رزومه یا خلاصه سوابق فعالیت‌های ظهراب مددی نویسنده کتاب واژه نامه ی زبان بختیاری

‌ «استاد ظهراب مددی زبان شناس »

ظهراب مددی
متولدسال 1330 امیدیه در خوزستان (در شناسنامه متولد ایذه)، از اولاد علی رحم ،اولاد خدا رحم، تیره ی قیصروند علی مردان خانی طائفه ی عالی محمودی دینارانی باب هفت لنگ. در اصل از سوسن ایذه است که پدربزرگش همراه دیگران به دلایلی به ناچار به مسجدسلیمان کوچ می کنند و نخست هر کدام به میان دیگر طوایف اطراف مسجدسلیمان می روند و ساکن می شوند سپس سرزمین کنونی را در شمال غربی آن جا در نظر می گیرند و طبق گفته ی پیران و بزرگان طایفه از خوانین می خرند و همه ،در آنجا گرد هم می آیند و بعد از تخت قاپو سیاه چادر را رها می کنند و در چند پارچه آبادی ساکن می شوند.پدر بزرگ ایشان یعنی علی رحم با برادر خود ،الله رحم و دو خانواده ی دیگر در روستای "بنه وار " از "دره گورو" سکونت می گزینند ؛ پس اکنون اهل مسجدسلیمان به حساب می آیند.. در سال 1385 بازنشسته شدند و در سال یعنی 1386به استان اصفهان رفتند و اینک در بهارستان اصفهان سکونت دارند.
تحصیلات ابتدایی را در امیدیه در دبستان ابن سینا و مسجدسلیمان در دبستان ششم بهمن سابق و دکتر شریعتی امروزی چهاربیشه و متوسطه را در دبیرستان سینای مسجد سلیمان گدراندند و پس از گرفتن دیپلم طبیعی یا تجربی کنونی بلافاصله در دانشگاه مشهد که بعدا" فردوسی نامیده شد پذیرفته شدند. پس پایان درس و خدمت سربازی در ژاندارمری سابق در تهران و زاهدان و زابل، به دبیری آموزش و پرورش درآمدندو به ایلام رفتند و پس از انقلاب به مسجدسلیمان بازگشت و تا پایان خدمت معلمی، در آن جا مشغول تدریس بودند.
پژوهش در باره ی زبان بختیاری را از همان دورانی که به دلیل پایان کار پدر در شرکت نفت از امیدیه به مسجدسلیمان آمدند آغاز کردندکه یک نوع کنجکاوی در آن بود تا پژوهش.این کار در دوره ی دبیرستان ادامه داشت اما از دوره ی دانشگاه (سال 1350)به دلیل آشنایی با زبانشناسی و بهره مندی از محضر استادانی چون دکتر رضا زمردیان که خود در گویش قاین خراسان پژوهش می کنند و استاد زبان های ایران باستان شادروان رحیم عفیفی و راهنمایی های کسانی چون شادروان دکتر حمید زرین کوب که در طول تحصیل استاد راهنمای ایشات بودند جدی و جدی تر شد.به هرحال:
* کارشناس زبان و ادبیات فارسی و زبانشناسی از دانشگاه مشهد(فردوسی/فردوسی مشهد)
* دبیرسابق دبیرستان های ایلام
*دبیر سابق دبیرستان ها و پیش دانشگاهی مسجدسلیمان.
*دبیر بازنشسته ی آموزش و پرورش (سال 1385)
آثار:
1- کتاب:
الف -واژه نامه ی زبان بختیاری (چ 1 )سال 1375
ب- واژه نامه ی زبان بختیاری (چ 2) سال1392 با تغییرات و اضافات.
پ- شیوه ی نگارش زبان بختیاری(آماده ی چاپ)
ت- مجموعه شعر به زبان بختیاری (آماده ی چاپ)
2- مقاله :
* درآمدی بر زبانشناسی بختیاری
* بختیاری ها،مردمانی شوخ طبع(طنز در بختیاری)
* آواره تر از باد(مهاجرت در بختیاری)
* فعل در زبان بختیاری
* پیشنهاد شما چیست؟
* پدر موسیقی بختیاری
* ریشه یابی " ظهراب"
* مافه و مافه گه
* فرهنگ همیاری در بختیاری
* بهمن ترانه سرا
* تغییر یا اصلاح؟
* الفبای زبان بختیاری
* رضا باریک
* بر بال های آبی
* محمدتقی خان ضیاء السلطان امیرجنگ
* دردی که قصه اش دراز است.
* بنویسیم قسطنطنیه بخوانیم قسطنطنیه
* حماسه ی شهرام محمدی
* نوشته هایی تنهایی
* ما کیستیم؟
* نوشته های پراکنده
* سردار اسعد دوم،مرد ادب
* بافت جمعیتی مسجدسلیمان
* کول فره
* زبان مادری،میراث پدری
و...
3- نقد:
* نقدی بر فرهنگ بختیاری از استاد عبدالعلی خسروی
* رونویسی شتابزده: نقدی بر فرهنگ واژگان ایل بزرگ بختیاری از سید علی صالحی
* مندیر مندگار: نقدی بر فرهنگ مندگار از خداداد شهبازی
* نقدی بر گویش بختیاری چهارلنگ از رضا سرلک
* نقدی بر فرهنگ بختیاری از اصغر درویش زاده
* از فرهنگ بختیاری تا فارس فارسان: نقدی بر فرهنگ بختیاری از عیدی محمد ارشادی
* رستمیکا : نقدی بر بختیاریکا از امیر رستمی بابادی
و....
4- ترجمه: ترجمه ی آثار شعر و نثر فارسی به زبان بختیاری که چندتایی را در گروه تلگرامی پژوهشکده ی قوم بختیاری خوانده اید.
5- داستان: داستان بلند چاپ نشده ی "تابوت" به زبان فارسی و بختیاری
6- ویراستاری و آوانگاری کتابهایی چون گلال شوگار، آرنگ ویر،زلف و زرنا، و....

ظهراب مددی عضو پژوهشکده قوم بختیاری

کانال
📚پژوهشکده قوم بختیاری🖊

https://telegram.me/pajuheshkadeh

شعری از مهدی طهماسبی دزکی کارشناس فرهنگی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان چهارمحال و بختیاری

از کوه نور منبع نور خدا رسید
هنگام بعثت است که شادی به ما رسید
آری محمد است که مبعوث حق شده
هنگام نور حضرت خیرالوری رسید
اینک بخوان امین زمین و زمان ز عشق
از ظلمت سیاهی شب ، دل رها رسید
جشن است وآسمان وزمین غرق شادی اند
هنگام ذکر سبز سلام و دعا رسید
هرسوکه هست بوی خداهست و بوی مهر
وقت سرور و شادی و شور و نوا رسید
بفرست بر محمد و آلش سلام خویش
بنگر که شادمانی دل تا کجا رسید
عشاق را خبر ز تجلی گل دهید
از کوه نور منبع نور خدا رسید


#شعر:مهدی طهماسبی
شادباش عید مبعث صلوات


@tasvireshafagh

شعری به زبان بختیاری؛  از استاد فيض الله طاهری اردلی

شعر زيباي استاد فيض الله طاهري

خوته بسپار به دل عشقِنه حاشا نَکُ دی
سرگرونی بسِ دی، ئِی دل رسوا نَکُ دی

رنگِ زرده مِنِ ری، مُست دلِ واز اِکُنه
دل دُرو نیگُ وری، مُستِ دل وا نَکُ دی

چول با حونه یِ هر کی بخو دیریمونه
اهتنایی به چَوِ مردُم بی پا نَکُ دی

مِنِ مالی که گَپِس هاشقِ کافر دونه
گِلِه اِز نِشتِ زوونه دَر و هُمسا نَکُ دی

عشق دُرغونِ ورازنیده مِنِ غِرنوِ شو
بِشُرُنگ تا لوِ رُو ، ئی همه پاپا نَکُ دی

وا طنافِ پَلِ بورِت مو یَه عهدی بستُم
نو بهیگُم بِزِه او ، سیل به دیندا نَکُ دی

زِلِه مندیر ایما منده سرِ توفِ ِ گُدار
دل بی دل نکُن و عشقنه حاشا نَکُ دی

گروه موسیقی آوارونگ ناغان؛  عبده نبی رفیع زاده و ارسلان نامدارپور

‍ ‍ 💠 اَو آرنگ (آهنگ آب)؛ گروه موسيقي اي كه جاي خالي اش در موسيقي بختياري همیشه احساس میشد.
💠به مناسبت انتشار تك آهنگ زيباي «تِينايي»

⚜ به قلم دكتر حسين ابراهيمي ناغاني
⚜ عضو هيات علمي دانشگاه شهركرد

🔰 چند سالي است كه نام گروه موسيقي «اَو آرنگ» در بين بختياري ها شنيده شده است كه با همراهي نوازندگان و خواننده اي كه بدون ادعا تا زماني كه آخرين اثرشان «تينايي –teynayi- (تنهايي)» را به بهترين وجه در نهايت پختگي اين هفته منتشر كرده اند؛ ديدم با يك ريتم طبيعتگرايانه رشد و نمو داشته و به پختگي قابل ملاحظه اي رسيده اند. از شنيدن اين تك ترانه آخرشان بسيار لذت بردم و قلمم به ستايششان گُرده سفيد كاغذ را بي مهابا از سر ذوق زدگي پيمود و اين شد كه دلنوشته اي امشب براي احترامشان تقرير كردم.

