بی خوابی

امشب خوابم نمی برد آمدم که بنویسم

شرح حالم:

ذهنم مشوش، چشمانم خسته،گرسنه ام و دارم سیب می خورم، به خدا پناه آوردم،وقتی که آینده را نمی‌دانی، وقتی گذشته را مرور می کنی و می بینی هدفت درست بود اما مسیرت چاه و چاله داشت، می خواستم ناجی باشی، اکنون خود باید منتظر ناجی باشم، می خواستم آباد کنم،از خود شروع کردم و آباد شدم اما آزاد نشدم، می خواستم آزاد باشم اما تعهد داشتم گرفتار بمانم، می خواستم کاشف باشم، خودم را هر چه گشتم کشف نکردم، می خواستم عاشق باشم از تنهایی به خدا و دیگری پناه آوردم، می خواستم درآمد داشته باشم، اما نمی دانستم برای چه؟ می خواستم حرفی برای گفتن داشته باشم رفتم کتاب های علوم اجتماعی را خواندم، دیدم کسی برای حرف های خوب بهایی نمی پردازد، رفتم کتاب نوشتم، کتاب هایم را به دست خواننده ندادم، می خواستم تحصیل کرده باشم ، دیدم سایه ام از خانه کوتاه می شود، می خواستم آدم باشم، هر چه نباشم هنوز از نظر خودم آدمم؛ چون اخلاقیات را محور زندگی ام قرار دادم، بخاطر پرخوری و گرسنگی حق کسی را نخوردم، به کسی خیانت نکردم، به روح خودم آسیب نزدم، من هنوز هستم،من رشته ی امید به خدا را ول نخواهم کرد.

برگزاری دورهمی هنرمندان با استعداد با عنوان خلاقیت‌های زیبا و به چالش کشیدن ذهن آنها

🧡🩷💙🩵💚💛
سیصد و هفتاد و هفتمین نشست ادبی انجمن ادبی کودک و نوجوان مهرداوار و عباس ارشاد ناغان در آخرین روز فروردین ماه در عصر روز چهارشنبه ۱۴۰۳/۱/۲۹ در کتابخانه‌ی علامه دهخدای ناغان برگزار شد.🌸☁️
مجری این محفل پر نور: طناز یوسفی.
اعضای حاضر:💫
کودکان و نوجوانان: بهدیس برخورداری، آنیتا و ستیا شیروانی، طناز بوسفی، نگار خلیلی، آسنا و آیسان دارابی، حسام و هستی سلیمی.
بزرگسالان:💫
خانم‌ها: رمضانی، زهرا بابازاده و لیلا برخورداری
آقایان: ناصر حسین پور، تقی بابازاده و علی محمد شیروانی
موضوع: خلاقیت در هنر😍👌🏻🌈
شرح چکیده مطالب مرور شده و گفته شده از خلاقت با مشارکت اعضا:
یک انسان خلاق می‌تونه بهتر احساساتش رو بیان کنه✅️⭐️
یک انسان خلاق می‌تونه نقاش، نویسنده و یا عکاس خیلی دقیق و خوش برخورد، پر از روحیه و با کمالاتی باشه✅️🦋
یک انسان خلاق بهتر دقت می‌کنه و راه حل های بسیار برای‌ حل مشکلات پیش روش داره و فکرش بازه✅️🌱
مثالی از آقای "ناصر حسین پور"در این خصوص: در چیدمان کتاب‌های کتابخانه خلاقتی خاصی به کار رفته شده است📚👌🏻
همچنین آقای "ناصر حسین پور" از اعضا خواستند تا چالش پر هیجان چند نقطه‌ای که باید با چهار خط به هم وصل بشوند را انجام بدهند و ذهنشان را بیدار کنند.
اعضا شعرخوانی داشتند و سخنرانی کردند.
آقای "علی محمد شیروانی" یک برگه‌ نوشته به اعضا دادند تا اشتباه آن را اصلاح کنند و این باعث شد که اعضا بتوانند از این به بعد دقتشان را بیشتر بالا ببرند.
آقای "ناصر حسین پور" از اعضا خواستند تا شعری برای شروع سخن با نام <خدا>داشته باشند و نظرات اعضا را درباره جلسات برگزار شده پرسیدند
در آخر "خانم رمضانی" با تقدیم کردن سر رسید‌ به اعضا باعث خوشحالی و دلگرمی حاضرین شدند و بسیار روز زیبایی بود.🍭🌼
یک عکس بهاری و خاطره انگیز توسط "اقای امید ظفریان" گرفته شد.📷

شعری فی البداهه از آقای ناصر حسین پور

به کوچه پا گذاشتم

کوچه از من گریخت

به خیابان رفتم اما پیش از من خیابان رفته بود

به باغ رفتم باغ سر جایش نبود

به خانه برگشتم خانه داشت می دوید

ایستادم، یکی ایستاده مرا داشت می برد

مبهوت بودم که چه کنم؟

که کسی گفت:

اگر به سمت خود برگردی؛ دنیا به تو بر می گردد

ناصر حسين پور

۲۲:۰۸ .... ۲۸ فروردین ماه سال ۱۴۰۳

👩🏻‍🦯افعال ربطی(اسنادی) و ارتباط آن با حقیقت زندگی هایمان🧍🏻‍♀

از نظر من، اَفعال ربطی(است، بود، گشت و گردید) به فعل هایی گویند که‌ هرروز در کلام و زندگی شخصی ما جریان دارند و ارتباط معنایی خاص و سنگینی را در خود دارند، کافیست اندکی در ساختار و معنای آن ها درنگ کنیم.

