اطلاعیه جلسه ۱۴۰۲/۶/۱

درود 🌻

نشست انجمن های ادبی عباس ارشاد و مهرداوار ناغان در روز چهارشنبه ۱ شهریور ماه در کتابخانه دهخدا ناغان در ساعت ۴ عصر برگزار خواهد شد.

✅ جلسه ی این هفته را به خوانش کتاب داستان" شازده کوچولو " اختصاص خواهیم داد و در خصوص آن بحث خواهیم کرد.

✅منتظر حضور سبز شما نویسندگان و شاعران خلاق و توانا هستیم 🌺

وجه تسمیه ناغان

یکی از بحث هایی که در بین اهالی بخش ناغان، این روزها داغ است که قرار است که بخش ناغان در آینده ای نه چندان دور به شهرستان تغییر پیدا نماید.این که آیا با درخواست مردم موافقت می شود یا نمی شود یک مطالبه سیاسی - اجتماعی است که خارج از اساس نامه ی انجمن ادبی است و انجمن یک نهاد غیر سیاسی است و به اساس نامه ی خود پایبند است و دخالت و فعالیتی در این زمینه نخواهد کرد . اما در صورت به ثمر نشسن مطالبه ی مردم بخش ناغان برای شهرستان شدن لازم می دانیم برای شهرستان جدید نامی مناسب انتخاب شود و برای نامگذاری آن با اهالی فرهنگ و ادب و انجمن های ادبی ناغان مشورت شود تا نامی نیکو و متناسب انتخاب شود و پیشنهاد ما" شهرستان ناغان" است.

در مورد وجه تسميه ناغان چند روایت وجود دارد اما من روایتی را که یکی از پژوهشگران جونقانی گفته را معتبرتر می دانم.

" نا" در فرهنگ بختیاری به معنای " توان و قوت" است و " گان" یا " غان" پسوند مکان است. بنابراین ناغان به معنای مکان مردم توانا و قوی است.

مطالب زیر را آقای علی حسین پور کارشناس تاریخ و کارشناس ارشد ایران‌شناسی گرایش فرهنگ و آداب و رسوم بیان نمودند:

نا+ غان غان عربی شده گان به معنی مکان است. نا به معنی نم جای نمزار است و همچنین از ریشه باستانی انا به معنی جاوید و همیشگی است و بسیاری از شهرها با این واژه شروع می شوند. یکی از دیگر معانی آن نا به معنی گلوگاه است شاید معنی نزدیک به گردنه و موقعیت خاص ناغان برای عبور قافله ها از آن هم معنی دهد.یکی از معانی دیگر آن که در گویش بختیاری هم وجود دارد نا به معنی توان و قدرت است و کسی که ندارد و می گویند فلانی نای کار را ندارد.نا خلاصه شده انا باستانی به معنی جاوید و همیشگی است. ناغان یعنی مکانی جاوید.ناغان یعنی سرزمین جاوید با مردمی توانا، قوی و قدرتمند هم می توان معنی کرد.

آسمانی تر..

ابرها را دوست دارم، چون با وزش باد به هر سو سرک می کشند... سنگین نیستند، مثل وجود آدمی نیستند، غمی، کینه ای، ریایی، دروغی، اندوهی در وجودشان نیست.
اما، اما... امان از دل انسان ها...
کاش می شد انسان هم اندوه را بتکاند، غم را درهم بشکند، دروغ را جادو کند، ریا و کینه را پشت کوه فراموشی بیندازد تا جسمش سبک شود و مثل پر کاهی از روی قله ی کوه ها عبور کند..
بگذار کمی ساده تر صحبت کنیم... غم ها را میفروشم هر چند بدا به حال مشتریانش... میخواهم برای دلم شادی از جنس مخمل آبی بخرم تا هر روز صبح با لبخندی پر از آرامش به روز سلام بدهم، دنیا را از خودم بدانم و آسمان را ببوسم...آن وقت است که عشق در دلم جوانه می زند و جوری سحر آمیز بال و پر میگیرد که هر کودک سه ساله هم از آن بالا می رود تا عشق را ببیند و بشناسد...
من خواب دیدم آسمانم آبی تر از همیشه و پر از لبخند است....
من خواب دیدم صبح شهریور، فاخته ای دست مرا میگیرد و عبورم می دهد از سر انگشتان سیاهی...
گاه با ذوق ما درختان میوه میدهند، گاه وسط زمستان شکوفه میدهند و این خاصیت عشق است...

#دلنوشته

#روزمرگی

ناهید بهارلو

آخرین مهلت فراخوان انتشار ؛ خاطره ، ضرب المثل و متل های محلی بخش ناغان.

آخرین مهلت ( فراخوان انتشار؛خاطره، ضرب المثل و متل های محلی بخغان) تا روز چهارشنبه ۱ شهریور ماه است.

خانم زهرا برخورداری به جمع نویسندگان وبلاگ ادبیات کودک و نوجوان مهر داوار ناغان پیوست.

سیصد و سی یکمین نشست ادبی انجمن های ادبی شهر ناغان برگزار شد. 



درود 🌿

نشست انجمن های ادبی عباس ارشاد و مهرداوار ناغان، در روز چهارشنبه 25 مرداد ماه در کتابخانه دهخدا ناغان در ساعت16:30 برگزار شد.

در بخش اول به خوانش کتاب داستان" شازده کوچولو " اختصاص داده شد که آقای ناصر حسین پور دبیر انجمن های ادبی ناغان خلاصه ی از آن را توضیح دادند و در ادامه ؛ خانم سحر رفیعی فصل های یک و دو آن کتاب را برای حضار خوانش کردند و خانم زهرا برخورداری توضیح جوامعی در باب آن کتاب و نویسنده کتاب، ارائه دادند.

در بخش دوم اعضاء به خواندن شعر ، داستان و .... پرداختند.

مهمان جدید انجمن « سوفیا نصیریان » به معرفی چند کتاب و به شرح کتاب داستانی پرداختند ، که وی توسط حضار و آقای هدایت الله دارابی تشویق و ترغیب شدند .

پایان بخش جلسه خاطره گویی بزرگان و عکسی دسته جمعی بود.

اسامی عزیزانی که در این جلسه حضور داشتند به شرح زیر می باشد:

آقایان ناصر حسین ، هدایت الله دارابی ، سیاووش فتاحی

امیر ارسلان برخورداری

میکائیل رفیعی

خانم ها : حلیمه نظری ، زهرا برخورداری ، سحر رفیعی ، بهدیس برخورداری ، نگار رحمانی ، ستایش زمانی ، شادی شیروانی ، سوفیا نصیریان ، صبا رمضانی ، طناز یوسفی

«آرامش»

شبی است از شب های زیبای تابستان، شبی پر از احساس آرامش و سبک بالی ... به قول مرحوم سیمین بهبانی استاد غزل:

چو تخت پاره بر موج، رها، رها، رهاااا من ...

چُنین حسّی در وجودم می جوشد.🥰

در این‌حِین، پنجره ای از فراز دورها باز و با حرکت باد، پرده ها به رقص در آمده و چُنان نسیم خنکی بر چهره می نشیند و آرامش عجیبی بر دل می گذارد که گویا کسی از دور یا همین نزدیکی ها برایم حال خوشی را آرزو کرده، بوی معطّر اسپند در فضا پیچیده و فرشِ آسمان یک رنگ و پُر ستاره است. با این احساس، تمام اضطراب ها و تنش های زندگی را فراموش و دَمی به مهمانیِ دوستم حضرت آرامش فراخوانده شدم. به قولِ صائب تبریزی که چه خوش سرود:

آرامش است عاقبتِ اضطراب ها .....

خودمانیم چه می شود به جای انتقال این همه انرژی منفی به یکدیگر، تمام حسّ های خوبی را که در عالَم است به اطرافیانمان هدیه دهیم. بیایید برای هم نیک بخواهیم تا خدا نیز برایمان همان را که خیر است بخواهد.