🔰 در چند سال اخير هنرمندان و خوانندگان بسيار با ارزشي در حيطه موسيقي بختياري با نوازندگان چيره دست و آهنگسازاني كه گرچه بيتشر تم و قالب موسيقي سنتي را براي ابيات و ترانه هاي بختياري برميگزيدند، از شرف و حيثيت موسيقي بختياري صيانت كردند. اما كمتر گروهي منسجم ديدم كه بتوانند بصورت هدفمند و با روش به دنبال تحقق آرمانهاي موسيقي بختياري باشند.
گروه «اَو آرنگ» اما بي حاشيه و متاسفانه بدون هر گونه «حامي اي» و فقط با تعلق و دلبستگي به سرشت موسيقي محلي بختياري، اين مسير را طي كرده و اينك زمان آن رسيده كه در آخرين اثرشان، شايسته تقدير و احترام گردند.

🔰 تك ترانه «آهنگ تهنايي» با جذابيت بسياري واجد ارزشهاي موسيقيايي از حيث ترانه و آهنگسازي و صداي متناسب با روح اين سروده ي زيباي برگزيده است كه به نظر ميرسد هم آيي درست اين مجموعه ها و البته نوازندگاني چيره دست، اين سمفوني «تناسبها» و «همآيي ها» را به نحو تحسين آميزي همآهنگ كرده است و حُسن يك گروه منسجم كه جاي خالي آن گفتم احساس ميشد، براي همين نبوده هاي بوده كه بي شك اميد دارم به نحوي اكمل در مسير رشد و بالندگي والاتر قرار بگيرند و در مناطق ديگربختياري نيز اينچنين «گروه هاي موسيقي» هم ظهور و بروز پيدا كنند.

🔰 حُسن ديگر اين تك ترانه، شعر زيباي استاد آفيض الله طاهري «اردلي» است كه با الحان جادويي و تحريرهاي هنرمندانه و نغمه سازي هاي خوشِ مسعود رفيع زاده «ناغاني» دلنشيني و طراوتي بي نظير زائيده و حق دارد كه بارها با شنيدن و ديدن گوشه هاي معنايي ترانه و نوا، آنرا نوش جان كنيم.
به طرز چشمگيري از اين «هم آيي» لذت بردم و «غبطه» خوردم. تاريخ مشترك «ناغان» و «اردل» عموما در متن و زمينه سياست رقم خورده بود كه نمره آزمونهاي بيشمارش براي «سياسيون بي تدبير» همواره نزديك به صفر بوده. اما متن هنر حكايتي ديگر براي زنده نگه داشتن اين وجوه مشترك به محاق رفته دارد كه بارقه هاي آن در همايشهاي محلي كانونهاي پرورشي فكري در دهه شصت و هفتاد شمسي تا كنون كه در اين اثر زيبا به جلوه گري كم مانندي رسيده بود، هميشه نمره اش نزديك به بيست بوده است. شايد اين خاصيت جادويي هنر و فرهنگ باشد كه هميشه پيوند دهنده است و سرشتي به جز وصال قلبها و آرمانها ندارد. اگر همه ي مردمان سرزمينهاي دور و نزديك از پنجره ي هنر به هم مي نگريستند، نه هيچ فاصله اي از برتري جويي هاي ماليخوليايي بود و نه هيچ غرابتي از حيث زباني و اداركي.

🔰 باري اين تك ترانه ي زيبا و اين گروه ميمون و مبارك كه حسن انتخاب ترانه و ملودي و آهنگسازي بسيار زيبايش در حنجره ي پخته ي خواننده ي گرما و سرما چشيده اش، مي تواند سرآغاز درسي باشد براي هنرمندان و كنشگران هنري موسيقي بختياري كه بهترين فرم ها، زائيده ي بهترين گزينشها در قالب «كار گروهي» است و زنهار ميدهم كه فقدان گروه هايي كه موسيقي را در كنار هم زندگي كرده باشند، مي تواند باعث شكست حتي بزرگترين هنرمندان و سرايندگان و خوانندگاني باشد كه بدون انسجام تيمي و گروهي، همچون شهابي در دل شب به سرعت، فراموش و خاموش مي شوند.

🌷تقديم با احترام به همه عوامل اين گروه موسيقي و آفرينندگان اين تك ترانه


⚜🔰⚜🔰⚜🔰⚜🔰⚜🔰⚜🔰⚜

🔵 کانال ما را به دوستان خود معرفی کنید

🆔 https://telegram.me/dr_ebrahiminaghani


‏کانال پژوهشکده قوم بختیاری
https://telegram.me/pajuheshkadeh

چکیده زندگی نامه و آثار پژمان بختیاری به قلم رضا بهرامی دشتکی

🔸نگاهی به زندگی و آثار "پژمان بختیاری" شاعر بزرگ معاصر، محقق و مترجم

💟 حسین پژمان بختیاری در سال 1279 خورشیدی در تهران بدنیا آمد اما همچنانکه خود پژمان نوشته بود، زادگاه اصلی و سرزمین پدری «دشتک بختیاری» در استان چهارمحال بختیاری است که در کنار سرچشمه های اصلی رود "کارون" و در دامنه کوهساران بلند بختیاری نزدیک به "زردکوه" قرار دارد.

💟 پدرش علیمرادخان میرپنچ از سلسله خوانین بختیاری و از سرداران مشروطه بود که در "دشتک" سکونت داشت و در دوره مظفرالدین شاه برای تصدی مناصب نظامی به تهران رفت و از سوی شاه صاحب عنوان میرپنج(یا سرتیپ) گردید. پدر پژمان در نهضت مشروطیت نیز همراه خواهرزاده خود، علیقلی خان "سردار اسعد" (از رهبران بزرگ مشروطه) در فتح تهران مشارکت داشت.

💟 مادر پژمان ژاله قائم مقامی (از نوادگان قائم مقام فراهانی وزیر مشهور دوره قاجاریه) و از شاعران برجسته آن دوران به شمار می رفت که اشعار او در دفاع از حقوق زنان معروف است.

زندگانی پدر و مادر پژمان به دلیل اختلافات و فاصله سنی به جدایی کشیده شد جدایی پدر و مادر زندگانی تلخی را برای پژمان رقم زد و باعث شد که بیشتر عمرش در آوارگی و سختی فراوان بسر ببرد

💟 پژمان نخستین بار در دشتک به مکتبخانه رفت و در محضر "ملاعلی بنده" بهرامی خواندن و نوشتن آموخت. پژمان در خاطرات زیبای خود به آن دوران پرداخته و زندگی در دامان کوهساران بختیاری و طبیعت زیبا و شورانگیز دشتک را الهام بخش زندگی شاعرانه خود می داند در دشتک علاوه بر تحصیل علم، فنون رزم و سوارکاری را نیز فرا می گیرد. سپس تحصیلات خود را در تهران در مدرسه فرانسوی «سَن لویی» ادامه داد.

💟 بعدها با مطالعه و تحقیق راه کمال را در علم و ادب طی نمود.
با شاعران و ادیبان بزرگ معاصر، همچون: «ملک الشعرا بهار، ایرج میرزا، نیما یوشیج، استاد فروزانفر، استاد همایی، رهی معیری، امیری فیروزکوهی، استاد شهریار، اخوان ثالث و…» معاشرت طولانی داشت و با دانش اندوزی و مطالعات فراوان و تسلط کم نظیر در شعر و ادب، از اساتید و صاحب نظران بزرگ زمانه گردید و آثار گرانسنگی برجای گذاشت.

💟 پژمان به زبان های فرانسه و عربی تسلط داشت و آثار زیادی را از زبان فرانسه به فارسی ترجمه و منتشر کرد. همچنین در زمینه تاریخ و فرهنگ ایرانزمین و بختیاری نیز تحقیقات فراوان نمود.

وی در طول عمر خویش بالغ بر چهل اثر تالیف، تصحیح و یا ترجمه نمود و بیش از هفتاد مقاله یا اثر ادبی در نشریات معتبر آن دوران (از ۱۳۰۵تا ۱۳۵۳) به چاپ رسانید. البته برخی از آثار وی هنوز منتشر نشده است. بعدها دیوان اشعار و برخی آثارش منتشر گردید.

💟 پژمان بختیاری در انواع شعر و در قالب های مختلف ادبی، به ویژه در غزل سرایی دستی توانا داشت و سروده های نغز و زیبائی به یادگار گذاشت. پژمان شاعری پیشرو بود و بنابر دیدگاه صاحبنظران ادب ایران، پژمان از پیشگامان تحول در شعر دوران معاصر بود

💟 پژمان شاعری رنج کشیده و خودساخته بود و همواره ارزش های معنوی و اخلاقی را می ستود. پژمان بختیاری از ارادتمندان مولای متقیان علی (ع) به شمار می رفت و سروده های دل انگیزی در وصف او و خاندان بزرگوارش دارد.