همه ی ما زنده ایم به رؤیا و تبدیل آن به اصل حقیقت امّا مفهوم رؤیا تا حقیقت، سنگینی و مسیر پر فراز و نشیب خاصّ خود را می طلبد، فقط با زبان نمی شود گفت: آری زندگی به حدّ تصوّر ماست، سال هاست در عمق زندگی گم شده ام و هر لحظه در جستجوی حقیقیِ آن به تکاپو می افتم ولی هنوز نفهمیدم چرا و هزاران چرای دیگر که جوابشان خیلی واضح نیست!

مفهوم افعال ربطی به عقیده ی من:

«است»: به مفهوم اینکه تا فرصت هست زندگی کن.

«بود»: تا زندگی در جزیان بود و فرصت ها پیش رو، باید‌ لحظه ها را غنیمت می دانستی و زندگی می کردی.

«گشت»: چیزی که انتظار داشتی یا نداشتی شُد یا پیش آمد.

«گردید»: و تو و زندگیت قالبی نو به خود گرفت از حالتی به حالت دیگر.

و همینطور مداومت این افعال در زندگی ما تأثیر گذار شد. همین که حرف می زنیم یا می نویسیم این افعال مانند سایه همراهیمان می کنند و پیوسته در زندگی ما نقشی ایفا می کنند‌. گاهی به شکل رؤیا، گاهی خاطره و گاهی حقیقت.

بلی این است حقیقت واژه ها، همه چیز در این دنیا به هم پیوسته است و سرشت آدمی نیز با آن ها تأثیرپذیر.

✍🏻 گوشه ای از دل نوشته های هر شبم:

مینا حقیقی

دوبیتی برای شهید، شعر کوتاه برای شهیدان،شعر برای شهداء،شاعر ناصر حسين پور، استان چهارمحال و بختیاری

کفن پوشید لاله غرق خون شد

زِ گریه دشت لاله واژگون شد

چه سیلابی زِ خونش راه افتاد

بنای جور عالم سر نگون شد

" ناصر حسین پور ار کتاب شادی زار ۱۳۹۹/۹/۱۱"

بزرگداشت عطار نیشابوری 🌹

💢 25 فروردین؛ روز بزرگداشت عطار نیشابوری

فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری از شاعران و عارفان نام‌آور ایران زمین است که به قرن ششم و هفتم هجری قمری در وادی نیشابور زیست، به مکه و ماوراءالنهر رفت و سرانجام در هجوم مغولان جان از دست داد.

او که عمرش را به داروسازی و درمان بیماران مشغول بود در اشعار و آثارش به حدی پیش رفت که در وصف شعرش در بیتی منسوب به مولانا آمده است: هفت شهر عشق را عطار گشت / ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم

شعر شیخ نیشابور چنان است که از او به نام بزرگ‌ترین معلم عرفان فارسی یاد می‌کنند. معتقدند؛ سادگی، گیرایی و بی پیرایه بودن سخن عطار به خوبی از پس جذب خواننده بر می‌آید و آمیخته شدن شعرش با تمثیلات و حکایات و طرح مضامین دینی در قالب هنر، سخنش را شیرین‌تر کرده است.

عمده آثاری که از این شاعر نیک اندیش برجای مانده است را می‌توان در مثنوی‌هایش خلاصه کرد که در صدر آن‌ها، منطق‌الطیر جای دارد. منطق‌الطیر، حکایت مرغانی است که به جست‌و‌جوی سیمرغ، هفت وادی را پشت سر می‌گذارند تا بداند طلب و مطلوب یکی است.

مقبره‌ای که هم‌اکنون در نزدیکی نیشابور به نام سراینده منطق‌الطیر است در عهد تیموری رو به ویرانی گذاشت که به فرمان وزیر سلطان حسین بایقرا مرمت و تعمیر شد تا یاد عطار در کنار آثارش ماندگار بماند.

🍃 ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
🍃 دلبر تو دایماً بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش

#مفاخر_ایرانی

🔹💠🔹

یک شعر نو از آقای ناصر حسین پور؛ از کتاب شادی زار

امروز

مگر خدا خوابش برد

که زمین معطل طلوع ماند

و من، بی تو...