چندی است از نامردمی ها و ناملایمات اهل دنیا گله مندم و در دلم حسّ تأسّف دارم برای انسان هایی که هر کاری می کنند تا دیگران را بد جلوه دهند و خودشان تیتر یک روزنامه های بی ارزش عالَم باشند.

مگر آدمی چند سال در این درگهِ فانی می ماند که اینقدر اطرافیانش را می رنجاند و برای دنیا و آخرت خود، عذاب می خَرَد. حسادت، کینه و نامردمی بس است، آیا برای وجود خود ارزشی قائل نیستید که اینقدر سم را به روح و جانتان تزریق می کنید، در عجبم از این همه کج فهمی!

گاهی دنیا تنها به یک لحظه لبخند شما نیاز دارد تا طعم زیبایی ها را بِچِشَد. آیا لبخند به لب دیگران آوردن گران است؟! آیا آرزوی خوب کردن برای دیگران اینقدر گران است؟! و هزار آیایِ دیگر که همه در هسته ی اصلیِ جان آدمی یعنی قلب او جا دارند.

چقدر یکدیگر را می رنجانیم ...چقدر ندانسته یکدیگر را قضاوت می کنیم ... و کلّی چقدرهای دیگر. بس است، بس است دیگر !!!!

اندکی تنفّس، اندکی صبر، اندکی لبخند، اندکی مهربانی، مگر این ها توشه ی بدی برای دوستی اند که آن ها را از خود دریغ کرده و چسبیده ایم به خود.

به خدا قسم، خواستنِ خود یعنی خواستنِ دیگران. چه بَسا بودند انسان هایی طلایه دار محبّت و سرانجامشان نیکو.

اینقدر خود را با فانیانِ عالم گول نزنیم. سرمایه مان را بگذاریم برای کار نیک و یاد نیک، که تنها خوبی است که می ماند و همین خود برایمان کافیست.

مولانا با سروده ی زیبایش که در خطّ زیرین آمده، رهایی از خود و عالَم را به جِد توصیه کرده:

این جهان زندان و ما زندانیان

حفره کُن زندان و خود را وا رَهان

حال دیگر وقت رهایی است، رهایی از خویش و دنیای فانی!

اطلاعیه  برگزاری جلسه  ۱۴۰۲/۵/۲۵

درود 🌻

نشست انجمن های ادبی عباس ارشاد و مهرداوار ناغان در روز چهارشنبه 25 مرداد ماه در کتابخانه دهخدا ناغان در ساعت16:30 برگزار خواهد شد.

✅ جلسه ی این هفته را به خوانش کتاب داستان" شازده کوچولو " اختصاص خواهیم داد و در خصوص آن بحث خواهیم کرد.

✅منتظر حضور سبز شما نویسندگان و شاعران خلاق و توانا هستیم 🌺

درآمدی بر کتاب«سوز وسیر» اثر اقبال طهماسبی گندمکاری به قلم استاد به قلم فیض الله طاهری

گذری و نظری بر مجموعه شعر لری بختیاری اثر اقبال طهماسبی گندمکاری

گذری و نظری بر مجموعه شعر لری بختیاری اثر اقبال طهماسبی گندمکاری

شعر با زندگی مردمان خوش قریحه و دوستدارشعر لربختیاری چنان عجین شده است که گویی شعررا زندگی می کنند . اشعار رایج در بین این مردمان تصویر تمام نمایی از زندگی آنان است . این اشعار اغلب یک بیتی ها یا دو بیتی های عامیانه و هجایی هستند که چون چشمه ای همواره جوشان و پایان ناپذیر در تمامی مراحل زندگی آنان از دیرباز تا اکنون جاری اند. این اشعار ترجمانی از آمال و آرزوها ،شادی واندوه ، وقایع و حوادث ، فراق ووصال ، محبت و عشق ، تفکر و بینش ایلوندان لر بختیاریست که در طول زندگی آنان درقالب کاردنگ ها یا کارآواها شامل لالایی ها ، ترانه های عاشقانه ، تصنیف ها و آوازها و … از تولد تا مرگ سینه به سینه و نسل در نسل ادامه ، تکرار و در حال نوزایی اند.

به قلم فیض ال…طاهری اردلی / شاعر و پژوهشگر

خیال سوز و سیرُم مِن کَمون بُرگِته، هرسا

دِرا مِـن تیخِش افتـو، دواره نم نم بارون

مجموعه شعر ” سوز و سیر” نخستین اثر شاعربختیاری سرا ” اقبال طهماسبی گندمکاری” است که به زبان لری بختیاری توسط نشر سلسله باران بندرعباس با طرح جلدی از پدارم فرخ نیا و در تیراژ ۱۰۰۰ جلد به زیور چاپ آراسته شد. این شاعربختیاری سُرا شعر را بصورت جدی از ۱۰ گذشته با عضویت در انجمن شعر و ادب شهرستان اردل شروع و در جشنواره های متعددی حائزرتبه گردید. مجموعه ی فوق برگزیده ای از اشعار چند سال گذشته این شاعر خوش قریحه است که در قالب غزل و مثنوی پیشکش علاقمندان به شعر و ادب لری گردیده است. انعکاس خبر این اتفاق خوش موجی از خوشحالی را در بین علاقمندان حوزه ی ادبیات مکتوب لر به ارمغان آورد.

شعر با زندگی مردمان خوش قریحه و دوستدارشعر لربختیاری چنان عجین شده است که گویی شعررا زندگی می کنند . اشعار رایج در بین این مردمان تصویر تمام نمایی از زندگی آنان است . این اشعار اغلب یک بیتی ها یا دو بیتی های عامیانه و هجایی هستند که چون چشمه ای همواره جوشان و پایان ناپذیر در تمامی مراحل زندگی آنان از دیرباز تا اکنون جاری اند. این اشعار ترجمانی از آمال و آرزوها ، ، شادی واندوه ، وقایع و حوادث ، فراق ووصال ، محبت و عشق ، تفکر و بینش ایلوندان لر بختیاریست که در طول زندگی آنان درقالب کاردنگ ها یا کارآواها شامل لالایی ها ، ترانه های عاشقانه ، تصنیف ها و آوازها ، صیادی ، حماسی ، برزگری ، دوغ زنی ، خرمن کوبی ، برنج کاری ، شادینه خوانی ها ، دندال ها ورویدادهای تلخ و شیرین و… – از تولد تا مرگ سینه به سینه و نسل در نسل ادامه ، تکرار و در حال نوزایی اند.

بختیاری ها در اوج غلیان های عاطفی ، همواره عواطف خود را با شعر بیان می کردند. گوناگونی و رنگ وارنگی ابیات فولک ، طیفی از سختی ها ، خوشی ها ، حوادث ، عاشقانه ها ، دلتنگی ها ، کارآواها ، شادی ، عزا ، کار و… را در شعرآنان به تصویر کشیده است . بختیاری ها علاوه بر این نوع ادبیات منحصر بفرد به شدت به ادبیات و اشعار ملی از قبیل شاهنامه ، خسرو و شیرین و… علاقمندند . شعر خوانی همواره در بین آنان رواج داشته است . علاقمندی بختیاری ها به شعر و شعر خوانی دراغلب سفرنامه ها ، آثار سیاحان و پژوهشگران بازتاب گسترده ای دارد.

این مجموعه ی شعر در امتداد شعر گذشته بختیاری ، ولی با رویکرد به شعر ساختارمند و عروضی است . شعر بختیاری به موازات چند دهه تغییر و تحولات همه جانبه ی فرهنگی واجتماعی – درست مانند دیگر ارکان فرهنگی و اجتماعی و زیستی ، متغیرات جدید و مقتضیات روز را به خود گرفته است . “سوز وسیر” از این حیث در امتداد شعر گذشته یا فولک بختیاری است که می توان بازتابی ازغنا و گستردگی واژگان و کارکردهای گذشته را در هموندی ، بروزآفرینی و کاربست جدید آن به وضوح مشاهده کرد. دیرینگی ، وسعت و عمق و زوایای پنهان و نهان این فرهنگ سرشار ازناشناخته ها ، گنجینه ی بی نظیر فرهنگ عامه و واژگان ناب و اصیل آن – از پسِ اعصار و قرون – سالیان سال می تواند آبشخور ادیبان و شاعران و پژوهشگران عرصه های مختلف باشد. با این پشتوانه و بر بستر چنین پیشینه ای “اقبال طهماسبی گندمکاری” در خلوت شاعرانه و واگویه های خود نقشی از” سوزو سیر” خیال خود را بر صفحاتی از دیوان مانای شعر مکتوب بختیاری به تصویر کشیده است.