💟 از سوی دیگر، همچنان که از اشعارش پیداست میهن پرستی پرشور و آزادی خواهی بلند نظر بود که همواره به سربلندی، استقلال و آزادی ایران می اندیشید.

به مردم و میهن خویش عشق می ورزید و این موضوع در اشعار وی بویژه در شعر معروف وی با نام «مهر ایران زمین» (که سال۱۳۲۰ زمان اشغال ایران توسط متفقین سروده بود)، آشکار است:
اگر ایران به جز ویران سرا نیست
من این ویران سرا را دوست دارم
اگر تاریخ ما افسانه رنگ است
من این افسانه ها را دوست دارم
نوای نای ما گر جانگداز است
من این نای و نوا را دوست دارم...

💟 پژمان به سرزمین بختیاری و دیار پدری خود عشق و علاقه فراوان داشت آثاری در خصوص تاریخ و فرهنگ بختیاری داشته و اشعاری نیز به گویش بختیاری سروده است و شعری معروف و حماسی با نام "بختیاری" که در سال 1321 در دشتک سروده:
گر ایران زمین بختیاری نداشت
بر آنم که از بخت یاری نداشت...

💟 سرانجام پژمان بختیاری در "سوم آذرماه" سال 1353 هـ.ش. در تهران درگذشت. او را در قبرستان بهشت زهرا (قطعه قدیمی ۸) به خاک سپردند.
تا رهرو عدم شد جسم شکسته ما
آسایشی عجب یافت اندام خسته ما

منبع کناب زندگی و اشعار پژمان بختیاری با پژوهش رضا بهرامی دشتکی..
⚛⚛⚛

‏کانال پژوهشکده قوم بختیاری
https://telegram.me/pajuheshkadeh

عید مبعث حضرت خاتم النبیین محمد مصطفی (ص) بر پیروان ان حضرت مبارک باد💐💐💐 

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ی ما انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه ای مسئله آموز صد مدرس شد

🌹 مبعث رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر شما مبارک باد.

فعالیت های آقای هادی علیمردانی مسئول کانون اندیشه ناغان قابل ستایش است.

آقای هادی علیمردانی که از سال ۱۳۹۹ مسئولیت کانون اندیشه ناغان(زیر مجموعه ی آموزش و پرورش شهرستان کیار) را به عهده گرفتند، با وجود این که نیروی دیگری کمک یار ایشان نبوده اند و با محدویت منابع مالی مواجه بودند اما با دست خالی ولی با انگیزه خدمت به دانش آموزان ناغان، منشای تِغیر های مثبتی در آن مرکز شده اند از جمله:

۱- جذب دانش آموزان برای انجام فعالیت های فرهنگی و هنری

۲- برگزاری کارگاه های آموزشی در زمینه کامپیوتر، برنامه نویسی، بازی سازی کامپیوتری، نقاشی، ریاضی، زبان و....

۳- تعیین و تکلیف اموال مازاد و بدون استفاده در جهت پیشبرد اهداف کانون.

۴- خرید مینی کیس برای کامپیوترهای کانون.

۵_ نصب دوربین های مدار بسته و امنیتی برای کانون.

۶- راه اندازی سیستم گرمایشی و سرمایشی برای کانون.

۷- راه اندازی سینما کانون

۸- همکاری با ادارات و نهادهای بخش ناغان برای برگزاری جشنواره ها و مراسم ها.

۹- همکاری با انجمن شعر و ادب عباس ارشاد در برگزاری جلسات و سومین جشنواره استانی شعر داوار ناغان.

لازم به یادآوری است سال ۱۳۶۸ کانون اندیشه ناغان توسط زنده یاد خسرو علیمردانی بنیان نهاده شده است. مدیران کانون اندیشه ناغان:

- زنده یاد خسرو علیمردانی ۱۱ سال طی ۲ دوره

-هوشنگ علیمردانی ۱ سال

- عارف سلیمی ۵ سال

-کرامت شمشیری ۴ سال

- رضا محسنی ۱ سال

- زنده یاد کیوان نصیر پور از سال ۸۹ تا...

-علی حاتمی

- جمشید يزدان‌پناه

- مرتضی رحیمی

- هادی علیمردانی

کتاب دوبیتی های آرمان اثر جدید دکتر آرمان راکیان منتشر شد.

کتاب دوبیتی های آرمان راکیان ... ناصر حسین پور

کتاب «دوبیتی های آرمان» اثر جدید آرمان راکیان با قبول زحمت انتشارات نیوشه به مدیریت جناب آقای دکتر عباس قنبری عدیوی منتشر شد

این کتاب شامل مجموعه ای از دوبیتی های فارسی است که با هنرنمایی بانو نرگس فضل اللهی خوشنویسی شده است.

طرح جلد این کتاب توسط جناب آقای استاد حجت پولادی از جوانان هنرمند بختیاری که هم طراح خوبی و هم خواننده ای قابل است، طراحی شده است.

این اثر با دیباچه ای جامع از جناب آقای دکتر عطامحمد رادمنش مدیر گروه سابق دانشکده ادبیات دانشگاه آزاد اسلامی نجف آباد اصفهان زیور آراست
امیدوارم مورد پسند دوست‌داران شعر واقع گردد.

آرمان راکیان
۱۴۰۱/ ۴/ ۲۳

کانال آرمان راکیان
‏@armanrakian

کانال تلگرامی نوروز و نوگل
@Norouzonogol

آقای علی محمد شیروانی ناغانی از حامیان مالی و معنوی انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان است.

جناب آقای علی محمد شیروانی ناغانی از اعضای محترم هیأت مدیره انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان و عضو فعلی شورای اسلامی شهر ناغان است که همواره خورشید لطف ایشان ، گرمابخش انجمن شعر ناغان بوده است . ایشان علاوه بر حمایت های مادی و معنوی به انجمن های ادبی ناغان، در سایر امور خیریه در ناغان از جمله اهدای زمین در زیر خیابان آزادگان برای کارهای عام المنفعه، عضویت در مجمع خیرین مدرسه ساز ناغان... همواره نقش سازنده ای داشته اند و دارند.

آقای علی محمد شیروانی ناغانی طبع شعری هم دارند و بیشتر اشعار ایشان با رویکرد اجتماعی و مسائل محیط زیست می باشد.ایشان در ۲ دروه قبل عضو محترم شورای اسلامی شهر ناغان بوده اند که تلاش های ایشان در کنار سایر فعالان محیط زیست باعث نجات سبزه کوه و کلار و مناطق چغاخور، ناغان، بلداجی و شلمزار و گهرو از خشک شدن شد.

ایشان نمادی از شاعرانی ست که به مرتبه خودسازی و خود شکوفایی دست یافت و خوب بودن و خوب شدن را الگوی مسیر راه خود قرار داد برای ایشان سلامت و خیر و سعادت طلب داریم.