"ناصر حسين پور از کتاب شادی زار"

شعر بختیاری برای مادر،شعر برای دا؛ دوبیتی بختیاری؛علی بداغی؛ بهمن بهادری؛قاسم سلیمانی

یک

هو که دامردیه،دی نوم نداره

به غیرا دیلق و دی شوم نداره

خدا داره کنه دندال و امداد

ولا بی "دا"،خدا هم طوم نداره

"علی بداغی"

دو

‌هِرِنگِ زونیایِ مـــو، خوتی دا

همه نـــورِ تِیایِ مو، خوتی دا

بهشت نیرُم اَر اُچو تو نَبوهی

بهشت با صفایِ مو، خوتی دا

"بهمن بهادری بیرگانی"

سه

هوکه گپ کردی آخردِشمِنِت بی

نصیوت زس فقط اِشکستِنِت بی

تو شیرس دادی و اُو دل بُری زِت

بگودایه بگو،کُرسی چِنِت بی

"قاسم سلیمانی"

کارگاه آموزشی خلاقیت در هنر با تاکید بر ادبیات برای اعضای انجمن ادبی کودک و نوجوان مهر داوار ناغان ش

در عصر روز سه‌شنبه ۲۱ فرودین ماه ۱۴۰۳ جلسه ی انجمن های ادبی ناغان در کتابخانه عمومی دهخدای ناغان برگزار شد.

در ابتدای جلسه آقای ناصر حسين پور دبیر انجمن های ادبی ناغان از اعضای انجمن خواستند که یک بیت که اشاره به نام خدا دارد را بخوانند و حفظ کنند مانند بیت های آغازین زیر:

ای نام تو بهترین سرآغاز

بی نام تو نامه کی کنم باز

.....

در ادامه در خصوص خلاقیت در هنر بحث شد و نمونه هایی در این خصوص بیان شد.

در ادامه آقای ارسلان نامدارپور با نواختن موسیقی با ساز " بالابان" شور حال شادی به فضای جلسه دادند .

و با شعرخوانی و بازی تاتر بچه‌های انجمن جلسه پایان یافت.

بهترین اشعار برای مشاعره؛ شعر برای مشاعره؛مسابقه مشاعره،شعر خوانی

از بس که شکست و باز بستم توبه

فریاد همی کند ز دستم توبه

دیروز به توبه ای شکستم ساغر

امروز به ساغری شکستم توبه

*****************

در حیرتم از مرام این مردم پست

این طایفه زنده کش مرده پرست

تا هست به ذلت بکشندش ز جفا

تا رفت به عزت ببرندش سر دست

***********

پروانه صفت گرد جهان گردیدم

نامردم اگر مرد به دوران دیدم

یک رنگ تر از تخم ندیدم چیزی

وقتی که شکستمش دو رنگش دیدم

*************************

چراغ ظلم ظالم تا شب محشر نمی سوزد

اگر سوزد شبی سوزد شب دیگر نمی سوزد

******************

گر بر سر نفس خود امیری مردی

گر از دگران خورده نگیری مردی

مردی نبود فتاده را پای زدن

گر دست فتاده را بگیری مردی

*********************

مرد بی برگ و نوا را به حقارت منگر

کوزه بی دسته چو دیدی به دو دستش بردار

********************

سنگ تهمت

این هم حقیقتیست که ما کوه طاقتیم

باور کنید تشنه بوی صداقتیم

ای چشم خیس عاطفه گفتم صبور باش

تا عاشقیم دربدر سنگ تهمتیم

***************

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

که تا نا گه ز یکدیگر نمانیم

غرض ها تیره دارد دوستی را

غرض ها را چرا از خود نرانیم

******************

گیرم که خلق را به فریبت فریفتی

با دست انتقام زمانه چه می کنی

******************

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم

امید ز هر کس که بریدیم بریدیم

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند

از گوشه بامی که پریدیم پریدیم

*****************

دانی که چرا خدا ترا داده دو دست

من معتقدم که اندر آن سری هست

یک دست به کار خویش تن پردازی

با دست دگر ز دیگران گیری دست

***************************

من نگویم از قفس صیاد آزادم کند

خوشدل از آنم گهی کنج قفس یادم کند

**************************

حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای

گفت یا باد است یا خواب است یا افسانه ای

گفتم از آنان بگو کاین سان بر او دل بسته اند

گفت یا گیجند یا کورند یا دیوانه ای

*****************

تاهستم ای رفیق ندانی که کیستم

روزی سراغ وقت من آیی که نیستم

*****************

تو نام نیک حاصل کن در این بازار ای زاهد

که در کویی که ما هستیم نام نیک بد نامیست

*************

گر دوست ز بهر ما بدی گفت

ما چهره ز غم نمی خراشیم

ما غیر نکوئیش نگوییم

تا هر دو دروغ گفته باشیم

************************

گردون نگری ز قد فرسوده ماست

جیحون اثری ز اشک پالوده ماست

دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست

فردوس دمی ز وقت آسوده ماست

******************

یامگس را بگذارید به کام دل خویش

یا ببندید در دکه حلوایی را

********************

خنده می بینی ولی از گریه ما غافلی

خانه ما از درون ابر است و بیرون آفتاب

**************

بعد از وفات تربت ما در زمین مجوی

در سینه های مردم عارف مزار ماست

****************

دعوی مکن که برترم از دیگران به علم

چون کبر کردی از همه دونان فروتری

علم آدمیت است و جوانمردی و ادب

ورنه ددی و بصورت انسان مصوری

******************

اسب تازی را دو روزی گر ببندی پیش خر

رنگشان همسان نگردد طبعشان همگون شود

****************

دی شیخ

با چراغ

همی گشت گرد شهر

: کز دیو و دد ملولم و

انسانم آرزوست

گفتم :

- که -

یافت می نشود جسته ایم ما

گفت :

آنکه یافت می نشود آنم آرزوست .

