌شناخت و از گفتن حرف‌های تکراری من هرگز خسته نمی‌شد.

- خب پسرم، به من بگو مجید کی میاد؟

- خاله می‌خوام دوباره برای صد و بیست و نهمین بار شما رو ببرم به اون دورانِ طاقت فرسا!

دفترم را باز کردم و شروع به خواندن خاطره‌های چند سال پیش کردم:

در یک روز زمستانی سرد، ساعت هفت صبح بود که در کنار خانواده داشتیم صبحانه می‌خوردیم.

یک دفعه صدای زنگ‌های پشت سر هم، ما را میخکوب کرد.

پیراهن گرمم را به تن کردم و به سمت در رفتم، مجید بود.

من و مجید حدود هفده سال دوست و برادر بودیم.

آن صبح سوز آور، مجید حیرت زده به من خیره شده بود و می‌لرزید.

- مجید چی شده؟ بیا تو!

- نه، علی خواب دیدم کسی در جبهه از من کمک می‌خواد، من بایستی برم.

دستش را گرفتم و به داخل هدایتش کردم.

- چی داری میگی تو!

زده به سرت؟

مجید برعکس من عاشق جنگ و نجات دادن آدم‌ها بود.

- بیا بریم داخل کنار بخاری نفتی تا گرم بشی، مخت تاب برداشته، انگار سرت به سنگ خورده.

- نه علی من شوخی ندارم، باید برم، ننه صنوبرم چیزی نمی‌دونه، بهش گفتم می‌خوام برم نون بخرم و برگردم، بهش بگو منتظر بمونه، نگران نباشه.

بغض گلو گیری داشتم، سپس نامه‌ای را که در دست داشت به من داد، صورتش اشک آلود بود.

- علی نتونستم از ننه‌ام خدافظی کنم، ازت خواهش می‌کنم که یه روز این نامه رو براش بخونی، هر روزی که خودت صلاح می‌دونی.

مجید رو بغل کردم.

- حداقل وایسا یه لقمه نون و پنیر برات بیارم.

- نه! خدافظ دوست قدیمی...

دلم می‌خواست جلویش را بگیرم، اما مجید کله شق و یک دنده بود و با این حرف ها راضی نمی‌شد‌.

چند ساعتی جلوی در نشستم، خاله صنوبر با چشم های خیس و چادر گل‌داری به سمت من آمده بود، وقتی نگاهش کردم گریه امانم نمی‌داد.

- خاله! مجید رفته!

او زودتر از من متوجه شده بود و با نا امیدی به خانه برگشت.

انگار می‌خواست جیزی بگوید، حق با او بود، چون در دنیا فقط همین فرزند را داشت و حالا دیگر تنها بود.

بعد از مجید من مراقب مادرش بودم، همیشه به او سر می‌زدم و برایش خرید می‌کردم، نمی‌گذاشتم امیدش از بین برود.

سه سال گذشت تا اینکه یک روز صدای رادیو اهل خانه را دور هم جمع کرد، رادیو می‌گفت که حدود چند نفر از شهرمان شهید شدند.

همه چیز را رها کردم و به خانه‌ی خاله رفتم، هر چه در زدم کسی در را باز نکرد و مجبور شدم از دیوار بالا بروم.

خاله وسط اتاق افتاده بود.

- خاله! خاله لطفا بیدار شو.

او با حالتی افسرده و ناتوان بیدار شد.

- راسته علی؟ مجید پسرم شهید شده؟ آره؟ حالا باید چیکار کنم؟‌ علی من و ببر پیش مجیدم، علی یه کاری بکن

دلم برایش می‌سوخت، آخر مجید سوگولی مادرش و بهترین پسر این محله بود.

- باشه! خاله بلند شو تا با ماشینم تو رو ببرم پیش پسرت.

هوا گرم بود، نزدیک‌های شب راه افتادیم.

جاده بسیار خطرناک بود، اما مجبور بودیم که برویم.

خاله دیگر انتظارش را از دست داده بود، ناگهان وسط جاده بمبی پرتاب شده بود، نمی‌دانم چه شد که کنترل ماشین از دستم خارج شده بود و یک دفعه...