تحلیلی بر انجمن نویسندگان سخن؛ به قلم زنده استاد نقی بلالی دهکردی

باسلام

انجمن نویسندگی سخن استان چهارمحال وبختیاری ، درسال 1370 تاسیس شد .یادم است تاان زمان چیزی به نام « انجمن نویسندگی » دراین استان وجود نداشت . به همین خاطر فردی چون بنده ودیگرعلاقه مندان جایگاهی نداشتندومجبوربودند تحت سلطه شعر ونظم درجلسات شعرخوانی ، بادشواری های زیاد اثرخود رابخوانند . خوب وقتی دوچیزمتضاد ،درکنارهم قرارمی گرفت ، موجب عدم تفاهم می گردید . شعرباان شور وکلمه های قافیه داروداستان وهنرنویسندگی باان شعوروتفکرونقدگرایی اجتماعی باهم جوردرنمی امد،. بنده دران سال ها باانجمن داستان استاد محمدرضاسرشاردرتهران البته درارتباط بودم واثارم رادر روزنامه کیهان ، جوانان واطلاعات به چاپ می رساندم ،اما دراستانمان انجمن داستان یانشریه ای وجودنداشت .دل به دریا زدم.استین بالا زدم ویاعلی گفتم وبا همه سختی ها به همت وپشتیبانی اداره کل فرهنگ ارشاد اسلامی چهارمحال وبختیاری ، انجمن نویسندگی سخن استان دایر گردید. ابتدای امرکارسخت بود ،کسی کارمان راجدی نمی گرفت . اما رفته رفته خیل مشتاقان هنرنوشتن همه رامجذوب کرد ..... تاالان نزدیکی های سال ۱۴۰۰ ، دراین مدت صدها علاقه مند ازکارگاههای اموزشی انجمن درسه زمینه داستان ورمان نویسی ، فیلم نامه نویسی ونمایش نامه نویسی بهره زیادی برده اند .واموزش های حرفه ای ارایه شده است . دهها نویسنده خوب درسطح کشورواستان تربیت شده اند و....بی اغراق کارنامه پرباروعملکرد مثبت انجمن سخن راتبدیل به یکی ازفعال ترین وموثرترین انجمن های نویسندگی درسطح کشورواستان نموده است . شعاراصلی این انجمن ، اخلاق گرایی به اضافه علم گرایی بوده وهم چنان هست . کسانی که دراین محورحرکت کرده اند باقی مانده اند وانان که دل به انرژی درونی واندیشمندانه انجمن نداده اند ، کنارگذاشته شده اندویا خودشان صحنه پاک وبی الایش هنرنوشتن راترک کرده اند . البته باید تاکید کرد دراین چندسال ، درحد سه چهارنفربیشترخروجی های انجمن نبوده است .خوشبختانه ازچندماه گذشته تاکنون نویسندگانی واقعی وپرتلاش وجوانان مستعدی عهده دار مسیولیت های انجمن سخن شده اند . افرادی که با بینش وکوشش صادقانه وخالصانه خود نور حرکت ، تداوم وشوق وامید راهم چنان دردل های مشتاقان وفراگیران هنر نویسندگی فروزان وتجلی بخشیده اند .جای دارد از بزرگواران نویسنده واعضای اصلی انجمن تقدیرنمایم ، کسانی چون ، نداسلیمی ، موسی رییسی ، عزت الله صدیقی ، نیره ندیمی ، خانم حسن زاده و خانم رحیمی والبته همه استادان وعزیزانی که درپیشبرد اهداف متعالی انجمن سخن کوشابوده اند . استادانی چون دکتر وسعت الله کاظمیان ، دکتر خرسندی ، دکتر رضایی ، استاد نویسندگی شمال کشور علی نسایی ، نویسنده برجسته کشور خانم مرضیه ابراهیمی و....سایراستادان دیگر . همچنین ازهمه مجموعه اداری اداره کل فرهنگ وارشاداسلامی استان به ویژه مدیرکل هنرمند ان جناب اقای شریفی ومعاون صبور ومهربان اقای نژادحسینی تشکروامتنان خود وهمه اعضای انجمن نویسندگی سخن استان رااعلام نمایم . ودرپایان به این نکته مهم اشاره نمایم ، که اکنون بافراغت بال وارامش خاطر ان شالله درسال پیش رو ، سکان انجمن رابدست جوانان صادق وعالم وخالص خواهم سپرد .وباشوق وشعف به طی ادامه این مسیر خرد ورزانه چشم خواهم دوخت .
پیشاپیش سال نو رابه همه شمابزرگواران نویسنده و اهل قلم تبریک وتهنیت می گویم .
موفق وپیروز باشید.
نقی بلالی دهکردی
اسفندماه ۱۳۹۹

عصر شعر از جنس باران

نشستی متفاوت انجمن های ادبی عباس ارشاد و مهر داوار ناغان در باران و به میزبانی مدرسه ی غیر انتفاعی خیام ناغان ۱۴۰۱/۱۱/۲۶ بودند و گرد هم آمدند.

شعر خوانی انجمن با حال و هوای بارانی در ساعات عصرگاهی یازدهمین نشست آموزشی شعر کودک و نوجوان بود که در این نشست در مورد (تلمیح) آموزش داده شد ، و داستان های اعضای انجمن را با موضوع کلاغ شنیدیم و داستان محیا را (محیا بر اثر تصادف شدید در بیمارستان بستری می شود و بعد از این که به هوش می آید به یک حس هفتم دست می یابد و او می تواند ۵ دقیقه قبل از بروز هر حادثه ای حادثه را به طور باور نکردنی وقوع حادثه را بطور دقیق پیش بینی کند...)، در نشستی دیگر گوش خواهیم داد و در ادامه به خوانش تکلیف هفته ی پیش که آقای علی محمد شیروانی برای اعضای انجمن ده کلمه برای نوشتن جمله های ادبی در نظر گرفته بودند امروز توسط بچه های انجمن خوانده شد.

بخش دوم با مجری گری نگاره رحمانی شعر خوانی با موضوع آزاد ، و نوید علیمردانی شعری در وصف ایران عزیزمان را برای حضار خواندند و پذیرایی خانم مینا حقیقی ( معلم مدرسه ی غیر انتفاعی خیام و عضو انجمن های ادبی) و در آخر با انداختن تصویری این نشست به یادماندنی شد .

تاثیر شعر و قصه بر کودکان مقطع ابتدایی

http://mabanifarsizkb.blogfa.com/post/46

ادبیات هنری کلامی است که برای بیان احساس، عاطفه و اندیشه انسانی به کار می رود و در آن عامل تخیل دخیل است و در ضمن با دنیای واقعی نیز ارتباط معنا داری دارد. طبق این تعاریف ادبیات در زمره هنرها طبقه بندی می شود و چیزی که آن را از دیگر هنرها جدا می کند، ابزار سازنده ی آن یعنی کلام (زبان) است.

به طور کلی نیمه دوم قرن شانزدهم دوره ای بود که در آن برای نخستین بار آیین ادبی جامعی برای خلق آثار ادبی به وجود آمد. این آیین و قواعد دارای اصولی بودند که حتی تا پایان قرن هجدهم نیز ارزش و اعتبار خود را از دست ندادند و در آغاز قرن هفدهم مایه ی ایجاد مکتب کلاسیسیسم شدند.

تعیین تاریخ دقیق و معین به عنوان مقطعی مطمئن برای شروع ادبیات کودکان کار دشواری است اما با مروری بر تاریخ پیشینیان می توان نخستین زمزمه های مادران برای کودکانشان را به عنوان شکلی از ادبیات یا به عبارتی ادبیات شفاهی کودکان دانست. قصه و افسانه و نقل و حکایت و متل ها و ذکر وقایع و حوادث و داستان سرایی و حتی لالایی های مادران در گوش فرزندانشان از قدیمی ترین وسایل پیوند بشر با تمدن و فرهنگ آباء و اجدادی است که نقش بسیار موثری در پرورش کودک ایفا می کند.

هم زمان با نهضت مشروطیت با توجه به تحولاتی که در همه ی زمینه های اجتماعی و فرهنگی جامعه ی ایران بوجود آمد، ادبیات داستانی ایران نیز دچار دگرگونی شد. در این زمان داستان نویسی به معنای نوین آن رواج پیدا کرد. یعنی نوعی ادبیات متفاوت با نوع قدیمی ادبیات داستانی ایران ( قصه ) رواج یافت. بر اثر ترجمه رمان ها و داستان های کوتاه خارجی ( فرانسوی، روسی و انگلیسی ) و تاثیر این متون، نوشتن داستان به شیوه ی اروپایی در ایران معمول گشت.

هدف از ارائه ی این مقاله آشنایی دانش جویانبا آثار ادبی، به ویژه شعر و قصه و تاثیر آن بر دانش آموزان مقطع ابتدایی است.

در این مقاله ابتدا به تعریف ادبیات، ادبیات داستانی و اقسام آن و همچنین توضیحاتی در رابطه با شعر و بعد از آن به کاربرد این آثار ادبی در آموزش مقطع ابتدایی پرداخته شده است.

علاوه بر این که مطالعه ی آثار ادبی می تواند تاثیرات بسزایی در کودکان داشته باشد؛ از جمله کمک به درک و فهم بهتر و تغییر نگرش، افزایش دامنه لغات، آشنایی با فرهنگ های مختلف و ... می تواند به عنوان ابزاری جهت تسهیل آموزش در این مقطع مورد استفاده قرار گیرد و وظیفه معلمین و والدین ایجاد انگیزه در کودکان برای مطالعه ی این آثار است.

امید است خوانندگان و به ویژه دانشجویان و معلمان، با مطالعه ی این مقاله و مقاله هایی از این قبیل، به اهمیت و فایده ی آثار ادبی در آموزش مقطع ابتدایی پی برده و به صورت کاربردی از آن استفاده کنند.

ادبیات

هنری کلامی است که برای بیان احساس، عاطفه و اندیشه انسانی بکار می رود و در آن عامل تخیل دخیل است و در ضمن با دنیای واقعی نیز ارتباط معنا داری دارد. طبق این تعاریف ادبیات در زمره هنرها طبقه بندی می شود و چیزی که آن را از دیگر هنرها جدا می کند، ابزار سازنده ی آن یعنی کلام (زبان) است.

ادبیات به دو نوع اصلی یعنی شعر و نثر تقسیم می شود و چون واژه ی نثر فقظ صورت مکتوب قصه ها و داستان ها را دربرمی گیرد و ادبیات شفاهی را شامل نمی شود، به جای آن از اصطلاح " ادبیات داستانی " استفاده می کنیم.

ادبیات داستانی

به طور کلی به یک اثر تخیلی منثور اطلاق می شود و بر آثار ادبی دلالت دارد که دربرگیرنده ی؛ قصه، انواع داستان، رمان و نمایشنامه است.البته ناگفته نماند که منظومه های غنایی و بزمی مثل ویس و رامین، خسرو شیرین و شاهنامه با وجود اینکه دارای محتوای داستانی هستند؛ جزو ادبیات داستانی به شمار نمی آیند.