“سوزوسیر” از آن جمله واژگانیست که در کارکرد دستوری از ترکیب دوصفت سوز و سیر ساختاراسم به خود گرفته است . این فرنام همواره فراتر از خودِ واقعی اش در ذهن و اندیشه ی خیال انگیز شاعران و ستایشگران زیبایی ، سرچشمه ی هنرزایی و آفرینش های فلسفی و ادبی و هنری گردید. این زیبای بشکوه ، روح و اندیشه ی چه ادیبان و شاعرانی را در رویاهایی به بیکرانگی آسمان به پرواز در نیاورده است ! و چه بزرگانی در توصیف آن لب به سخن نگشوده اند.

رنگین کمان از تلاقی نورخورشید با قطرات ریز باران و با قلم هفت رنگ نگارگر هستی بخش بر آسمان لایتناهی نقش می بندد و این “سوزوسیر” بازخورد ذهن و اندیشه ی شاعر با واژگانی است که پس از هوای طوفانی و بارانی و غوغای عاطفی درونی شاعر در افق خیال انگیز او درقالب شعر، نقش بر این دفتر گردید.

شعر در “سوزو سیر” بر حول تخیل شاعر می چرخد و زوایای نادیده ی ذهن شاعر را آشکار می سازد. شعر او آیینه ی تمام نمایی از نادیدنی های درونی شاعر را نمایان و پیش روی خواننده هویدا می کند. او درعاشقانه هایش نه با معشوقه ای خیالی و موهومی گفتگو، بلکه دغدغه ها ، ناگفته ها و اصل خویش را در قالب شعر فریاد می زند و با او در منظومه ی رنگین کمانی افکار مبتنی بر بینش مختص به خود سیر می کند. زمزمه های راز آلودشان شعر می شود تا راز نهانی او را فاش سازد . شاعر “سوز و سیر” چون موتیف رنگینِ متفاوت رنگین کمان ، توامان دل سروده ها و غزل های متفاوت از هم و متمایز از دیگران را در صفحه و بوم این دفتر شعر به تصویر می کشد. “اقبال ” در مجموعه ی آثارش از شعرهای تغزلی و مثنوی گرفته تا قصیده وارها و دوبیتی هایش از تکرارهای نخ نما شده گریزان و از فقرمضامین به دور است . از نکات برجسته دیگر، نوگرایی در مضمون با پرداختن به موضوعات روز و دغدغه ها ی اجتماعی و اعتراضی در لفافه ی کلام ، بی کسی سرزمین مادری ، خشک شدن چشمه ها ، شکم های خالی ، از بین رفتن گهپ و کوچیری و درحسرت هالو زال و… است . عدم محافظه کاری در بکارگیری کلمات تازه وغیر متعارف از دیگر ویژگی های اوست . خودکار ، سِگار ، شراو ، فُرات( رود) ، سدکارون ، عیس(عکس) و… واژگانی هستند که در کنار واژه های ناب لری بختیاری و در فضای شعر بختیاری این شاعر خوش می نشینند تا تفکراتش را در شعر معنا ببخشند . حضور نام های چون شغاد ، رستم ، کیکاووس ، گشتاسب ، گیو ، پشنگ ، آذر و… و نیز بسامد واژگانی خاص در اشعارش مبین محیط بودن شاعر به ادبیات کهن به ویژه شاهنامه و تبحر وی در بکارگیری درست و بجای آنها در شعر است . او در حین آفرینش آثاری مبتنی بر فضای ذهنی و تصویری خاص بختیاری ، به عنوان شاعر امروزی به درستی – بر اساس مقتضیات موضوع و مضمون – مهندسی واژگان را به جریان فعل و امروزی گویشوران نزدیک کرده است. او همچنین در آثارش به خوبی توانست عروض و وزن متناسب با موضوع را با استیل زبان بختیاری هماهنگ کند.

این شاعر در شعر خود به واژه هایی با کارکردی کهنه ، نقشی نو می بخشد و به خلق معانی عمیق می پردازد . عبارات و مضامین بکر ، تصویرها و توصیف های تازه را با بهره مندی از ظرایف و لطایف زبان بختیاری در هم می آمیزد و با تخیل سرشار از نقش و نگار برای بیان حالات و عواطف درونی خویش و آنِ خود به

خلق معانی می پردازد. او تصویرگر عواطف خویش است و با شعرش دوگانه نیست بلکه با آن زندگی می کند . به قول نیما یوشیج شعرهرشاعری زیبایی خاص خود را دارد و هنگامی که شعری از شاعری می خوانیم نباید به شاعر دیگری فکر کنیم. شعرا واژگان خاصی دارند که مبین شخصیت آنهاست . این سخن به درستی قابل تعمیم به هر شاعری که به تشخص شعری خاص خود رسیده است ، می باشد . این مولفه یکی از شاخص های برجسته ی دفتر شعر فرا روی ماست و مبین این است که “اقبال طهماسبی گندمکاری ” به تشخص شعری خاص خود رسیده است.مرور مجموعه ی سوز و سیر بیانگر آن است که شاعر در ضمیر ناخودآگاه خود و در گذار از الهامات و تراوشات ذهنی ، واژگان رایج و زبان فراگیر فرا منطقه ای را به عنوان اسکلت و شالوده ی زبان شعرش قرار می دهد. او با علم به گستره ی وسیع سرزمین گویشوران همتبار خویش – که اندک تفاوت هایی در بیان و ادای واج ها ، واکه ها و آواها را اجتناب ناپذیر می کند – از این ظرفیت واژگان و آوایش متفاوت لهجه ی مادری زیست بوم ( میانکوه ، شهرستان اردل) و طایفه ی خود ( اولاد – اورک ) به خوبی بهره می جوید . او با کاربست واژگان خاص منطقه ی خود مانند ؛ دودولوک ، قیش و کَفی ، رویُم ( رودُم) ، چو کنک ، بدوف ، پاله ، سُکُل ، خینمال ، هَیابُنگ ، بوهاما ، شووِسون و… و افعالی چون ؛ دِری ، اِبونُم ، نانُم ، نانِه ، اِیبونه ، نِشَهسِن ، واوِین و… و اسامی مکان هایی چون ؛ کوه میلی ، اوِ سرخون ، شلالدون ، دورک ، ناغون ، چشمه شَلیل و… هدفمند بهره می برد . از این جهت شعر او مانند اغلب شاعران اقصی نقاط و طوایف مختلف بختیاری – علاوه بر برجسته نمودن مولفه ی اقلیم شاعر، توامان بستری را برای هم افزایی زبانی و داد و ستد واژگان با مخاطبین آثارش فراهم می سازد. این مهم به یمن گذار از ادبیات سینه به سینه به ادبیات مکتوب ، راهی برای جلوگیری از مهجور ماندن کلمات باستانی و اصیل و برون رفت واژگان متداول از حصار منطقه ای و راهیافت آنان در گنجینه ی واژگان گویشوران و شاعران لرزبان است . علاوه بر اینکه نمونه ای مدوّن و کاربردی را در دسترس پژوهشگران حوزه ی ادبیات به ویژه زبانشناسان و مولفان واژه نامه ها قرار می دهد. اگرچه رویکرد شاعر در مولفه های ذکر شده در حال و هوای شعر به دو صورت ارادی و ضرورت کاربردی صورت می گیرد و اصل بر شعر و خلق اثر است . اما درهرصورت این موارد از نکات قابل تامل مجموعه ی شعر “سوزوسیر” محسوب می شوند.