وقتی بیدار شدم دیدم در بیمارستان بودم، دکتر ها می‌گفتند که یک پایم را از دست داده‌ام.

برایم مهم نبود

اما گفته بودند امیدی به برگشتن حال مساعد خاله نیست!

دلم داشت پر پر می‌زد.

نیاز به خون داشت و من سعی کردم به او خون بدهم.

چند روزی را در کما به سر برد، تا اینکه وقتی پلک گشود، متوجه شدیم فراموشی گرفته است.

یک ماه بعد خاله را به خانه آوردیم، نصف روز را با درس دادن می‌گذراندم و نصف دیگرش را به خاله سر می‌زدم،

بیست سال از آن ماجرا می‌گذرد و همچنان و همچنان....

دفتر را بستم، باز هم اشک در چشم‌های خاله بود.

دلم می‌خواست آن نامه‌ی مخفی شده را بخوانم، اما منتظر جنازه‌ی مجید بودم.

از خاله خداحافظی کردم و به خانه برگشتم‌‌.

فردای آن روز وقتی برای خرید مواد غذایی به دکان رفتم، دیدم اصغر آقا و دوست‌هایش دارند می گویند شهید‌های گمنام پیدا شده‌اند.

بدو بدو به سمت خانه‌ی خاله رفتم و این خبر خوب را به او دادم.

خاله خوشحال بود و می‌گفت:

- مجیدم... مجیدم برگشته...

آماده شدیم.

- خاله صبر کن الان میام،

به خانه‌ی خودمان برگشتم در کشو را باز کردم، نامه را برداشتم و رفتیم.

مردی که آنجا‌ بود به ما گفت:

- جنازه‌ی مجید همونیه که روش قرآن گذاشته شده.

خاله رفت و روی جنازه افتاد، چشم‌هایش کاسه‌ی خون شده بود.

گذاشتم کمی آرام شود و به او گفتم‌:

- خاله دیگه وقتشه یه چیزی رو بهت نشون بدم.

نامه را باز کردم...

این اولین بار بود که خودم آن را می‌خواندم:

سلام بی بی من! عطر ماندگار من! خسته‌ی امیدوار من!

می‌دانم حالا چند سال پیرتر شدی و من نیستم تا دست‌های ظریف و چروکی‌ات را ببوسم و پا به پایت موهایم را سفید کنم.

بی بی نمی‌دانم آن موقعی که داری نامه را می‌خوانی کجا هستم، می‌توانم تو را ببینم یا نه!

شاید نباشم، اما نامه‌ام هست که بوی من را می‌دهد، بوی اشک‌های تو را می‌دهد، بی بی بغلم کن، مملو از دلتنگی‌ام.

اگر روزی مردم، هر روز به دیدنم بیا، فقط تنهایم نگذار، می‌ترسم.

من با نفس‌ های تو آرام می‌گیرم.

لطفا برایم لالایی بخوان! از همان‌هایی که با خواندنش در بچگی مرا می‌خواباندی!

اینجا سرد است، شبی اگر مریض شدم تا خود صبح بالای سرم بنشین و پارچه‌ی خیسی را رو سرم بگذار تا خوب شوم.

مادرم، امیدِ سبز من! هر از‌ گاهی یاد خاطره‌هایمان بیوفت، تا من حس کنم هنوز زنده‌ام.

باز هم مثل کلاس اول برایم لقمه بگیر و سرم داد بزن، ولی رهایم نکن!

جز تو کسی دوستم ندارد.

بی بی منتطرت دیدارت می‌مانم، ای قوت قلبم، ای روح زنده‌ی من...

همان طور که داشتم می‌خواندم، خاله گفت:

صبر کن یادم آمد، نامه را به من بده!

یادم آمد...

نویسنده: خانم زهرا بابازاده

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

فلسفه تنهایی اش

خیابان به خیابان ، کوچه به کوچه های خرمشهر مثل یک کتاب قطور تاریخی ، پر از خاطره اند.

در یکی از کوچه های قدیمی خرمشهر ، مستندی واقعی و زنده ، سالهاست ، چشمان بی فروغ او به خیابان هاست.