داستان

توالی حوادث واقعی و تاریخی یا ساختگی است؛ بنابراین تسخیرعمل به وسیله ی تخیل را ارائه می دهد. خصلت بارز داستان این است که بتواند ما را وادار کند که بخواهیم بدانیم بعد چه اتفاقی می افتد؛ از این رو داستان کیفیت عامی است که بنیاد هر اثر خلاقه را می ریزد و تقریبا هم معنا و مترادف ادبیات است.

قصه

آن نوع ادبی خلاقه است که از دیرباز رایج بوده و بیشتر جنبه ی غیرواقعی دارد. قصه ها دارای ویژگی هایی چون خرق عادت، پیرنگ ضعیف، مطلق گرایی، کلی گرایی، ایستایی، فرضی بودن زمان و مکان، همسانی قهرمانان در سخن گفتن، اعتقاد به سرنوشت، شگفت آوری، استقلال حوادث و کهنگی هستند و همچنین از لحاظ ساختار زبان شناختی متن، شکلی ساده و ابتدایی دارند و سبک آنها روایتی و نقلی است و گونه ی زبانی در قصه ها اغلب محاوره ای و گفتاری است و اصطلاحات و ضرب المثل های عامیانه در آنها زیاد یافت می شود.

قصه انواعی دارد:

افسانه ی تمثیلی: کلیله و دمنه، مرزبان نامه؛

افسانه ی پریان: هزارویک شب؛

افسانه ی پهلوانان: اسکندرنامه، سمک عیار، ابومسلم نامه؛

حکایت اخلاقی: گلستان، جوامع الحکایات، قابوس نامه؛

اسطوره: اسطوره ی باران، آناهیتا و...

موضوع قصه ها نیز متفاوت است؛ چون شرح فنون کشورداری، شرح احوال و کرامات عرفا و بزرگان دینی و مذهبی، مفاهیم عرفانی و مذهبی و دینی، تاریخی و واقعی و فلسفیی، تعلیم و تربیت و...

انواع قصه های کودک و نوجوان از نظر محتوا

الف) قصه های ارزشی. این قصه ها علاوه بر تقویت ادراک زبانی کودکان، بر تبلیغ و توسعه ی ارزش های الهی و انسانی در اذهان کودکان و نوجوانان دور می زند.

ب) قصه های خنثی. این نوع قصه ها علاوه بر تقویت ادراک زبانی کودکان جنبه ی سرگرمی هم دارند.این کتاب ها بیشتر جنبه ی تجاری دارندو جزو کالای فرهنگی محسوب نمی شوند.

ج) قصه های ضد ارزشی. در این نوع قصه ها ارزش های اصیل انسانی فراموش شده در عوض روحیه ی تن پروری، گوشه گیری، ظلم پذیری و بخصوص " شانس پذیری" به کودکان القا می شود که معلمان دوره دبستان باید با هوشیاری از این کتاب ها برای قصه گویی یا معرفی آنها به والدین کودکان خودداری کنند.

داستانک

به داستانی بسیار کوتاه گفته می شود که شامل یک صفحه یا حتی چند کلمه یا سطر است و از داستان کوتاه کمتر است.

داستانک انواعی دارد :

کوتاه کوتاه ( کمتر از 250کلمه )

برق آسا ( بین 250 تا 750 کلمه )

ناگهانی ( 1750 تا 2000 کلمه )

داستان کوتاه

نوعی از ادبیات منثور است که از فرهنگ اروپایی مایه گرفته و مستلزم قوه ی تخیل می باشد. داستان کوتاه معمولا دارای یک واقعه ی مرکزی یا واقعه ی ضمنی است که حوادث و وقایع دیگر برای تکمیل و مستدل جلوه دادن آن واقعه آورده می شود. داستان کوتاه برشی از یک زندگی است. داش آکل صادق هدایت و گیله مرد بزرگ علوی نمونه هایی از داستان کوتاه است.

میرصادقی به نقل از فرانک اوکانو، نویسنده ایرلندی، برای داستان کوتاه سه رکن قائل شده است:

الف) شرح

ب) گسترش (مضمون و درون مایه ی داستان گسترش می یابد و داستان رو به اوج می رود. )

ج) نمایش حاصل داستان ( مضمون و درون مایه ی داستان تحقق می یابد.)

داستان بلند

از لحاظ کمی از داستان کوتاه بلند تر و از رمان کوتاه تر است. درواقع داستان بلند وصلتی است میان داستان کوتاه و رمان که در آن ویزگی های داستان کوتاه با خصلت های رمان درهم می آمیزد. در داستان بلند نویسنده می کوشد که داستان کوتاه را از فشردگی و اختصار ذاتی خود بیرون آورد و از امکانات رمان در زمینه ی گسترش شخصیت ها و درون مایه و موضوع نیز بهره بگیرد. بوف کور هدایت و مسخ کافکا نمونه هایی از داستان بلند است.

رمان

مهمترین و معروف ترین شکل تبلور یافته ی ادبی روزگار ماست که با " دن کیشوت" اثر سروانتس اسپانیایی(1616 _1547 ) تولد یافت.

رمان روایت منثور داستانی است که نشان دهنده ی تصویر زندگی واقعی، مخصوصا تصویر بحران های عاطفی در پهنه ی زندگی مردان و زنان است.

رمان ها انواعی دارند چون پیکار سگ (شرح زندگی مردم تهی دست) گوتیک ( رمان آمیخته به سحر و جادو) تاریخی، رسالتی (که در آن از مسائل سیاسی، اقتصادی، مذهبی و... سخن می رود.) روان شناختی، جریان سیال ذهن، خیالی و وهمی (مثل رمان های علمی، نمادین) و... . از رمان های معروف غیر ایرانی به جنگ و صلح و بینوایان و از رمان های ایرانی به کلیدر، چشم هایش، سو و شون و ... می توان اشاره کرد.

نکته :

مهم ترین دلیل رونق ادبیات داستانی ( از جمله رمان و داستان کوتاه ) در ایران را باید در دو چیز دانست :

الف) واقعگرایی : داستان کوتاه و رمان برخلاف قصه های قدیمی می تواند وقایع و مظاهر واقعی زندگی را با نظری انتقادی تشریح و تفسیر کندو در عین لذت بخشیدن به خواننده و سرگرم کردن او، آموزنده و سازنده نیز باشد.

ب) شکستن انحصار طبقاتی : رمان و داستان کوتاه برخلاف شعر و قصه در انحصار طبقات برگزیده، یعنی اشراف، شاهزادگان و قهرمانان نیست و به همه طبقات مردم اعم از فقیر و غنی، زن و مرد و شهری و روستایی توجه یکسانی دارد. نویسندگان ایرانی با بهره گیری از خصوصیات ملی و مضامین بومیو محلی از قالب های شناخته شدهاین هنر کلامی سود بردند و آثار معتبر و ماندگاری از خود بر جای گذاشتند.

شعر

شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته است. در این تعریف پنج عنصر اصلی دیده می شود که هر شعر، به گونه ای از هرکدام از آن پنج عنصر برخوردار است.

الف)عاطفه : زمینه ی درونی و معنوی شعر است. به اعتبار کیفیت برخورد شاعر با جهان خارج و حوادث پیرامونش، نوع عواطف هر کسی، سایه ای است از من او.

ب)تخیل : عبارت است از کوششی که ذهن هنرمند در کشف روابط پنهانی اشیا دارد. به تعبیر دیگر، تخیل نیرویی است که به شاعر امکان آن را می دهد که میان مفاهیم و اشیا ارتباط برقرار کند. ناگفته نماند که ارزش تخیل در بار عاطفی است.

ج)زبان : عاطفه و تخیل در شعر نیازمند زبان هستند که ظرف ارائه ی آنها باشد.

د)آهنگ : هرگونه تناسبی، خواه صوتی، خواه معنوی، می تواند در حوزه ی تعریفی آهنگ قرار گیرد. بنابراین، منظور از آهنگ فقط وزن شعر نیست، بلکه مجموعه ی تناسب هایی است که در یک شعر می تواند مورد بررسی قرار گیرد و عبارت است از:

1)موسیقی بیرونی شعر: همان چیزی است که وزن عروضی خوانده می شود.

2)موسیقی کناری: منظور تناسبی است که از رهگذر هماهنگی دو کلمه یا دو حرف در آخر مصراع ها دیده می شود و به عبارت دیگر همان موسیقی قافیه و ردیف است.

3)موسیقی داخلی: مجموعه تناسب هاییاست که میان صامت ها و مصوت های کلمات یک شعر ممکن است وجود داشته باشد.

4) موسیقی معنوی: آنچه قدما، طباق و تضاد و مراعات النظیر و... خوانده اند، همه تناسب های معنوی مفاهیم و کلمات است.

ه)شکل: هر شعر دو شکل یا قالب دارد. یکی شکل ظاهری که عبارت است از طرز ترکیب مصراع ها و ابیات با یکدیگربه اعتبار قافیه و ردیف و گاه وزن. و دیگری شکل درونی یا فرم ذهنی آن است که بطور خلاصه عبارت است از مسئله ی پیوستگی عناصر مختلف یک شعر در ترکیب عمومی آن.