*****************

شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم

خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم

****************

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

روبه صفتان زشت خو را نکشند

گر عاشق صادقی ز کشتن مهراس

مردار بود هر آنکه او را نکشند

***************

امشب به غصه دل من گوش می کنی

فردا مرا چو قصه فراموش می کنی

*****************

نیک باشی و بدت گوید خلق

به که بد باشی و نیکت خوانند

=====================

من از بی قربی خار سر دیوار دانستم

که ناکس کس نمیگردد از آن بالانشینی ها

============================

هرآن کس که عیبش نگویید پیش

هنر داند از جاهلی عیب خویش

--------------------------------------------------------------------------------

سگی را لقمه ای هرگز فراموش نگردد

گر زنی صد نوبتش سنگ

و گر عمری نوازی سفله ای را

به کمتر تندی آید با تو در جنگ

++++++++++++++++++++++++++

دندان کرم خورده و سیگار مفتکی

این هر دو را به جان تو جای کشیدن است

******************

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم

امید ز هر کس که بریدیم بریدیم

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند

از گوشه ی بامی که پریدیم پریدیم

************

رواق منظر چشم من آشیانه توست

کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

----------------------------------------------------------------------------------

گربخواهی که بجویی دلم امروز بجوی

ورنه بسیار بجویی و نیابی بازش

----------------------------------------------------------------------------------

دل که افسرده شد از سینه برون باید کرد

مرده هرچند عزیز است نگه نتوان داشت

---------------------------------------------------------------------------------

اصول فاصله را باید از میان برداشت

ضرر ندارد اگر ماهم از میان برویم

*********************

باده عشق ( سلمان ساوجی )

زاهد و سبحه صد دانه و ورد سحری

من و پیمودن پیمانه و دیوانه گری

تاکی از گردش این چرخ فلک خواهد بود

باده عشق به جام من و کام دگری

تا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید

بی هنر شو که هنر هاست در این بی هنری

****************

معینی کرمانشاهی

من نگویم که به درد دل من گوش کنید

بهتر آن است که این قصه فراموش کنید

عاشقان را بگذارید بنالند همه

مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید

*****************

کعبه وبتخانه یکیست

پیش ماسوختگان مسجد و میخانه یکیست

حرم و دیر یکی سبحه و پیمانه یکیست

اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته نظریست

گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست

****************

دلم تنگه ز کردار زمونه،نه زن خواستم نه فرزند و نه خونه،نمد پوشم قلندروار گردم،برم جایی که سیمرغ کرده

امروز ۲۰ فروردین ماه ۱۴۰۳ پیرمردی ۷۵ ساله به نام محمد قیصری دورکی پیشم آمد و این دوبیتی عامیانه را زمزمه کرد:

دلم تنگه ز کردار زمونه

نه زن خواستم نه فرزند و نه خونه

نمد پوشم قلندروار گردم

برم جایی که سیمرغ کرده لونه

زندگی نامه و اشعار ،جناب آقای بيژن حسینی شاعر بختیاری سرا و سراینده کتاب برگ چوک

بیژن حسینی عالیمحمود فرزند آعزیزقلی در سال ۱۳۴۵ در شهرستان مسجدسلیمان دیده به جهان گشود. وی پس از گذرانیدن تحصیلات عالی و اخذ مدرک لیسانس ادبیات فارسی به تدریس در آموزش و پرورش زادگاهش پرداخت. «بیژن» در زمینهٔ سرودن غزل، دوبیتی و سایر گونه های شعر به گویش بختیاری از استعداد زایدالوصفی برخوردار است دوبیتی های عاشقانه و لطیف او سوخته دلی شاعرانی نظیر باباطاهر و فایز را در ذهن خواننده تداعی می.کند. تسلط روان وی به واژگان بختیاری به اشعار او صلابت و انسجام خاصی بخشیده است.
مجموعه غزلیات بیژن با عنوان 《بُرگ چَوگ》 به طبع رسیده است.
از اشعار اوست:

دنیا به قشنگی و قشنگی بــه تـیاته
شوگار بلندم ز بلندی میاته

شوگارِ سیاه داره سیاهی ز دو زلفت
اِسپیدی روزا همه وا چشمِ سیـاته

جونُم که به چشمون سیاه دیدت و بِینِت
چی حاکه و هَر دَم به خدا ونده به پاته

دل طاقت دیــــریته نـــداره مـــــنِ سینه
سی دیدنه مرزنگ و لوت هَی به نیاته

------------------------------------------

مو چی فرهاد کُهکَن هی زَنُم تیشه به مِنجا دل
که تا وُر دل دِر آرُم مو نگار ماهِ شیرینُم

اِناله 《بیژن》 مجنون ز جَور یار بی ایمون
که وا زُلفون خنجرگون بِرِهدى دِى وَلا حِينُم