به امید روزهایی که در گستره ای به گستردگی زیست بوم قوم لر همواره و پی در پی شاهد نقش بستن چنین رنگین کمان هایی بر افق صفحات دیوان مانای شعر و ادب این قوم نجیب و دلتنگ و عاشق پیشه باِشیم .

حال هوای دل شاعر مودوم ” سوزوسیری” و باغ احساساتش همواره سبز و بهاری باد

منبع:https://tarnamayjonoob.ir/

درآمدی بر کتاب « کلاک بی منجز» شعرلری بختیاری وحید کیانیان به قلم استاد به قلم فیض الله طاهری

درآمدی بر مجموعه شعر لری بختیاری وحید کیانیان

درآمدی بر مجموعه شعر لری بختیاری وحید کیانیان

چاپ مجموعه شعر لری بختیاری “کال ک بی ُمنجز” اثر” وحید کیانیان ” ، دومین کتاب شعر لری بختیاری است که در زمستان امسال توسط نشر سلسله باران منتشر شد . این اثر، با طرح جلدی از حجت پوالدی و در تیراژ ۱۰۰۰ جلد در دیوان ادبیات لُرزبان مانا گردید. این کتاب با مقدمه ای نسبتا طولانی از شاعر با نگاه او به سیر تحول و تطور در شعر بختیاری مکتوب شروع می شود / وحید کیانیان دانش آموخته رشته ی ادبیات فارسی در مقطع کارشناسی ارشد و عضو انجمن شعر و ادب شهرستان اردل است. وی در جشنواره های شعر لری و فارسی در سطوح منطقه ای و کشوری حائز رتبه های متعددی گردید. گذشته از جایگاه او در شعر بختیاری ، شاگرد پروری ، شناسایی جوانان و نوجوانان مستعد ، اهتمام به دانش افزایی ادبی ، برگزاری جلسات نقد در انجمن های ادبی شهرستان و فضای مجازی از ویژگی های بارز این شاعر جوان می باشد.

به قلم فیض ال…طاهری اردلی / شاعر و پژوهشگر

هر دم از این باغ بَری میرسد
تازه تر از تازه تری میرسد
ُمعجزه ی “کال ک بی ُمنجز”

چاپ مجموعه شعر لری بختیاری “کال ک بی ُمنجز” اثر” وحید کیانیان ” ، دومین کتاب شعر لری بختیاری است که در زمستان امسال توسط نشر سلسله باران منتشر شد . این اثر، با طرح جلدی از حجت پوالدی و در تیراژ ۱۰۰۰ جلد در دیوان ادبیات لُرزبان مانا گردید. این کتاب با مقدمه ای نسبتا طولانی از شاعر با نگاه او به سیر تحول و تطور در شعر بختیاری مکتوب شروع می شود .

متن کتاب مجموعه ای از دل سروده های شاعر در قالب غزل ، دوبیتی ، ترکیب بند و… است که در پایان به واژه نامه ی کتاب ختم می شود. “وحید کیانیان” دانش آموخته رشته ی ادبیات فارسی در مقطع کارشناسی ارشد و عضو انجمن شعر و ادب شهرستان اردل است. وی در جشنواره های شعر لری و فارسی در سطوح منطقه ای و کشوری حائز رتبه های
متعددی گردید. گذشته از جایگاه او در شعر بختیاری ، شاگرد پروری ، شناسایی جوانان و نوجوانان مستعد ، اهتمام به دانش افزایی ادبی ، برگزاری جلسات نقد در انجمن های ادبی شهرستان و فضای مجازی از ویژگی های بارز این شاعر جوان می باشد.

فرهنگ بنیادی ترین شاخصه ی هویّت بخش اقوام محسوب می شود ، زبان اساسی ترین شناسه ی فرهنگ ، ادبیات شاخص ترین پایه ی زبان و شعر بارزترین مولفه ی ادبیات است.

تا هنگامی که ادبیات در جریان زندگی مردم هر قوم جاری و ساری باشد ، حیات فرهنگی ، گویش گویشوران و زبان زبانورران آن یا بهتر بگوییم که هویّت آنان تضمین خواهد شد. گونه هایی از ادبیات ماناتر و سر چشمه ی نوزایی قرار خواهند گرفت ، که چون آیینه ای تمام قد ، تجلی بخش باورهای قومی خود باشند و بر سنگ باورداشت های آنان بنّا نهاده شوند.

از دیر باز شعر ابزاری مناسب برای پاسداشت زبان و انتقال اندیشه و باورهای فرهنگی اقوام به شمار می رود. شعر معجون لذت بخشی است که شاعران ، کیمیاگران تخیل و تفکر ، احساس و ذوق و عاطفه از اعماق قرون تا کنون در پی آنند . هریک به فراخور درک و دریافت خود توانسته اند دریچه هایی از آن را بر خود بگشایند،تا هم اکنون در فرا روی ما دنیایی از راز و رمزها و کشف وشهودهای لذت بخش گشوده شود.

از مهمترین رسالت های شعر ، ترویج و حفظ زبان ، انتقال اندیشه و حلقه ی اتصال عناصر فرهنگی از نسل های پیشین به نسل های بعدی است . نسلی که از هر جهت متفاوت تر از نسل گذشته ولی ریشه در گذشته دارد. بدون تردید در این زمان ، شاعری موفق است که با آشنایی و تسلط و به پشتوانه ی فرهنگ گذشته ، با رویکرد به سبک شعری جدید ، گامی فراتر از نسل گذشته خود بردارد . شاعر با مضامین و نگاه نو مبتنی بر مقتضیات زمان و حتی با نگاهی رو به آینده می تواند به بازآفرینی و بازتولید آثار خود همچنان روزنه هایی از اندیشه ، کشف و شهودها و رمزگشایی ها را بر روی مخاطبین امروزی باز نماید.

“وحید کیانیان” با اتکاء به دانش و تخصص ، استعداد و مطالعه در سبک ها و ادوار تاریخی و ادبی ، تسلط بر فرهنگ سرزمین مادری توانست در مجموعه شعر ” کال ک بی ُمنجز” نماینده ی بی بدیلی از یک شاعر موفق باشد.او خود از نسل امروز است ، توامان هم پشتوانه ی فرهنگی قومی دارد و هم پشتوانه ی فرهنگی ادبی و به مقتضیات زمان واقف است . دغدغه های خاص خود را دارد . دنیای پیرامون خود را به خوبی درک می کند،گذشته های دور و نزدیک را با اتکاء به دانش و مطالعه ، پشتوانه و تکیه گاه خود قرار داده است . گذر زمان و تاثیر سبک زندگی ، تعامالت انسانی و ناملایمات ذهنی ، دغدغهّ های اجتماعی ، عشق ، درد و اندوه ، گالیه، فراق ، شوق وصال و… دنیای پیرامون خود را دیده و لمس کرده است . تجلی و
بازخورد دو مولفه ی فوق ، به علاوه ی شاعرانگی و نگاه نو “وحید” به شعر روزنه هایی از امید به شاعران جوان بختیاری سرا را نوید خواهد داد.

شعر ” وحید” در فضایی یکدست ، منسجم و سیال مخاطب را از مطلع به مقطع می کشاند. او فرمانروای سرزمین واژه گان شعرخویش است . مهندسی واژه گان شاعرانه و خوشایند مفاهیم و مضامین و تصاویر را در نظر مخاطب ملموس می کند. چنان که خواننده ناگزیر از همراهی با واژه ها و ابیات از ابتدا تا انتهای غزل می شود. جز به جز شعر او گذشته از ساختارمندی عروضی ، مانند سازه ای به هم پیوسته از چنان انسجامی برخوردار است که چون پیکره ای زیبا خود نمایی می نماید .