انواع شعر از لحاظ محتوا:

حماسی، غنایی، تعلیمی

حماسی

حماسه نوعی اشعار وصفی است که مبتنی بر توصیف اعمال پهلوانی و مردانگی ها و بزرگی های قومی یا فردی می باشد به نحوی که شامل مظاهر مختلف زندگی آنان می گردد. به عبارت دیگر خاطره ها یا حوادث واقعی باستانی است که سینه به سینه نقل شده است و نسل به نسل انتقال یافته است. گذشت قرن ها، آرمان ها و عواطف قومی و ملی به این موضوعات شاخ و برگ داده است. درون مایه ی حماسه حاوی مسائل کلی و عام بشری است و کمتر از " من " شاعر صحبتی به میان می آید.

ایلیاد و ادیسه هومر، شاهنامه فردوسی ، کمدی الهه دانته و بهشت گم شده میلتون از معروف ترین حماسه های جهان هستند.

غنایی

شعر غنایی شعری است که شاعر، خویشتن خویش را موضوع آن قرار می دهد. شعر غنایی بازتاب پیچیدگی های ذهن شاعر نیست، بلکه فقط بیان ساده ای از حال و هوا یا حالتی از عواطف شاعر می باشد. در واقع شعر غنایی به شعری کوتاه، لطیف و غیر داستانی گفته می شود که حالت ذهنی یا روند فکری و احساسی سراینده خود را بیان می کند.

شعر غنایی را به چهار دسته تقسیم می کنند:

1)شعرهای عاشقانه . 2)مدیحه ها (هجونامه ها) . 3)سوگنامه ها . 4)فتحنامه ها (سرودهای پیروزی) .

اشعار حافظ آمیزشی از انواع چهارگانه ی اشعار غنایی است.

تعلیمی

اثر ادبی تعلیمی، اثری است که دانشی را برای خواننده تشریح کند یا مسائل اخلاقی، مذهبی و فلسفی را به شکل ادبی عرضه دارد. در ادبیات هرچند نمونه ها بیشتر مربوط به دانش های نظری است، اما در دانش های عملی هم؛ نظم هایی سروده شده است؛ مثل نورالانوار از بحرالاسرار مظفر علی شاه کرمانی در علم کیمیا.

ادبیات تعلیمی میتواند تخیلی هم باشد؛ یعنی مسئله ای را که میخواهد تعلیم دهد به صورت داستانی یا نمایشی درآورد تا جاذبه ی بیشتری یابد و از این شیوه مخصوصا در کتاب های کودکان استفاده می کنند. بسیاری از شاهکارهای ادبی جنبه ی تعلیمی دارند؛ از این قبیل است مثنوی مولوی و بوستان سعدی و حدیقه ی سنایی که جنبه های ادبی آنها هم پای جنبه های تعلیمی، پرمایه و قوی است.

نقش ادبیات در رشد فکری و زبانی دانش آموزان دوره دبستان

کودکان دبستانی در سنی هستند که رشد زبان آنانبی نهایت سریع است. محیط زبانی غنی در خانواده و مدرسه باعث می شود مهارت های زبانی دانش آموزان توسعه ی بیشتری یابد. بدیهی است ادبیات اعم از قصه، داستانک، داستان کوتاه و شعر نیز در این زمینه میتواند نقش ارزنده ای داشته باشد. مطالعات دانشمندان علوم زبانی ثابت کرده است که عرضه ی محصولات ادبی به کودکان قطعا در مهارت های آنان اثر می گذارد.

علاوه بر رشد زبان، ادبیات به رشد فکری و غنای شخصیت دانش آموزان نیز یاری می رساند.آثار ادبی می تواند ارزش های اساسی جامعه ی ایرانی _ اسلامی و فرهنگ غنی این جامعه را به کودکان منتقل کند. عرضه ی قالب های ادبی گوناگون به کودکان کمک می کند تا شناخت و دیدگاه های جدیدی نسبت به مسائل جامعه پیدا کنند و به نوعی به تجربه ی ذهنی مسائلی بپردازند که توسط دیگران در عمل تجربه شده اند.

تاثیر قصه و داستان بر دانش آموزان مقطع ابتدایی

داستان و قصه نقش بسیار مهمی در تکوین شخصیت کودک دارد. از طریق قصه ها و داستان های خوب کودک به بسیاری از ارزش های اخلاقی پی می برد. پایداری، شجاعت، نوع دوستی، امیدواری و... ارزش هایی هستند که هسته ی مرکزی بسیاری از قصه ها و داستان ها را تشکیل می دهند؛ پرورش حس زیبایی شناسی در کودک، متوجه ساختن کودک به دنیایی که اطرافش را فراگرفته، پرورش عادات مفید در کودک، تشویق حس استقلال طلبی و خلاقیت در کودک.

داستان ها منعکس کننده ی نگاه انسان به جهان هستی و محیط پیرامون اوست و به همین دلیل قصه گویی راهی برای انتقال و آموزش آداب و رسوم و سنن از نسلی به نسل دیگر است.

میل ذاتی کودک به شنیدن قصه موجب شده است تا قصه گویی به عنوان یکی از روش های آموزشی و تربیتی در طول اعصار مورد توجه باشد. کودک در داستان مایه ی زندگی خود را می یابد و خصوصیات رفتاری افراد را درک می کند.

لازم به ذکر است که معلمین در نظام های آموزشی باید بدانند که بین اجرای فعالیت های آموزشی و فعالیت های پرورشی و فوق برنامه ارتباطی بسیار عمیق وجود دارد. ممکن است بسیاری از معلمین برای بچه های خود در خانهقصه بگویند و با شناختی که از او دارند درباره ی علاقه ها، ترس ها، یا محبت هایش قصه بگویند؛ اما قصه در مدرسه ویژگی های خاص خود را دارد و شکل ارائه ی آن متفاوت است.

قصه در مدرسه شور و عاطفه ی بیشتری را می طلبد و باید به کودک آزادی عمل بیشتری داده شود. قصه با توجه به نیازهای فطری مخاطب فرق می کند. برای این منظور باید کتاب های درسی سرشار از ادبیاتی غنی و مفید باشد. این ادبیات باید با مدیریت و برنامه آموزشی همسو بوده و در برنامه ی تحصیلی خللی وارد نکند. معلم می تواند با قصه به دانش آموزان مهارت های پژوهشی را بیاموزد، میتواند گوش سپردن به قصه و برانگیختن کودکان را با آنها تجربه کند.

تاثیر شعر بر دانش آموزان مقطع ابتدایی

شعر در به خاطر سپاری متون، نقش بسیار چشم گیری دارد و به همین دلیل آموزش کودکان بیشتر متاثر از شعر بوده است و به خوبی می توان آن را در حافظه جمعی ملاحظه کرد.

نشاطی که جمع خوانی شعر می تواند ایجاد کند به همراه علاقه فطری کودکان به شعر، افزایش توان یادگیری آنها را به همراه خواهد داشت. خیال انگیز بودن و موسیقایی بودن شعرخستگی را برای دانش آموز در بر نخواهد داشت. کودکان از شنیدن شعر لذت می برند نه بخاطر اینکه با صناعات ادبی آن آشنا هستند بلکه آنها با آهنگ شعر و ریتم موجود در آن به جنبش و جوشش در می آیند و شاد می شوند و در هنگام شنیدن توام با لذت، مفهوم اشعار را نیز به خاطر می سپارند.

به هر حال تاثیرات شعر و موسیقی در کودکان بسیار زیاد است و به همین دلیل، می توان از این وسیله برای آموزش بهتر، موثرتر و ماندگارتر استفاده نمود، چراکه موسیقی و شعر با روحیه ی کودک بسیار سازگار است و هرآنچه را که هدف آموزش باشد و از طریق شعر و موسیقی به او تعلیم داده شود، فرا می گیرد.

اگر پدران و مادران امروزی به دوران کودکی خود بیندیشند به خوبی درمی یابند که قبل از دبستان و حتی پس از آن برای همه لحظات زندگی خود از شکل شاعرانه استفاده می کرده اند.

تاثیر « کتاب ها و مجلات ویژه ی کودکان و نوجوانان » بر دانش آموزان

این کتاب ها و مجلات که دارای موضوعات متنوعی هستند، اغلب در قالب های زبان ادبی و به صورت شعر، قصه و داستان کوتاه نوشته می شوند. بی تردید کتاب ها و مجلات کودکان نقش بسیار مهمی در توسعه ی مهارت های زبانی دانش آموزان ایفا می کنند و بخصوص برای تقویت و رشد مهارت خواندن آنان بسیار مفید هستند. بیشتر آنها شامل قصه ها، اشعار و داستان هایی هستند که بطور کلی به دانش آموزان مربوط می شوند. علاوه بر این که موجب گسترش ذخیره واژگانی کودک می شوند؛ با کاربرد واژه های مختلف زبانی و ادبی، دانش آموزان را برای خواندن متون درسی و غیر درسی آماده می سازد و همچنین به طور غیر مستقیم توانایی آنان را در تولید زبان نوشتاری افزایش می دهد.