---------------------------------------

ولا هَر شَوْ دِلت وام ایکُنه جنگ
ولا هَر شَوْ ز دستس ایکُنُم بَنگ

نِشینم هَر شوی تا رو گِرِیوُم
که بَلكُم اَو کُنِه هَرسُم دلِ سنگ

------------------------------------------

گُدُم ياهِی رسی وُلا به دادُم
ایاهی ایکُنه وا حَنده شادُم

تو کِردی جِنگِر غَم وُر دل مو
وُ چی خَرمِن بِزَیدی تو به بادم

-------------------------------------

دلِ زارم هــَـنـی یادت وُباسِه
هَنی ناوَنده درد تو بِناسِه

زِ بَس که پاپَتی ویده به دینِت
هَنی حارِ بیاوون تَنگه پاسِه

--------------------------------------

دل ای پاته زِ زَنجیرس بِکَش دَر
که تا تیته نکرده هَرسِ حِين تَر

مَوابُو جُور ليوه بَندِ زُلفِس
که زیر تیخِ زُلفس نِی بَری سَر

-------------------------------------------

بِخَو دیدُم کمندِ پَل مِنِ ریت
مُو دیدم پِنگِ باده وُر مِـنِ مـیـت

مُو بَنگت کِردُم وُ ها وُم ندادی
زَخَوجِستُم وُ دیدم مُردُمه سِیت

http://telegram.me/shere_bakhtiyari

شعر طنز عاقبت بی خیالی؛ شعر لری؛ شعر بختیاری؛مثنوی بختیاری؛داستان بختیاری؛متل؛ حسین حسن‌زاده رهدار