شبکه معنایی گسترده و در عین حال فراگیر در ساختار شعر او برای هر اهل نظری ستودنیست و هر مخاطبی را به وجد می آورد. کلمه ، مصرع ، بیت و غزلش سرشار از دنیای پیرامون هر شخص بختیاریست .دنیایی که فقط با کشف و شهود و رمز گشایی شاعر برای مخاطب قابل لمس و لذت بخش می گردد. شعر “وحید” صمیمی، خیال انگیز و سرشار از مولفه ها و مفاهیم بزرگی است که به سادگی و دور از پیچیدگی های زبانی بیان می شوند. او خود با واژه گان صمیمیتی وصف ناشدنی دارد. با باد دینارون ، با مار و پینه . با سوزو . با خدا ، با پیر و… گاهی با قسم . گاهی با التماس و گاهی با تغیُّر و تحکّم و… برخورد می کند.

در شعر “وحید” با واژه ها و ابیات با ظرافت برخورد می شود. احساس ، دردمندی ، تصویر ، عاطفه، تخیّل و… هر کدام در ساحت شعر او در راستای بیان مقصود قرار می گیرند. توصیف ها ، تصاویر و موقعیت سازی ها در شعر “وحیدکیانیان” غنایی نوستالوژیک و بیانی بکر و امروزی دارند . ساختار مضون پردازی در شعر او امروزی ولی با بافتار زبان شیرین ، موزون و دلنشین بیان می شوند.

شعر او نیز مانند دیگر شعرای مناطق مختلف بختیاری ساختار زبانی و آوایی فراگیر و فرا منطقه ای دارد . در جای جای شعر این شاعر نواندیش ، واژه های خاص ، ناب و اصیل _ که با تلخوش می نشینند.

این کلمات در شعر او جاری می شوند تا چون قطرات زلال باران از دامنه های ” کُه گره و هفت چشمه” و دیار “دیناران و چهار بنیچه” از جویبار بیت به رود غزل ، راهی دریای واژه گان لری شوند. باشد که به همت شاعران ، پاسداران حریم زبان و فرهنگ هیچ سدی نتواند واژه گان اصیل و باستانی لری را در حصار خویش زندانی و به بند بکشد…

اگر چه کال ک “وحید” به تقدیر روزگار بی ُمنجز است ولی قلمش تکیه گاهی است اعجازگر ، تا به حکم و جلو داری او نسل جوان شاعر دل به کارون هویّت بخشی بزنند.

منبع:https://tarnamayjonoob.ir/

پیام تسلیت به خانم  بهارلو برای درگذشت برادر گرامی شان(سردار بهارلو)

◼️◼️◼️◾◾◾▪️▪️

کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبَّک ذوالجلالِ والاکرامِ.

�� شاعر فرهیخته و عضو محترم هیأت مدیره انجمن های ادبی ناغان؛ سرکار خانم ناهید بهارلو ��

درگذشت برادر عزیزتان را از صمیم قلب تسلیت عرض می‌ نماییم؛ برای آن زنده یاد آرزوی بهشت برین و برای بازماندگان صبر جمیل خواهانیم.

روحش شاد و یادش گرامی باد
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
از طرف:
انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان
انجمن ادبی کودک و نوجوان مهر داوار ناغان

به زودی فراخوان چهارمین جشنواره استانی شعر داوار ناغان منتشر می شود.

در تاریخ ۱۷ تیرماه از پوستر چهارمین جشنواره استانی شعر داوار ناغان با حضور آقایان شیروانی معاونت فرهنگی و رسانه‌ای اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، مهدی طهماسبی رئیس اداره فرهنگی استان، نادر مرادی بخشدار ناغان و مهندس حمید گودرزی فرد شهردار ناغان در نخستین همایش ادبیات کودکان و نوجوانان مهر داوار ناغان رونمایی شد. قرار است به زودی فراخوان جشنواره نیز رسانه ای شود.

«دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ»

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ

ای هیچ برای هیچ، بر هیچ، مَپیچ

دانی که پس از مرگ، چه مانَد باقی

عشق است و محبّت است و باقی همه هیچ

این شعر محبوب و زیبا که شاعرش مشخّص نیست، منسوب به مولانا جلال الدّین رومی است. ریشه ی این که این شعر را به وی نسبت داده اند، حکایتی است که در کتاب ملّاصدرا با ترجمه و اِقتباسِ ذبیح الله منصوری تألیف هانری کوربن آمده است.

بیایید تا با هم داستان این شعر پُر طرفدار را بخوانیم.👇🏻

می گویند: روزی مولانا‌، شمسِ تبریزی را به خانه اش دعوت کرد. شمس به خانه ی وی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی مولانا را مشاهده کرد، از او پرسید: آیا برای من، شراب فراهم نموده ای؟

مولانا حِیرت زده پرسید: مگر تو شرابخوار هستی؟!

شمس: بلی!

مولانا: ولی من از این موضوع اطّلاعی نداشتم!

شمس: حال که فهمیدی، برایم شراب مهیّا کن.

مولانا: در این موقعِ شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟!

شمس: به یکی از خدمتکارانت بگو بِرَوَد و تهیّه کند.

مولانا: با این کار، آبرو و حیثیّتم بِینِ خُدّام از بین خواهد رفت.

شمس: پس خودت برو و شراب خریداری کن.

مولانا: در این شهر، همه مرا می شناسند، چگونه به محلّه ی نَصّاری نشین بروم و شراب بِخَرَم؟!

شمس: اگر به من ارادت داری، باید وسیله ی راحتی مرا فراهم نمایی، زیرا من شب ها بدون شراب، نه می توانم غذا بخورم و نه صحبت کنم و نه بخوابم.

مولانا به دلیل ارادتی که به شمس داشت، خِرقه ای به دوش انداخت و شیشه ای بزرگ را زیر آن پنهان و به سمت محلّه ی نَصّاری نشین به راه اُفتاد.

تا قبل از ورودِ او به محلّه ی مذکور، کسی نسبت به او کنجکاوی نمی کرد امّا همین که وارد آن جا شد، مَردم حیرت کردند و به تعقیبش پرداختند.

آن ها دیدند که مولانا داخلِ میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از مخفی کردن آن از مِیکده خارج شد.

هنوز از محلّه ی مسیحیّان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آن جا در قَفایَش به راه اُفتادند. و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزون شد. تا اینکه مولانا به مسجدی که خود، امام جماعت آن بود رسید.

در این حال، یکی از رقیبان مولانا که در جمعیّت حضور داشت، فریاد زد: اِی مَردم! شیخ جلال الدّین که هنگام نماز به او اِقتدا می کنید به محلّه ی نصّاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است. آن مرد این را گفت و خِرقِه را از دوشِ مولانا کشید. چشم مردم به شیشه اُفتاد!

مَرد ادامه داد: این مُنافِق که اِدِعایِ زُهد می کند و به او اِقتدا می کنید، اکنون شراب خریده و با خود به خانه می بَرَد!

سپس بر صورت مولانا آبِ دهان انداخت و طوری بر سرش کوفت که دستار از سرش باز شُد و بر گردَنَش افتاد.

وقتی که مَردم این صحنه را دیدند و خصوصاً زمانی که مولانا را در حال اِنفِعال و سکوت مشاهده نمودند، یقین پیدا کردند که مولانا یک عُمر، آن ها را با لباس زُهد و تقوایِ دروغین فریب داده و در نتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بَسا به قتلش برسانند.

در این هنگام، شمس از راه رسید و فریاد زد: ای مَردمِ بی حیا!

شرم نمی کنید که به مردی متدیّن و فَقیه، تُهمتِ شرابخواری می زنید؟ این شیشه که می بینید حاویِ سرکه است. زیرا که هر روز با غذای خود تناوُل می کند.

رقیب مولانا فریاد زد: این که شراب است سرکه نیست!

شمس دَرِ شیشه را باز کرد و قدری از محتویّات شیشه را در کف دستِ مَردم از جمله رقیبِ مولانا ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.

