انسان از دیدگاه پروین اعتصامی:
پروین اعتصامی در قصایدش، انسانی آزاده و باهنرترسیم می نماید.اومعتقد است که آنچه موجب تمایز و تفاوت انسان و حیوان می شود،چیزی جز«هنر»نیست.هم چنین انسان می تواند با برخورداری از دانش و علم آمــوزی درایــن عرصه مباهات کند و دراین رهگذر عناصری چون ثروت و دارایی، افتخار به بار نخواهد آورد.
با دانش است فخر،نه باثروت و عِقار تنها هنرتفاوت انسان و چارپاست(دیوان،45:1365)
او انسان را دربرابرپی بردن از حقیقت،موجودی عاجز و ناتوان می داند و بر این باور است که اسرار و رموز حقیقت دراندیشه و گمان و قیاس انسان نمی گنجد.ایشان انسانی را جاودان و بادوام می شمارد که عمرش را در دنیا به نیکامی و خوبی گذرانده باشد،پروین از این نظر،با سعدی هم اندیشه است.آن چه در این دنیا برای شاعر معاصری چون پروین اعتصامی اهمیّت بسزایی دارد نیکنامی و ذکـــر خیر است و در سایه ی نیک نامی و دوری از نفس است که انسان می تواند به ملک سلیمان دست یابد.
گــر عمرگـذاری بــه نیک نامی آنگاه تو را عمر جاودانست
در ملک سلیمان چرا شب و روز دیوت بسر سفره میهمانست(همان،53:1365) آن شاعر آزاده،انسانی را صاحب نظر می داند که در این دنیا ی بی ارزش خاکی دست نیاز به سوی کَس و ناکَس دراز نکند و ازمناعت طبع برخوردار باشد از دید او ،انسانی که دست نیاز در مقابل درگاه الهی درازکند ، اومتعالی است.
صاحب نظر کسی که دراین پست خاکدان دست از سوی نیاز سوی این و آن نداشت(همان ،53:1365)
پروین معتقد است که آن چه انسان را درتنگنا قرارداده است ،زندگی زودگذر دنیاست و انسان چون کبوتری می داند که عاجز و ناتوان است که در چنگال باز دنیا گرفتار شده است و دیو دنیاست که مسیر اصلی انسان را منحرف می کند و خود به راه دیگری می رود.دنیاست که انسان را از صراط مستقیم دورخواهد کرد پس انسان باید لحظه به لحظه وقت و فرصت را غنیمت بشمارد و بکوشد تا نفس فرومایه رااز خود دورکرده و برآن تسلط یابد.آن چه برای آن شاعر مشهورمهم به نظر می رسد،این است که انسان نور است و با روی آوردن به اژدهای نفس و مادیات و علقه های نفسانی ذات نور خود را به نارتبدیل خواهد کرد و غفلت انسان را در شاگردی کردن عُجب و هوای نفس بیان می نماید.
هفته ها کردیم ماه و سالها کردیم پار نوربودیم و شدیم از کارناهنجارنار(همان ،79:1365)
او راه سعادت و خوشبختی و تعالی انسان را در«عرفان»قلم داد می نماید زیرا دراین مسیر و طریق است که باشناخت خداوند،انسان دِین و وظیفه ی اصلی خود را به ادا می رساند و به جایی می رسد که باید برسد.پروین اعتصامی سرمنزل انسان را رسیدن به قاف اردات برمی شمارد .
همچو طاووس به گلزار حقیقت شو همچو سیمرغ سوی قاف ارادت پَر(همان ،79:1365)
او انسانی پاک و بی آلایش می خواهد و همه را به پاکی فرا می خواند زیرا با پاکی دل،می توان به حقّ و حقیقت نگریست.هرچند انسان در این دنیا خُرد و ناتوان به نظر می رسد چنانچه به الطاف الهی روی بیاورد؛حتّی مقامش از مِهر و ماه فراتر می رود و افسوس پروین از آن است که چنین گُلی باید درکنار خارنفس به سر بِبَرَد.
تو بدین بی پَری و خُردی اگر روزی بِپَری،بگذری از مِهر و مَـهِ انور
زتو حیف ای گُل شاداب که روییدی با چنین پرتو رخسار به خاراندر(همان ،82:1365)
این شاعر معاصر،انسان را مرغ سعادتی می شمارد که می تواند با دوری از نفس و علقه های نفسانی،عاقبت از قفس جسم ودنیا رهایی یابـد،از این رو شیرژیانی می خواهد که:
آخرای شیرژیان،بندزپابگسل آخرای مرغ سعادت،زقفس برپَر(همان ،82:1365)
او انسان همچون خرچنگی نمی داند که از راه راست به راه کج بیفتد و مسیر انحرافی را انتخاب کند بلکه از انسان عاجزانه می خواهد که با قدمی استوار،گام در راهی نهد که راست و مستقیم است ودر نهایت ازدیدگاه پروین اعتصامی،پیمودن راه راست تنها از طریق دانش و عرفان میسّر است.
خواهی اگر راه راست:راه نکویی خواهی اگر شمع راه:دانش و عرفان(همان ،106:1365)
این شاعر معاصر و توانا، انسان را کُشته شده ی نار پندار می داند از دید او انسان گنجی است که دل، گنجوَر آن است و این گنج با ارزش در ویرانه ی تن مدفون شده است و عاقبت گرفتار طوفان قضا و قدر خواهد شد .
نــــور بــودی،نــارپندارت بکُشت پیش ازاین چون بودی،اکنون چون شدی
گنــج امکــانــی و دل، گنجورتست درتــن ویــــرانه زان مـدفـــون شدی
زورقـــی بـــودی بـه دریای وجود کـــه زطــــوفـــان قضــا وارون شدی(همان ،120:1365)
حرف آخر این که انسان در این دنیای خاکی و بی ارزش چون زرِ دل افروز است که روشنی بخش دنیاست و چون شقایقی است که زیبایی دشت و چمن دنیا را فراهم کرده است.
تو در این خاک سیه زرِدل افروزی تو دراین دشت و چمن لاله ی نعمانی(همان ،125:1365)
http://rezahatafi.blogfa.com/post/148
منبع مقاله 👆👆