موهای بلند او از دو طرف صورتش بافته شده. موجی از تار های سفید در لابه لایه موهای سیاه او خودنمایی میکند.

چند باری او را می دیدم که هر روز صبح زود در کوچه شان می نشیند و قاب عکسی را در آغوش دارد .

در مقابل او ایستادام ، شانه های نحیفش را به دیوار تکیه داده بود ، تشویشی در نگاهش موج میزد .

سلام گرمی میدهم و کنارش می نشینم ، سلام میکند.

قاب عکس را نگاه می کنم ، صاحب عکس پسری ۱۰_۱۲ ساله بود که پیراهن چهارخانه سفید و مشکی بر تن داشت. نگاهم را دنبال کرد تا که به عکس ختم شد ، با دست پیرش عکس را نوازش کرد . به سختی بلند شد. زودی بلند شدم و دستش را گرفتم . گفت:« بیا ، بیا امروز مهمان خانه ما باش . و با آن یکی دستش خانه اش را نشان می داد. باهم وارد خانه شدیم ، خانه ی که جایش را با خانه های طبقاتی عوض نکرده بود و عجیب سادگی جلوه میداد.

قاب عکس را در حیاط روی یک طاقچه کاه گلی جا داد . سه اتاق کوچک به حیاط ختم میشد ، که او به اتاق میانی رفت .در مقابل یکی از اتاق ها یک جفت کفش مردانه سایز بزرگ و نو جفت شده بود. دقایقی بعد او با یک لیوانی پر از آب حاضر شد. لبخند ملیحی بر لبش نشست و به من نزدیک شد با دست به فرشی حصیری اشاره کرد و گفت:« این خانه به جز من رنگ هیچ کس دیگری را ندیده بود.

لیوان آب را مقابلم آورد و ادامه داد :« به چهره ات نمی‌خورد اهل خرمشهر باشی.»

گفتم:« بله مادر من اهل خرمشهر نیستم.» و به قاب عکس چَشم دوختم ، بی معطلی گفت که :« نسیم گرمی در کوچه پس کوچه های شهر پیچ و تاب میخورد ، صدای خنده و شادی بچه ها در کوچه مان هفت محله می‌رفت ، نسیم گرده شادی را بر سر نخل ها و طنین انداز کوچه ها میکرد ، ناگه صدای مهیبی بلند شد ، آن چنان که صدای شادی در آن گم میشد ، پنجره ها می لرزیدند و موجی از گرما و خاکی سرکش زبانه می کشیدند ، آسمان دیگر صاف نبود مه غلیظی جایش را گرفت ، تاریکی و ترسی غالب شد ، به هوای پسرم ، سراسیمه به کوچه رفتم هر کس را می دیدم در حال دویدن بود ، زنان فریاد می‌زدند ، گمان بردم زلزله نهیبی ست کمی بعد صدای توپ و تفنگ بیداد میکرد ، پسرم را نمی دیدم صدایش زدم

محمد حسین

محمد حسین

از پسر بچه ها سراغش را گرفتم و گفتند بودند ندیدیم ، قبل از این که این آوار بر سرمان خراب شود.» مادر ادامه حرفش را آهی کشید و لیوان آب را به دستش دادم ، قلپی آب خورد و گفت:« پسرم لجوج و بازیگوش بود و بهانه گیر و حرف هیچ کس را گوش نمی‌داد بعد از آن اتفاق که گمان می‌بردیم زلزله است بعد چند روز بی خبری آمد و گفت که میخواهد برود و بجنگد ، به پایش افتادم ، التماسش کردم اما او از این تصمیم مسم بود رفت و من چند ماه در به در دنبال او ، یک شب که خرمشهر در آتش می‌سوخت آمد با تفنگی که بلند تر از خودش بود یک کلام گفت و رفت ، «مادر حلالم کن»

مادر که حالا رمقی برایش نمانده بود با گوشه روسریش اشک چشمش را پاک کرد و ادامه‌ داد:« او حالا یک مرد است نه فقط محمد حسین من بلکه تمام هم بازی هایش مردی و مردانگی را به تمام عالم ثابت کردند. آن کفش ها را می بینی برای پایش خیلی بزرگ بود آنها را خریدم تا به ذوق آنها دست از شیطنت بردارد ، بغض راه گلویش را بست با سختی گفت که عکسش را قاب گرفت و در کوچه می نشیند تا که روزی دوست یا همرزم محمد حسین از این کوچه عبور کند و برایش از بزرگ شدن پسرش بگویید.»