رقیب مولانا، بر سر خود کوبید و به پای مولانا اُفتاد، دیگران نیز دست هایش را بوسیدند و متفرّق شدند.

آن گاه‌ مولانا از شمس پرسید: برای چه امشب، مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیّتم، چوبِ حراج بزنم؟!

شمس گفت: برای اینکه بدانی آن چه که بِدان می نازی، سَرابی بیش نیست. تو فکر می کردی که احترامِ یک مُشت عَوام برای تو سرمایه ای است ابدی. در حالی که خود با چشمانت دیدی با تصوّر یک شیشه ی شراب، همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فَرقَت کوبیدند و چه بَسا تو را به قتل می رساندَند. این سرمایه ات همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متّکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.

می توان گفت: معنا و مفهوم شعر «دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ» با اندیشه ی خیّامی که ارزش نَهادن به اُمور دنیوی و درگیرِ آن شدن را نِکوهِش می کند، سازگاری دارد. این شعرِ خیّام تأیید کننده ی این نظر است:

دنیا دیدی و هر چه که دیدی هیچ است

و آن نیز که دیدی و شنیدی، هیچ است

سرتاسرِ آفاق دَویدی هیچ است

و آن نیز که در خانه خزیدی، هیچ است

«پایان»

پیام تبریک ؛به اسرا یوسفی نوجوان موفق انجمن مهرداوار ناغان.

🌺🌱🍀🔆🎋 تبریک🎋🔆🍀🌱🌺

اسرا یوسفی از اعضای انجمن ادبی کودک و نوجوان مهر داوار ناغان، در جشنواره علمی، پژوهشی و فرهنگی در رشته ی سفال گری به مرحله ی کشوری راه یافتند.

✅ برای ایشان در مراحل بعد آرزوی موفقیت داریم. (ایشان پس از مرحله شهرستانی به مرحله ی استانی و از مرحله ی استانی به مرحله ی کشوری راه یافتند.)

👏👏👏🌺🌺🌺👏👏👏

سیصد و سی امین نشست ادبی انجمن های ادبی شهر ناغان برگزار شد. 

در روز چهارشنبه 18مرداد ماه نشست ادبی انجمن های ادبی مهرداوار و عباس ارشاد ناغان در سالن کتابخانه ی عمومی دهخدا ناغان برگزار شد. در این نشست انیس دارابی مجری و گرداننده ی جلسه بودند.
این نشست با موضوع خوانش اشعار جناب آقای ناصر حسین پور (شاعر، نویسنده و دبیر انجمن های ادبی شهر ناغان) توسط حاضرین دایر شد و کودکان و نوجوانان با خواندن دو بیتی ها و اشعار آزاد از کتاب های رهاگر و. دیگر کتاب های ایشان محفل ادبی انجمن ادبی را با چراغ شعر و ادب روشن کردند.
زمان پایانی جلسه به خاطره گویی توسط حاضرین اختصاص داده شد و هر کدام از بچه ها خاطرات به یادماندنی خود را تعریف کردند. خانم ناهید بهارلو کتاب چگونه داستان بنویسیم را معرفی کردند و صفحه ای با عنوان ایده های داستان را برای کودکان و نوجوانان قرائت کردند.
به امید روشنایی همیشگی چراغ شعر و ادب ناغان 🌹🌹

پیام تبریک ؛به نوجوانان موفق انجمن مهرداوار ناغان.

🌺🌱🍀🔆🎋 تبریک🎋🔆🍀🌱🌺

تعدادی از اعضای انجمن ادبی کودک و نوجوان مهر داوار ناغان توانستند در جشنواره علمی، پژوهشی و فرهنگی به مقام های برتری شهرستان کیار دست یایند و به مرحله استانی راه یافتند" برای آنان در مراحل بعد آرزوی موفقیت داریم

اسرا یوسفی برگزیده شعر شهرستان کیار

هانیه احمدی برگزیده شعر و قشهرستان کیار

هانیه احمدی برگزیده قصه گویی شهرستان کیار

مهسا برخورداری برگزیده پادکست شهرستان کیار

👏👏👏🌺🌺🌺👏👏👏

سلامی صمیمی تر از غـم ندیدم     به اندازه ی غم تو را دوست دارم   «قیصر امین پور»

من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغـــاز عالــم تو را دوست دارم

چه شب ها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم ؛ تـــــو را دوست دارم

نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی !

من ای حس مبهــــم تــــو را دوست دارم

سلامی صمیمی تر از غـم ندیدم

به اندازه ی غم تو را دوست دارم

بیــــا تا صدا از دل سنگ خیــــزد

بگوییم با هم : تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد همـــآواز با ما :

تو را دوست دارم ، تو را دوست دارم

قیصر امین پور

«من و شب»

با شب بمان و نجوا کن، گر چه تاریک است ولی همیشه یک رنگ است.

شب را با همه ی تاریکی ها و ظلمتش دوست می دارم چرا که یک رنگ است و دلی بی ریا دارد.

دلم می خواهد در عمق جانِ شب رخنه کنم و ساعت ها به تنهایی با او به نجوا بنشینم.

دوست دارم به او بگویم: جنابِ شب، جنابِ یکرنگی ها، چطور اینقدر آرام و صبوری؟! می شود قسمتی از صبوری ها و یکرنگی هایت را سهمِ من کنی؟!

خیلی وقت است که بی قرارم. به من بگو چرا اینقدر آرامی؟! مگر همه دردهایشان را برایت نمی آورند؟! پس چرا هنوز ایستاده ای و پذیرای رنج هایمانی؟! مگر به ما نگفتند: صفت تو ظلمت است پس چرا تو بویی از تاریکی نَبُردی؟! از کودکی ذهن هایمان را شست و شو دادند که از شب بترس، آنچنان نقش تو را در دلمان سیاه کردند که باعث شد هیچوقت خوبی هایت را نبینیم. تنها به ما گفتند: بروید به آسمان و ماه و ستاره ها را بچینید و از آنِ خود کنید، هرگز نگفتند: که شب تنهاست و به توجّهِ ماه و ستارگانش نیاز دارد. هر چند آسمان، شب ها برای توست ولی چه سود!پس از اندک زمانی، سهمِ دیگری می شود و همدم خوبی برایت نیست. آری شب من، شبِ غریب تر از دلِ من، بیا لحظه ای در کنارم بنشین و از خودت بگو، بگذار تا سنگ صبورت باشم همان گونه که تو محرم دردهایم بودی و هستی! بگو، بگو برایم تا کمی آرام شوی! این همه رنج های ما را به جان خسته ات نَکِش، می دانم که صبوری ولی دیگر کافیست...!

گوشه ای از دل نوشته هایم

مینا حقیقی

برداشت ناصر حسين پور(شماره ۴): غرور گونه ای از توهم است.

در نکوهش تکبر سخن زیاد گفته شده است من می خواهم از زوایه ای دیگر به تکبر نگاه کنم، غرور تظاهر توهم است.کسانی که متوهم اند برداشت نادرست از خود دارند و فکر می کنند از دیگران سرتر و برترند.

دعوتنامه برگزاری جلسه هیات مدیره

سلام جلسه ی هیئت مدیره روز چهارشنبه ۱۸ تیرماه ۱۴۰۲ یعنی فردا ساعت ۵:۳۰ تا ۶ عصر بعد از اتمام جلسه ی انجمن( در خصوص برگزاری چهارمین جشنواره داوار) برگزار خواهد شد، از اعضا هیئت مدیره در خواست می شود در این نشست حضور به عمل رسانند.

اطلاعیه  برگزاری جلسه  ۱۴۰۲/۵/۱۸

درود 🌻

نشست انجمن های ادبی عباس ارشاد و مهرداوار ناغان در روز چهارشنبه 18 مرداد ماه در کتابخانه دهخدا ناغان در ساعت16:30 برگزار خواهد شد.

✅ جلسه ی این هفته را به خوانش اشعار کتاب های آقای ناصر حسین پور اختصاص خواهیم داد. از شما می خواهم یک شعر که از ديدگاه خودتون زیبا تر هست انتخاب کنید و در جلسه بخوانید.