در کنار تقویت مهارت های زبانی، دانش آموزان با مطالعه ی کتاب ها و مجلات ویژه ی خود افق دید وسیع تری نسبت به مسائل جامعه پیدا می کنندکه این امر باعث می شود آنان در درک مطالب درسی به ویژه درس های علوم تجربی، علوم اجتماعیو تعلیمات دینی از درجه موفقیت بیشتری برخوردار شوند.

نتیجه گیری

مطالعه ی آثار ادبی دریچه ای از تاریخ و فرهنگ هر ملت را به روی مخاطب می گشاید و درک و فهم و نگرش خواننده را تحت تاثیر قرار می دهد. از آنجایی که تاثیر این امر در دانش آموزان مقطع ابتداییبیش از مقاطع بالاتر است و همچنین فهم و درک و تاثیر برخی از دروس به وسیله شعر و قصه در فراگیران این مقطع به مراتب می تواند بیش از مواد و وسایل آموزشی دیگر باشد، از این رو ترغیب دانش آموزان به خواندن کتاب های شعر و قصه توسط آموزگار و ایجاد عادت به مطالعه و کتاب خوانی توسط والدین، آثار قابل ملاحظه ای را به همراه دارد.

این امور موجب می شود کودکان به خودی خود از شخصیت های بارز و مثبت ادبی درس بگیرند و برترین ها را به عنوان الگو برگزینند و با فرهنگ های خودی و بیگانه آشنا شوند. ارزش و باورها و هنجارهای صحیح را کسب کرده و اندیشه های نادرست را کنار بزنند.

بنابراین می توان نتیجه گرفت که آثار ادبی می تواند بهترین وسیله برای تغییر نگرش و فرهنگ سازی در کودکان باشد...محقق مهسا کیانی بروجردی

یک دوبیتی از آقای ناصر حسین پور؛ دبیر انجمن ادبی کودک و نوجوان مهر داوار ناغان

من آن صیدم که در دامت نشستم

قفس بستم کلیدش را شکستم

به خون امضا زدم عهدی که بستم

که‌ من مال تو باشم تا که هستم

" ناصر حسين پور "

یک دوبیتی از آقای ناصر حسین پور سراینده کتاب فرا اشتیاق

تو باشی آسمان لبخند دارد

زمانه با خوشی پیوند دارد

تو باشی حال دل شیرین شود چون

حضورت در مذاقم قند دارد

" ناصر حسين پور "

متل به زبان بختیاری به قلم آقای هوشنگ کریمی

# این متل از کانال تلگرامی " متل سرای بختیاری " رونوشت شده است علاقه مندان به خواندن و شنیدن متل های بختیاری جدید می توانند به کانال تلگرامی زیر مراجعه فرمایند:

https://t.me/Matalsaraye_Bakhtiyari

*شیر کوچیره*
🐈🐈🐈🐈
*متل*
*سی بچیل*
*5تا 8ساله*
🐼🐼🐼🐼
نویسنده:هوشنگ کریمی
گوینده:*ترلان شفیع پور*
🦒🦒🦒🦒
*دورگل و جغلیل بختیاری*
درود ور ایسا۰۰۰
آفرین۰۰۰آفرین که بچیل خویی هدین.
صد آفرین که به زون خومون متل اخونین.
ایما قلوه شاد هدیم.
چیناکه ایسا بچیل،زون بختیاری ن قلوه اخوهین.
خدایا شرگت.
بچل بختیاری هر جا هدن،مهر وون،درس خون،پاک و پلیته،نترس و لو به هنده هدن.
ایما ادونیم که ایسا ،
قلوه کتاو اخونین.
خیلی خووه۰۰۰
خوب۰۰۰
حالا اخویم متل خیف بگوهیم سی تون۰۰۰
متل
*شیر کوچیره*
یکی بید یکی نبید.
ی جنگلی بید که شیر کوتیر هم من س زندی اکرد.
خومون به جنگل اگویم لرler.
خلاصه۰۰۰
من ی جنگل خیف شیر کوچیره متل
ایما زندی اکرد.
شیر کوچره دوستا زیادی داشت.
بهترین دوست ا شیر کوچولو زرافه ,خرسی, فیل کوچولو و ببری بیدن.
شیر کوچیره وا همه مهروون بید وهمه ن قلوه اخاست. همه ی حیونون هم وا شیر کوچیره دوست بیدن.
ی روز شیر کوچیره قلوه بازی کرده بید زه صوو تا۰۰۰۰پسین. و قلوه زمند وابید. رهد که بگره بخوسه.
ولی هرچی به این پهلی و او پهلی اچرخست ، خووس نی برد .
فرگ کرد که چه بکنه؟
آخه خیلی *زمند* بید.
یاد دوست س فیل کوچیره وست.
وا خوس گود.
_"" بیتره بروم ز فیل کوچیره بپرسم که چه بکنم تا خووم ببره. ""
فیل کوچیره نزدیک هونه ی شیرا زندی اکرد.
شیر متل اما ،زه جا وریستاد و ره وست به طرف هونه فیل کوچیره
. به هونه فیلی که رسید سلام کرد فیلی هم سلام کرد و گود
_"" چه وابیده؟ کوپول موپول🤣
بیو بنشین""
. شیر کوچیره، گود
_""قلوه خووم ایا۰۰۰ الانم شو وابیده و موقع خو وه ۰۰۰۰
ولی مو خووم نی بره ۰۰۰
اویدوم تی تو بوینم تری یادم بدی بخوسم.""
فیل کوچیره،خرطوم س در داد،ناهاد وا هنده و گود:
_""کاری نداره۰۰۰
سرت ه به سر بالشت تا خووت بوره.""
شیر کوچیره ی *نورنشت*(نعره) ای زید و زه فیلی تشکر کرد و رهد هونه ۰۰۰
دراز وابید و سرس ه نهاد سر بالشت س. که بخوسه۰۰۰
ولی بازم خووس نی برد😳.
زه ای پهلی به او پهلی ابید و همس *پیت* اخرد سر رختخو۰۰۰
ام خووس نبرد که نبرد!!!
کلافه وابید وریساد هی نرنشت اکرد.
چینا که خووس نی برد.
ای دفه وست به یاد دوست س زرافه .
با خوس گود
_"" گاشد زرافه بدونه که وا چه بکنوم تا خو بورودل.
هو وار وریستاد و رهد تی زرافه کوتولو.
بعد زهسلام و احوالپرسی به زرافه گود.
_"" زرافه کوپولو۰۰۰۰
مو۰۰۰۰۰
مو۰۰۰۰هر چه اکنوم خووم نی بره!!😭
اویدوم زت بپرسم وا چه بکنوم تا ترسته بوم بخوسوم.""
زرافه ،گردن س در داد و گود،
_""خاب۰۰۰یو خه کاری نداره۰۰۰ وا سرت ه بنی ری بالشت و بخوسی ""
شیر کوچیرگود.
_""دست ت درد نکنه،اما۰۰۰
ای کار ه انجوم دادوم اما بازم خو وم نبرد""
زرافه گود:
_""**هرفکه* سرت ه نهادی سر بالشت،
تیات ه هم بستی یا نه؟""
شیر کوچیره گود
_"" نه.🙈"
زرافه گود
_"" په سی دل همی یو خووت نی بره.
شیرک خان۰۰۰
رو سرت ه بنه سر بالشت۰۰۰تیاته هم ببند ،اسو خووت ابره""
شیرک به زرافه کوچولو گود.
_"اگوم؟۰۰۰
تو وا ا ی گردن درازت،چطوری اخوسی؟"
زرافه نهاد وا هنده و گود
_"مو بالش و رختخو نداروم۰۰۰
سر پا اخوسوم"
شیرک اسم شیر کوچیره بید.
شیرک زه دوست س تشکر کرد و *جلده* ورگشت به هونه و رهد من اتاق س و سرس ه نهاد سر بالشت،تیاس هم بست۰۰۰
اما۰۰۰۰
بازم خو وس نبرد.
هر چه جا جا کرد بازم افاقه نکرد که نکرد۰۰۰۰
دو وارته هم زه نو وریستاد و ای *کرت* رهد تی او دوست س،
خرسکی۰۰۰۰
خرسکی ،تیل خرس بید.
پشمالو و خیف.
رهد رسید تی خرسکی۰۰۰
سلام واحوالپرسی کرد وا خرسکی و
بس گود که چسه۰۰۰ زس کمک خواست.
خرسکی گود.
_"" وا سرت ه بنی سر بالشت. ""
شیرک گود
_"" این کاره کردوم اما خووم نبرد !""
خرسکی گود
_""واست که تیات ه هم بندی. ""
شیر کوچیره گود _""بستوم"
خرسکی گود
_"" به خوو فرگ هم کردی؟""
شیر کوچیره گود
_"": نه 😳
چه جوری وا من خو فرگ بکنوم؟"" خرسکی گود
_"": کاری نداره جون خوت ه۰۰۰
وا به یو فرگ بکنی که الان موقد خووه و همه ی دوستام هم ب خو هدن۰۰۰
قول بت ادوم که ایر ای کاره کردی تو هم خووت ابره""
شیر کوچیره
ز خرسکی ،سی کمک س تشکر کرد
و ورگشت اوید به هونه۰۰
من ره ،روبان ه دید۰۰
جریان ه سی رو وا هم گود
رو وا ناهاد وا هنده و گود
_"خرسک ه توپول موپول م۰۰
نازی۰۰۰نازی۰۰۰
بیو بریم من لونه(لانه) خوم تا لالایی بگوم سیت۰۰۰بعدس خو ابرت."
شیرک،گود
_"مو زه مامام اجازه نگرهدوم ه۰۰۰
بیل تا زس اجازه بگروم۰۰۰ایر قبول کرد ایام."