شعر طنز عاقبت بی خیالی

تیله مُشکی بید به انبار غَله
صاحب اَنبار نهاد بی سیس تَله

بس زِرنگ بید تیله مُشکِ نا فِرِنگ
جون صاحب هونه زِس وابید به چنگ

تیله مشک تا تیس بِوست بی به تَله
وا خَور کِرد بی همه حیوونله

رهد تی مرغ کُرپ ری تُخم به خَو
گُد وری چندی بخَوسی روز و شَو ؟

سیل کن تله نهادن چَن چنی
سیر نوابیدی به یه جا پیت اِکنی ؟

صُحو وابید لِنگه ظهره دِی وَری
نزنی نُک وُر تله بی خَوری

مرغ قارنید و بگُد ای بی زبون
مُشکل مُشکه نه ایما مرغلون

مُشک گُمبی زید و رهد تی میش لَر
که اِیکَند خاشت و خمار سایه کَپر

گُد آ میش تیله مُشک ایگُه سلوم
یه هیوال شیم شوهی یه کلوم

وَندنه یه تله ای وُر مینه رَه
بُو اِنی اَندی ایوفتی مینه چَه

میش لِرنید نا ندارم خندنه
تا به خندم وُر تونه دین کَندنه

گورت گُم کن مَنه سروه سرم
مُشکله مُشکه قَسم سیت اِخرم

تله مُشک سی مرغ و میش هیچ عاقلی
نی نه کَس بُز به دلی دُز به دلی

مُشک فیچست گُمب و گُمب و کاه به کاه
رهده به تی ما گاه زرده پا به ماه

گُد ای ما گاه ستین کیوه نو
خَوری دارم و رازی سر به تُو

تله ای نادن به یه گوشه سرا
هُل به سرمون ایکُنه هونه خدا

گاه بورنید تیله مُشک بی خَور
فیت فیتانه زه گوشات کُن به دَر

تَله و مَله به سی ما گاه زرد
یه مِلی زه لاشمه نیاره درد

تَله نه هونه خدا سی مُشک اِینه
نه سی مرغ و میش و گاه که پَرونه

دَهس و دل نامید مُشکِ مِنگه چُر
رهد در سیلا و اِیکرد قط و قُر

هیچکس بادی نپینید به کُلَه ش
دید ماری گَرده هی دیندا تَله ش

دِر و پیت وا خورد وا دور تَله
تله چَکِست و گِرهد یه مار کُله

زینه صاحب هونه دین رُفت و رو
گاه دوالالی اِخوند گاهی سِرو

زینه دونید به سر پنجه پا
تله مون مُشکی گِرهد الحمدلله

مینه توریکی یهوی یه دَمون
لیک و چِر زینه رسید تا آسمون

مار کافر نیشت زید بی زیننه
ونده داشت وُر نا دعا پرپیننه

چَاو بِوَست تا مال بالا مال زیر
ایل کَهنست دور ای زینه فقیر

هر کسی دوا و درمونی اِداد
هر کسی پیغوم و فرمونی اِداد

گُد دونا دالویی عصا به دس
پوس مرغ درمونسه اِلا و بَس

جَلدی اجرا کِرده بیدن حکمله
سر بُریدن مرغ خَو رِی تخمله

سی دل خَش طبعی زینه ذلیل
روز و شَو مهمون اِوید زه مال و ایل

احمد اِیره و رسید مُهمَد لَره
داشت تَوقع سیس کُشن میش و بره

میره صاحب هونه وا کاردِ کُله
رهد سراغ میش که وِرد بی جا تُلِه

زید به تَش تا گِند آخِر لاش میش
تَش نهادن جُل پَشاسه قوم و خویش

هیچ کس درمون دردی سیش نکرد
مال و ایلی عقه ای سی هو ندِرد

او خدا زیده زه ای خَو ره به خَو
جون نها زه بی کسی زه زور تَو

لیک و لاک و لیک و چِر وا وَست به مال
وی هو وی زَنگل و ساز توشمال

زینه بدخته سپردِن تا به خاک
میره به بدبختی خُس داده داک

گاه هم رهد به تُرٍٍه میشِ لَره
خرج خیرات ش بکردن یکسره

هونه ،صاحب هونه وابید چال سرد
میره منَد و مُشک و هورجینی ز درد

مُشک هم هی ایگریوست وا سرو
سرد و سوله هونه ی بی کیوه نُو

مرغ و بیخالی خردمون

مَتل " رهدار" زه راستی راس بید
کاسنه مشکن ایر بی ماس بی

مَتل " رهدار" نه رَهد دیندا دِرو
چَشمه ی مِهر مُکن هرگز شِلُو

شعر از حسن زاده رهدار

telegram.me/shere_bakhtiyari

دوبیتی بختیاری؛  شعر بختیاری؛  شعر لری کوتاه؛ آرمان موری احمدی

دِلُم هی هی قرارم هی..دلم..هی
زِ ائی دَونیدن بی حاصلم..هی
زِ ائی تِهلی به دَورونی که لیشه
زِ ائی داغی که منده ری دلم..هی

آرمان موری احمدی
http://telegram.me/shere_bakhtiyari

غزلی از محسن فرداودی

هے خوماخوم مینِ فِرگِت ایرُم و جون ایگِرُم
تا وه خوم یاهُم که نیدے بُضغ و بارون ایگرم

برفِ سنگینت چنو تَہمِسته رے یَک رے دلُم
تا بخو وابوهہ اَو از نو زمہسون ایگرم

تا بریدے از دلم دل، خنده از جونُم برید
هُمدرُنگُم درد اَوید و لَو به دندون ایگرم

هر غمے مینِ دل مو جا خوسہ داره ستین
سی غمِ تو مَیلسے چے سر دیارون ایگرم

تا خیالِ مو ایوفتہ مِن خیالِ خالِ تو
هے خیالِ سر نہادن بہ بیاوون ایگرم
#محسن_فرداودی

شعر بختیاری؛ شعر لری؛ در مورد مادر؛ شعر بختیاری در مورد دا؛حسین عبداللهی پبدنی

ﺩﺍ

ﺩﺍﯾﻪ ﺍﯼ ﻣﻬﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﻟﺖ ﺟﺎ ﮐﺮﺩﻩ

ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﻮ ﻧﻮﺭ ﺍﻟﻬﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺕ ﺳﺎ ﮐﺮﺩﻩ

ﺯﯾﺮ ﭘﺎﻫﺎﺗﻪ ﺑﻬﺸﺘﯿﻨﻪ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﭘﺎ

ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﻧﯿﺎﻧﻪ ﯾﻪ ﺟﺎ، ﻣﻬﺮ ﻭ ﭘﺸﺎ ﺩﺍ ﮐﺮﺩﻩ

ﺷﯿﺮ ﭘﺎﮐﺖ ﺑﻪ ﻗﺴﻢ، ﺑﻬﺪ ﺧﺪﺍ ﺗﯽ ﻫﻤﻪ ﮐﺲ

ﺍﺭﺯﺷﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﺩﻭ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﺮﺩﻩ

ﺑﯿﺸﻪ ﺯﺍﺭ ﺩﻝ ﺩﺍ ﺯﺍﮔﻪ ﺷﯿﺮﻭﻥ ﻧﺮﻩ

ﺩﺍ ﻭﺟﺎﻗﺎﻧﻪ ﺯ ﺟﻮﻥ، ﭘﺮ ﺗﺶ ﻭ ﺭﻭﺷﻨﺎ ﮐﺮﺩﻩ

ﺩﻝ ﺑﻪ ﺳﯽ ﺩﯾﺪﻥ ﺩﺍ، ﭼﯽ ﻣﻪ ﻭ ﺍﻓﺘﻮ ﺷﻮ و

ﺭﻭﺯ

ﺁﺳﻤﻮﻧﺎﻧﻪ ﯾﻪ ﺳﺮ، ﺯﯾﺮ ﺑﻪ ﭘﺎﻫﺎ ﮐﺮﺩﻩ

ﺩﺍﻧﻪ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻣﺒﺮ، ﺟﺎﯼ ﺧﺪﺍﺗﻪ ﺳﺮ ﮔﻞ

ﺍﻭ ﺑﻪ ﮐﻬﺴﺎﺭ ﺑﻠﻨﺪﯾﺘﻪ ﺑﻪ ﻫﻨﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ

ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻬﻨﺎ ﻣﻨﻪ ﺩﻝ ﻭﯾﺮ ﻗﺸﻨﮕﺎﺳﻪ ﺯ ﺩﺍ