✅منتظر حضور سبز شما نویسندگان و شاعران خلاق و توانا هستیم 🌺

دو دوبیتی  لری بختیاری از مهرداد ناصری

«یک»

تَپستُم مینِ گِل وا سَر زِ دیریت

اِمیرُم تا پَسین آخر زِ دیریت

هَمے اَمرو صُوَه تیم اَر نَیاهے

دِلُم سیم ایڪَشه خنجر زِ دیریت.

«دو»

مِنِ مالا دِلُم تِهنا غَریوه

زِ باغِ هُمدُرُنگِس بی نصیوه

غَمِ عشقِس چُنو زیدُم به گِل که:

به حالُم کافَرِ کُه ایگِریوه.

شاعر: مهردادناصری

چالش

❎ فرض کنید شما بزرگترین نویسنده و شاعر دنیا هستید و برنده جایزه نوبل اید و از شما دعوت می شود در یک برنامه زنده تلویزیونی که ۵ میلیارد نفر شما را تماشا می کنند صحبت کنید؛ شما می خواهید فقط در یک جمله با زمان ۱۵ ثانیه حرف بزنید؟ چه جمله یا چه شعری می خواندید؟

❇️ آثار دریافتی در وبلاگ انجمن منتشر خواهد شد.

✅ نام و نام خانوادگی و سن تون را همراه جمله یا شعرتون.... بنویسید.

برداشت من(شماره ۳):اخلاق های  تراریخته

با پیشرفت علم و فن آوری، بشر در ترکیب ژنتیکی گیاهان و جانوران دست برده است یا به قولی دست‌کاری نموده است. مصرف محصولات تغییر ژنتیکی داده شده غیر اصولی یا تراریخته روی مصرف کننده اثر سوء می گذارد.

اما اخلاق تراریخته چیست؟ اخلاق آموختی است و از محیط آموخته می شود هر چند نیز بر ژنتیک بر اخلاق اثرگذار است.اخلاق تراریخته یعنی فرد بصورت پنهان و تدریجی با یک فرد ضد فرهنگ غالب تبدیل می شود. و همه چیز را حتی بدیهی ترین اصول اخلاقی مانند راستگویی و درست کاری را نقد می کند یا به نفع خودش جلب می کند.این فرد با همه چیز و همه کس کار دارد و انگار همه ی مردم در اشتباهند بجز خودش.او می خواهد بجای گفتن مادر بگوید خانم ... فلانی.... بجای گفتن پدر بگوید ... آقای فلانی... می خواهد زنان و مردان روابط آزاد خارج از عرف و شرع داشته باشند.می خواهد به همه بر چسب حماقت بزند....می خواهد قبح مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر را بشکند.

خاطره ای از انیس دارابی عضو انجمن ادبی کودک و نوجوان مهر داوار ناغان

☺️یک روز عالی 😍 سلام ،روزهای آخر مدرسه بود ؛که مدیر مدرسه آزادگان به ما گفت که چهارشنبه هفته بعدی با بچه‌های مدرسه می‌رویم اردو🙃 حرف شب و روز ما این بود ؛که زودتر چهارشنبه شود،🌓 سه‌شنبه روز قبل از اردو با پدر و مادر خود در یک فروشگاه رفتیم🏪 وسایلی که لازم داشتم را خریدم .وقتی به خانه رسیدم وسایل خود را آماده کردم🙋‍♀ خوراکی و وسایل مانند بشقاب و قاشق........... را در کیف خود گذاشتم شامم را خوردم🍔 که مادر به من گفت🤱 برو زودتر بخواب تا صبح زود بلند شی🌑 من هم گفتم چشم👍 چون باید ساعت ۸ صبح🕖 در مدرسه باشم🏫 آنقدر ذوق داشتم که هیچ خواب در چشم‌هایم نیامد فقط به فردا فکر می‌کردم؟ دیگردساعت ۱۲:٠٠بود که چشم هایم را بستم و به خواب فرورفتم🤷‍♀ که وقتی چشمم را باز کردن دیدم صبح است 🌞🌝 ساعت هم ۷:۰۰🕢 بود آماده رفتن بودم که نگاه ساعت کردم۷:۴۵ است با سرعت زیاد رفتم در حیاط خانه خودمان و کفشم را به پا کردم👟 و خداحافظی از پدر و مادر و برادر از خانه خارج شدم🙋‍♀ وقتی به مدرسه رسیدم🚶‍♀ فکر کردم دیر کردم ولی وقتی وارد شدم تازه چند دقیقه هم زودتر رسیدم ما صف در حیاط مدرسه بستیم و منتظر مینی بوس بودیم که بالاخره رسید🚌 مدیر مدرسه به ما گفت: اول کلاس ششم و پنجم بعد چهارم و سوم و بعد هم اول و دوم در چشم‌های ما کلاس پنجمی و ششمی برق عجیبی نمایان شد 🤩 که ما هم رسیدیم، آنقدر آنجا زیبا بود که چه عرض کنم ......و نوشابه ....... که داشتند در چشمه کنار ما ردمیشدند🥛 شروع کردیم به بازی 🏃‍♀⚽️🏀🎾🏐 و خوردن خوراکی‌هایی خود🍧🍡🍭🍩🍿 بعضی از کلاس‌ها برای توپ 🏀 دعوا می‌کردند که کلاس ما با کلاس سوم دوست شدن👭 و همیشه توپ والیبال از ما بود و توپ فوتبال⚽️ هندبال🎾⚾️ و بسکتبال🏀...... از آنها بود. ظهر بود🌞☀️ که غذا رسید🍕🍔🥪 ما صف کشیدیم و وقتی نوبتمون شد غذاخود راگرفتیم و رفتیم پیش دوستانمان و غذا خورد یم👨‍🍳 کلاس پنجم یعنی کلاس ما ۱۴ نفر بودیم که یکی از ۱۴ نفر گوشی همراه خود داشت 📱 که ما در مزرعه گندم و ذرت🌽 عکس و فیلم گرفتیم📸 ساعت۶:۳۰ عصربود که مینی بوس رسید🚌 کلاس‌ چهارم و ششم خیلی عجله داشتند و کلاس اول و دوم هم مامان‌ آن ها نگران بودندکه خانم داراب پور تصمیم گرفت کلاس سوم و پنجم آخر بروند آنها که رفتند دیگر دعوا برای توپ نبود⚽️🏀 ولی آنقدر خلوت بود که به خود گفتم کاش می شد یک بار دیگر اردو با دوستانم به این باغ ها می آمدیم . مینی بوس آمد کلاس پنجم و کلاس سوم سوار مینی بوس شدند در راه آهنگ خواندیم و شادی کردیم تا در مدرسه آزادگان که در آنجا به راه افتادیم . وقتی به خانه رسیدم که نرسیده به اتاقم خوابم برد. بیدار شدم دیدم ساعت۷:۰۰ است ، دوست داشتم اتفاقاتی که در این مدت افتاد را برای مادرم تعریف کنم .ساعت ۹:٠٠شامم را خوردم ‌‌؛ ساعت ۱۰:٠٠بود که شوقت خواب بود که دوست نداشتم بخوابم ، همش به اتفاقایی افتاد فکر کنم👩‍💼 این بهترین ،خا طره من ودوستانم بود . تاریخ واقعه:چهارشنبه ۱۴۰۱/۳/۲۰ تاریخ نگارش :۱۴۰۲/۴/۲۱ مکان :باغ های روستا ی جغدان🏞

«صبر»

صبح میشه این شب

باز میشه این در

صبر داشته باش

ما انسان ها برای هر کاری عجله می کنیم، وقتی چیزی را می خواهیم باید حتماً آن را به دست بیاوریم وگرنه آرام نمی گیریم، دُرُست است که رسیدن به خواسته ها خوب است امّا هر خواسته ای نه!

گاهی خدا را ما را به برخی از خواسته هایمان نمی رساند چون ما را دوست دارد و می داند که صلاحمان در آن نیست.