نویسنده: سحر رفیعی

سیصد و سی و نهمین نشست ادبی عباس ارشاد ناغان🧡🍂

✨️به نام خداوند دل‌های نورانی✨️

در روز چهارشنبه، تاریخِ 1402/7/5 به مناسبت بزرگداشت هفته‌ی دفاع مقدس" عصر شعر و خاطره" با همکاری 《بسیج، کتابخانه‌ی علامه‌ی دهخدای ناغان، شهرداری و انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان 》 برنامه‌ای در حسینیه‌ی ناغان برگذار شد.
مجری توانمندِ این برنامه "خانم تارا اسکندری" بودند.
شروع برنامه با خوانش چند کلام الله از قرآن مجید توسط "آقای امید جمشیدی" انجام شد.
سپس به احترام سرود ملی جمهوری اسلامی ایران برخاستیم و به این سرود پر افتخار گوش جان سپردیم.
مجری از مهندس "بیژن عظیمی" مدیر عامل شرکت خمیر مایع ناغان و جانباز دفاع مقدس، دعوت کردند و ایشان با عنوان خاطره گویی، شرح سه رنگ پرچم ایران، چکیده ‌ای از دوران دفاع مقدس و شعری از حافظ سخنرانی کردند.
در ادامه از سردار "محمد کیانی" قهرمان عملیات‌های قمر بنی هاشم دعوت شد و ایشان درباره‌ یک نکته‌ی تاریخی به همراه خاطره‌های دوران دفاع مقدس سخنرانی کردند.
در آخر شاعرِ کتاب 'سروش سخن'" آقای خسرو سلیمی ناغانی"، "آقای سیاوش فتاحی" و "خانم ستایش زمانی" با خوانش شعر پایان برنامه را اعلام کردند.
نویسنده: زهرا بابازاده☘️🌼

برای دل خودم

آیا ما برای دل خود زندگی می‌کنیم یا حرف مردم؟ کدام بدردبخور تر هست؟

بیاید تصور کنیم برای حرف مردم زندگی داریم زندگی می‌کنیم:

...

...

حالا بیاید تصور کنیم داریم برای دل خودمان زندگی می‌کنیم:

...

...

واقعا انتخاب یکی از این دو سخت هست. چون ما اجتماعی هستیم

# حرف مردم#

و از طرفی دل داریم و بخش زیادی از حس خوشبختی درونی است

#دل خودمان#

مطلع چند غزل از استاد خسرو سلیمی ناغانی از کتاب سروش سخن

جز تو کسی نیست مرا در نظر

باز مرو از نظرم بی خبر

**********

آفتاب عشق باشد از فروغ روی تو

ظلمت هر شب بود از تاری گیسوی تو

****

اگر بر من کنی بیداد، بر دادت نظر بندم

و گر رانی مرا از خود به تو دل بیشتر بندم

******

مطلع چند غزل از استاد خسرو سلیمی ناغانی از کتاب سروش سخن

جز تو کسی نیست مرا در نظر

باز مرو از نظرم بی خبر

**********

آفتاب عشق باشد از فروغ روی تو

ظلمت هر شب بود از تاری گیسوی تو

****

اگر بر من کنی بیداد، بر دادت نظر بندم

و گر رانی مرا از خود به تو دل بیشتر بندم

******

برنامه های اجرایی انجمن های ادبی ناغان در نیمه ی دوم سال 1402

- برگزاری عصر شعر دفاع مقدس با همکاری کتابخانه ی علامه ی هخدای ناغان در تاریخ 1402/7/5

- برگزاری مسابقه ی دکلمه خوانی تا مورخه 1402/7/20

- عصر شعر حافظ مورخه 1402/7/19

- آیین پایانی چهارمین جشنواره ی شعر داوار ناغان 1402/8/2

-برگزاری همایش تجلیل از مفاخر فرهنگ و هنر بخش ناغان در تاریخ1402/12/17