ﻣﯿﻨﻪ ﻫﺮ ﺑﻠﮓ ﺩﻟﺲ، ﻫُﻤﺪَﻡ ﻭ ﻫُﻤﺴﺎ ﮐﺮﺩﻩ

‏( ﺣﺴﯿﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻬﯽ ﭘﺒﺪﻧﯽ ‏)

telegram.me/shere_bakhtiyari

عصر شعر بهارانه

در روز چهارشنبه ۱۵/۱/۱۴۰۳ جلسه ی انجمن های ادبی طبق برنامه ی هفتگی که اجرا می شد، در سالن کتابخانه ی دهخدا برگزار شد، در این نشست در ابتدا خانم ناهید بهارلو به خواندن داستان نماز کله گنجشکی برای کودکان پرداخت و در ادامه کودکان و نوجوانان داستان ها و اشعاری که نوشتند را خوانش کردند.. جلسات انجمن ادبی کودکان و نوجوان برای بار دوم میزبان کمپین کتابخوانی با من بخوان با مسئولیت خانم ناهید بهارلو بودند.. ادامه ی نشست ادبی با بازی های مشاعره ی کلمه و شعر همراه بود و در پایان نشست بزرگسالان به شعرخوانی پرداختند.

 شعر بختیاری؛ غزل بختیاری از استاد فریده چراغی

شَه پیسه( سیاه مشق،شعر)

بسمه هر چی گُدم ز عاشقی و لیوه گری
سی تونه ئی همه حرفا که تو خُت بی خَوَری
هر چه شَه پیسه نوشتُم هَمِنه وا بِدِرُم
تو که وا بیت و غزل هم به دلُم ره نی بَری
آسمونانِ اخواستُم که به دیندا تو بیام
اِشکنادِن پِر مو بس که بِم اگُن نَتَری
تَش به کارت بِگره باغمه سُحدی به تَشِت
جُورِ فرهاد اوَیدی و بدستِت تَوَری
تا که اَسیدِه بِمَهنِه دل دَردین کَلو
خَش مَنِدن به خَو و بی دلی و کور و کری
(فریده چراغی)
telegram.me/shere_bakhtiyari

یک دوبیتی بختیاری از آقای سجاد کیانی

لُپت عینه یه زَردآلو رِسهسه

لَوت خوش تُم تَره وِ مزگِ پهسه


کَچت عینه یه قارچ قونچِ و تر

که وا تَش بَرق هَمی امشو پِکهسه
#سجاد_کیانی

دوبیتی بختیاری از ایمان رضایی

لُری شادم لری پیر و زِمندم
لری فرگ ایکنم و بیت اِبندم


لرونه زندئی کردن شرینه
لری، هم ایگریویم هم احندم


ایمان رضایی

غزل بختیاری از آقای غلامعلی؛ غلام علی آسترکی؛ که مپرس

که مَپُرس

داغ عِشق تو ، چُونُو بُرده اَمونُم کِه مَپُرس
چُونُو زِیدِه تَشِ کاری مِنِه جُونُم ، که مَپُرس

مُو‌ اِتَرسُوم که بِیُفتُوم، دِیَه وا کِل نَکُنُم
چُونُو رُومنیدِه غَمِت رِک زِ بُهونُم، کِه مَپُرس

دِلُوم ، ایخا بِدِراهِه زِ مِنه سینُوم ، اگُوی
ِتیرِ بِرنَو اِزَنِن کِفتِ دُو شُونُم، کِه مَپُرس

چُونُو بُو کِردِنه حَرفامه و سی بُو خَشِ تُو
قُلفِ زَنگالینِه زِیدِن بِه دُهُونُم کِه مَپُرس

یَه تِیُوم اَورِه یکی اَرسَه دلُوم خینالی
غمِ دیری تُونِه دُنگدالی اِخُونُم ، کِه مَپُرس

زونِ مُو باعثِ رَنجیدِنِت آبیدِه گُلُم
چُونُو خینِه دِلوم از دستِ زبُونُم ، که مَپُرس

خُودِ شاه نُوکر دَم حُونُمِه، اما ورِ پات
ایقَدَر تِشنِه ی دَرنادِنِه جُونُم ،که مَپُرس

" غلامعلی آسترکی"

" غلام علی آسترکی"

چند دوبیتی بختیاری از آقای وحید کیانی

دوبیتی
دلم چی آسمونا پر غُواره
وِ جا بارون تَش از اورا اِباره
سُوار باد ایا وا گَرتِ لیله
لو اَو هُشک و صحرا خین و خاره

دل از دین تو کندم غم نهامه
سر وار تو مندم غم نهامه
ندارم طاقت دیریته ای گل
مو تا عهد نبندم غم نهامه

وری دل بار و بندیلا نبهسن
دلامون چی دل عاشق شکهسن
ز دست ای زمونه کُه گرهدم
ولا دی جا نمنده سی نشهسن

نه چی اوری نه چی بارونی ای دل
نه چی منگشت و نه کارونی ای دل
نهادم زیر پا دنیانه دیندات
تو چی گنج کُه قارونی ای دل