آری می دانید که چه می گویم و بارها شده که برایتان چُنین مسأله ای پیش آمده، پس باید صبر کنیم، صبر و همچنان اندکی صبر.

هیچ خواسته و آرزویی دور نیست و اگر دور بود، خداوند هیچوقت آن را در مغز و قلب ما نمی انداخت. امّا هر چیز و هر کاری زمانی را می طلبد نه خیلی زود و نه خیلی دور، هر چیزی به وقتش خوش است.

بیایید با هم چشم هایمان را ببندیم و روزی را تصوّر کنیم که به آرزویمان رسیده ایم، بی شک در پوست خود نمی گنجیم و لحظه ای آرام بر سر جایمان نمی نشینیم. آری چقدر زیباست که یک رؤیا به واقعیّت بپیوندد.

امّا هیچوقت فراموش نکنید ما خدایی را داریم بالاتر از هر چیز و هر کس. تنها باید از او بخواهیم که تنها اوست که هر غیر ممکنی را ممکن می کند و هرگز بر سرمان منّت نمی گذارد و برآوردگی آرزوهایمان را مدیون رحمتش هستیم.

آه نرسد روزی که از خلق، چیزی را بخواهیم که خواستن از خلق، منّت و برآورده نشدن آن خفّت است.

اگر روزی خدا آرزویی را در دلت نهاد بدان که راه های رسیدن به آن را نیز برایت هموار می کند. پس تا می شود از خدا بخواه و در انجام نیّت خود پاک باش، اگر ذرّه ای کینه و حَسَد در وجودت است آن را از خود بران و روح و ذهنت را از هر چه منفی بافیست رها کن، خالصِ خالص، رها چون پرنده ای در آغوش خدا، آن وقت ببین خدا چگونه برایت رقم می زند همان بهترین ها را. آری دوست من اُمیدت فقط به درگاه خدا باشد که جز او یاری بهتر نداری. برایت خدا را آرزو می کنم، خدایی که همیشه هست و بودنش بهترین قرار و آرامش است.

در شهر غریبی و دگر دادرَسی نیست

جز یادِ تو ای مونسِ جان، بازرسی نیست

گفتم که خدایا مگر این شهر طلسم است

گفتا که نگارم به تو نزدیکتر از من که کسی نیست

مینا حقیقی

برداشت من(شماره ۲): به قبرستان ها سر بزن؛ ۴۰ سالگی

وقتی از نیمه عمر خود یعنی ۴۰ سالگی عبور کردی، سرعت گذر عمر را بیشتر حس میکنی و اصلا باورت نمی شود که زمانی که نوجوان بودی به این مقطع سنی برسی. از دیدگاه یک نوجوان وقتی یک فرد در گروه سنی ۴۰ سالگی را می بیند احساس می‌کند این شخص در اوج قدرت و شکوهمندی است.وقتی هم به تاریخ گذشته و معاصر سر بزنید خواهید یافت پادشاهان و فرمانده های نظامی، نخست وزیران و ریس جمهورهای زیادی در این سن تاریخ ساز بودند و حتی می بینی حضرت محمد(ص) در سن ۴۰ سالگی بار امانت رسالت را بدوش کشید. درست است که سبک زندگی در دنیا و بخصوص ایران در ۲ دهه ی گذشته بسیار تغییر کرده و سن پیدا کردن شغل و ازدواج برای مردان به میانگین ۳۵-۳۲ سالگی رسیده است. اما طبیعت انسان و سرشت انسانیت تغییری نکرده است.مسیر زندگی دنیوی انسان با تولد آغاز و مرگ خاتمه پیدا می کند و بهترین زمان که انسان ها درک واقع بینانه ای از زندگی دارند در دهه سنی ۴۰ سالگی اتفاق می افتند. یک واقعیت واضح اما فراموش شده برای هر شخصی مرگ است. انسان ها می خواهند این واقعیت را نبينند اما با بستن چشم ها واقعیت از بین نمی رود بلکه وجود دارد.

یک راه دیدن واقعیت های زندگی؛ رفتن به قبرستان هاست واقعیتی به نام مرگ.وقتی سن فوت شدگان را از سنگ مزارشان بخوانی، می بینی مرگ در همه ی سنين وجود دارد.بیا و روی یکی از سنک مزارها بنشین و خیال کن این سنگ مزار تو در آینده ی ای نامعلوم خواهد بود.می بینی مانند دیگر مرده ها تنها خودت هستی و خودت و بجز سنگ مزار آن هم بصورت محدود چیزی از تو باقی نخواهد ماند.اما غریزه انسان بقا را دوست دارد و از فنا شدن فرار می کند. چه چیزی به انسان بقا خواهد بخشید؟ چه کارهایی می تواند انسان در مسیر عمرش انجام دهد تا حسرت نخورد؟ چه کارهایی می تواند بکند تا اثری از وی باقی بماند؟

تفکر به مرگ؛ یعنی دم را غنیمت دانستن؛ یعنی پیدا کردن چگونه زیستن؛ به قبرستان ها سر بزنید تا بهتر زندگی کنید.

برداشت من( شماره ۱) :روابط انسانی ارزشمندتر از روابط انسان با اشیاست

انسان زاده ی طبعیت است و این طبیعی است که زادگاهش را دوست داشته باشد گاهی این دوست داشتن شکل افراطی به خود می گیرد و انسان اشیای پیرامون خود را بیشتر از افراد نزدیک خود دوست دارد مانند دوست داشتن خانه، باغ، کار،شغل، هنر ، ادبیات ، پرندگان، حیوانات و...

برداشت من: این است هیچگاه نباید روابط انسان با اشیا جایگزین روابط انسان با انسان شود.

دنیایی متفاوت با کتاب

#کتاب_بخوانیم
کتاب را در حالت عمودى بخوانيد
نه افقى ...!
کتاب را نخوانيد که بخوابيد ...
کتاب را بخوانيد که بيدار شويد ...

بعضى کتاب ها قصه ميگويند که
بخوابيد ...
و بعضى کتاب ها قصه مى گويند که
بيدار شويم ...

چقدر خواندن مهم نيست ...
چگونه خواندن مهم است ...
سعى نکنيد که چندين کتاب را بخوانيد ...
بلکه يک کتاب خوب را چند بار بخوانيد ...

کتاب نردبان است
براى پرواز شما به سرزمين
روشنايى و آگاهى
نه تزيين کتابخانه ...

فقط بخوان و بخوان و بخوان
زيرا دانش نهفته در کتاب ها
جان بسيارى از انسان ها را
نجات داده است📚

گزارش سیصد و بیست و نهمین جلسه انجمن های ادبی ناغان

در روز چهارشنبه ۱۱ مرداد ماه ۱۴۰۲ ساعت ۴ عصر در کانون هلال احمر ناغان سیصد و بیست و نهمین نشست انجمن های ادبی ناغان برگزار شد.

در این روز به علت گرمای هوا در کل کشور تعطیل رسمی اعلام شد. بنابراین ما در دعوتنامه های خود شرکت در این نشست را اختیاری اعلام کردیم و از کسانی که به گرما هم حساس بودند خواستیم در این نشست شرکت نکنند.

موضوع این نشست خاطره نویسی بود ، هانیه احمدی خاطره ای از بزرگان در خصوص نحوه مقابله زنان بختیاری با اقوام مهاجم مغول در کفت مغول کشته گفتتد(پاشیدن دوغ داغ روی سربازان مغول توسط زنان بختیاری)، آقای هدایت دارابی خاطراتی در خصوص معلمان و دانش آموزان مدرسه ی بیضای ناغان گفتند و آقای ناصر حسين پور در خاطره ای از زمان دانش آموزی خود گفت.ستیا و آنیتا شیروانی خاطراتی از مادر بزرگ خود گفتند....

در ادامه خوانش شعر و چند تجربه زندگی بیان شد و جلسه ساعت ۵:۴۰ پایان یافت.