اشعار بختیاری وحید کیانی

دوبیتی بختیاری از اسد قریشوندی از ایذه

یه روزی سر مزار ار دلبرم یا

Ye ruzi sar mazar ar delbarom ya

ز لا بردا بیاهه بوس او با

Ze la barda biyahe bus u ba

نه رسم هاشقی بو پا کشیدن

Na rasme hasheghi bu pa keshidan

اسد رمنه مزارن واسه سر پا

ASAD romne mazaren vase sar pa

اسد قریشوندی

ASAD GHARISHVANDI

رسيده ام به غريبی كه رخ نداده هنوز ؛ يوسف ابوعلی نژاد

رسيده ام به غريبی كه رخ نداده هنوز
و اتفاق عجيبی كه رخ نداده هنوز

و جرم تازه از پيش متهم شده ام
گناه گندم و سيبی كه رخ نداده هنوز

ميان چشم من و تو كسی لگد كوبيد
به عشق، حس نجيبی كه رخ نداده هنوز

هنوز منتظرم من، اگر چه می افتد
دلم به دام فريبی كه رخ نداده هنوز

به احتمال قوی مرگ در كمين من است
و خواب های مهيبی كه رخ نداده هنوز

و باز دست پر از خالی ام هجوم آورد
به سمت «امَ يُجيبی» كه رخ نداده هنوز

دوباره از پس اين روزهای در به دری
چه مانده است نصيبی كه رخ نداده هنوز؟

يوسف ابوعلی نژاد

ما به وعده ی خدا دل دادیم و فلسطین آزاد خواهد شد؛باور داریم باطل رفتنی است

ما به وعده خدا دل بستیم

ما پیرو حق دشمن باطل هستیم

ما ملت امام حسینبم ...

...

فی البداهه

شعر در مورد ناغان، شعر در مورد گردشگری بخش ناغان، دوپلان،سبزه کوه، دهنو،دورک، چهراز،پوراز،جهمان

بیو مهمون و ایل و مال ناغون

بیو سوزو و دهنو و دوپلون

بیو دورک،بیو چهراز و پوراز

بنه شلوا، برنج گِرد جهمون

" ناصر حسین پور "

شعر بختیاری از مهشید شرافی زاده؛  نمونه ای از لالایی هایی جدید مادران بختیاری

للا لا لا کُرُم زیتر گَپ آبو

کَلاکِ دهسِ بو و دهسِ دا بو

للا لا لا کُرُم ایخا وریسه
بوینم خیرسه و شا وریسه

دلم ایخا کُرِ خو دا ، ملا بو
دلم ایخا که رودم چی طلا بو

بگِر دستِ فقیرونه کُرِ خو
ایر ظلمی بوینی وا وَرِ چو

للا لا شیرِ دا وابو حلالت
للا چی شیرِ دا وابوهه مالت


للا تُرنه شلالِ دا و بویی
ایما چی مَشکِ حالی و تو اویی

للا افتو زَنون من بختِ رودم
للا آساره وابو رختِ رودم

تونه دارم خدانه ایکنم شُرگ
بلا دیره زِجونت بِسم لا گرگ

للا لا دُهدرم ایخا کنه شی
امید دارم و تٖی رودم نره دی

مو دارم آرمون هَر سا مونه نی
سرِ گورم للا لا لا بخونی


شاعر #مهشید_شرافی_زاده

شعر بختیاری دا؛ شعر مهشید شرافی زاده،شعر بختیاری برای مادر

شعر بختیاری دا شعر مهشید شرافی زاده

(شعر برگزیده جشنواره تمداربیت اردل ۹۶)

تقدیم به همه ی مادران عزیز

مو بُغضِ مَنده مِن ،بُن ناتِه نیدُم
زَمندی رِهده مِن ،شَوجاتِه نیدُم

رِیالاته فِرُحدی سی یه بِلکَم
و گیلِ دِرده یِ مَیناته نیدُم

به کوشِ دِرده سر کردی یه عمری
به تی کورم چُتِ ته پاته نیدُم

دوتا دَهسه دِر ایدادی و من سر
اِگشتی دورم و درداته نیدُم

اِجُمنیدی تو وا لَوحنده تَحدَم
اِگروِستی به دل،حَرساته نیدُم

چِی اَفتَو بیدی و گَفتَر که وابیم
غروپستی و من سر ساته نیدُم

اِگوم:چاله،چه کردی کیونوته؟
اِریزه هُل به سَر که داته نیدُم

شعر : مهشید شرافی زاده

یک دوبیتی بختیاری از ناصر حسين پور؛ شعر بختیاری؛ استان چهارمحال و بختیاری؛ ناغان

الهی هیچ کس تینا نبوهه

دُور مین هونه ی بی دا نبوهه

دُور افعی زنس بهتر وُ ای کاش

نُمِ تهلس سر زونا نبوهه

" ناصر حسین پور .

" Naser hoseinpour"

سالروز تولد ۶ سالگی انجمن ادبی کودک و نوجوان مهر داوار ناغان گرامی باد