شیر کوچیره رهد رسید به هونه۰۰۰
همه چین ه سی داس گود۰۰۰
دا شیر کوچیره ناراحت وابید و گود
_"دردت زید من تیام۰۰۰
آفرین۰۰۰۰
تو بچه عاقلی هدی۰۰۰
خو کردی که ب حرف رووا گوش نگرهدی۰۰۰
حالا هم مسواک بزن و رو دراز وابو من رختخو۰۰۰"
شیرک،مسواک زید و رهد دراز وابید من رخت خو و تیان ه هم بست۰۰۰
ماماس اوید دست کشید من سرس و شروع کرد به متل گودن سیس۰۰۰
گود و گود و گود۰۰۰
شیرک خوسید۰۰۰
ماماس من سرس ه بوسید و رهد۰۰۰
شیرک ،
دمصو زی ،زه خو وریستاد
نشست شیر،پنیر و عاسل خرد و رهد با خرسکی،ببرک،زرافه،
و هرگوش،شروع کرد به بازی کردن.
*دیندا*

انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان، پیگیر راه اندازی فرهنگسرای ناغان

پیشنهاد واگذاری سالن ؛ خیر محترم حاج برومند سلیمی ناغانی یا چند منظوره نمودن این سالن در حال پیگیری است. امیدوارم به نتیجه برسد.

آثار؛ کتاب های آقای دکتر عباس قنبری عدیودی

آثار دکتر عباس قنبری عدیوی
کتاب‌های چاپ شده: ۱٫ امثال و حکم بختیاری؛ ۲٫ گُفت و لُفت (گفتگوی خودمانی)؛ ۳٫ یک جـــرعه از خیال؛ ۴٫ خاطره‌های ماندگار؛۵٫ مجموعه مقالات همایش افزایش بهره¬وری در آموزش متوسطه؛ ۶٫ حدیث عشق ، (تاثیر قرآن و حدیث در ادبیّات فارسی)؛ ۷٫ جُستاری در فرهنگ و هنر بختیاری؛ ۸٫ ضرب¬المثل¬های مشهور تاجیکی ؛ ۹٫ نیوشه (تحلیل متن شناسی مثل‌های بختیاری)؛ ۱۰٫ ادبیّات عامّه¬ی بختیاری؛ ۱۱٫ درآمدی بر پژوهش در ضرب‌المثل‌های بختیاری؛ ۱۲٫ معنا¬گران صورت، صورت¬گران معنا(با همکاری استاد احمد رحیم‌خانی سامانی)؛ ۱۳٫ فولکلور مردم بختیاری؛
کتاب هایی که به تازگی چاپ شدند ۱-٫ ترانه¬های مردمی بختیاری؛۲٫ زِ شیرِ بِنگِشت تا جونِ آدُمیزاد (از شیر گنجشک تا جان آدمیزاد)؛ ۳٫ بازخوانی و شرح و توضیح کتاب«فلک ناز»؛۴٫ بازخوانی و شرح و توضیح کتاب «حیدربک»؛ ۵٫ ما و آموزش و پرورش؛۶٫ راهنمای تهیه و تدوین پژوهش‌های فرهنگ مردم(فولکلور)؛۷٫ آستاره ( فرهنگ و ادبیّات زنان بختیاری)؛۸٫ شیرسنگی؛ پژوهشی در باره¬ی شیرسنگی در بختیاری؛ ۹٫ قصّه مثل‌های بختیاری؛ ۱۰٫ ای یوسف خوش نام ما (آشنایی با زندگی، شرحِ احوال و آثار شهید یوسُف قنبری عُدیوی)؛ ۱۱٫آیینه‌ی مهرآیین.

عصر شعر انقلاب

سلام بر تو ای مطلع فجر ای سپیده سحر، ای انفجار نور. در روز چهارشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۱۹ به مناسبت ولادت حضرت با سعادت حضرت علی علیه السلام و روز پدر و فرارسیدن ایام فرخنده ی دهه ی فجر ، با همکاری انجمن های ادبی عباس ارشاد و مهر داوار ناغان در سالن کتابخانه عمومی دهخدا ناغان برگزار شد و لحظاتی به یاد ماندنی از جنس استقامت تداعی شد. جشن با تلاوت چند کلام از قران مجید و سرود ملی کشور عزیزمان ایران و مجری گری خانم مینا حقیقی آغاز و با سرود همگانی بچه های مدرسه ی خیام ناغان ( ایستادگی وثبات بختیاری ها را در تمام عرصه های نبرد یادآور شد) همچنین آقای علی محمد شیروانی از اقدامات صورت گرفته انقلاب با شکوه را در قالب روزنامه های دی ماه ۵۷ و شهریور ۵۸ برای مهمانان شرح دادند، و در آخر شعری در باب ایام الله فجر سرودند . در ادامه فاطیما رفیع زاده ( عضو انجمن ادبی کودک و نوجوان مهر داوار ناغان) با تبریک و خوش آمدگویی به شهرداری جدید شهر ناغان و شعری با موضوع انقلاب و فجر خواندند. و هنرمندان: آقایان ارسلان نامدار پور و مسعود رفیع زاده با خواندن آهنگی حماسی ، روحیه ی دلاوری و شجاعت را جریح دار کردند و نوجوانان انجمن های مذکور: بهدیس برخورداری ، ستیا شیروانی ،رزینا حقیقی ، هستی سلیمی ، آرمیتا برخورداری شعر های درمورد روز پدر و فجر خواندند. و گلاره رئیسی بخشی از شاهنامه ( گردآفرید) را نقالی و به نمایش گذاشتند و توسط آقای هدایت الله دارابی مورد تشویق و تقدیر شد و آقای گودرزی ، ضمن تبریک ولادت حضرت علی (ع) و دهه مبارک فجر و با توجه به نبود امکانات کافی برای برگزاری مناسبت ها و.... صحبت کردند. در ادامه: از تابلوی سیاه قلم شهید خسرو سلیمی اثر خانم معصومه سلیمیان رونمایی شد. در قسمت پایانی پذیرایی از مهمانان و روزنامه های انقلاب در دی ماه ۵۷ و شهریور ماه ۵۸ توسط آقای علی محمد شیروانی به کتابخانه ی علامه دهخدا ناغان اهدا شد. و همچنین آقای حسین پور از آقای علی محمد شیروانی ، آقای گودرزی و کارکنان شهرداری شهر ناغان برای گردآوری و تهیه آنها قدردانی کرد.

نماد( سمبل) در ادبیات با نگاه به کتاب های ادبیات پارسی

زبان برای بیان معناهای بیشتر، از نمادها بهره می‌برد. نماد در گستره وسیعی از دانش‌‌های بشری به کار می‌رود. آنچه در ادبیات از این کلمه استنباط می‌شود، با کاربردهای آن در سایر دانش‌ها متفاوت است. نماد معانی متنوعی دارد؛ آن را معادل لغت سمبل (Symbol) پذیرفته و گاه واژه‌های رمز، نشانه و مظهر را نیز معادل این کلمه دانسته‌اند. گرچه بعضی از نویسندگان، نظیر تقی‌پورنامداریان،‌ بین هر یک از واژگان بالا تفاوت قائل شده‌اند، در بیشتر کتب بیانی و از جمله کتب متوسطه نماد با رمز، نشانه، سمبل و مظهر یکی دانسته شده است. نماد عبارت است از هر علامت، اشاره‌، ترکیب و عبارتی که بر معنی و مفهومی ورای آنچه ظاهر آن می‌نماید، دلالت کند. به عبارت دیگر، هرگاه کلمه‌ای جز معنی اصلی خود، نشانه و مظهر صفت‌ها و ویژگی‌های دیگری قرار گیرد، نماد است.
از دیرباز استفاده از نماد در ادبیات رایج بوده است؛ مثلاً‌ کبوتر و آب را به ترتیب نماد «صلح و دوستی» و «نور و روشنایی» می‌دانسته‌اند. نماد در ادبیات پیش ‌از اسلام، شعر غنایی‌، حماسی، تمثیلی و عرفانی پس از اسلام، شعر اجتماعی نو و شعر حماسی معاصر به‌طور بنیادین ریشه دوانده است. پس، ادبیات فارسی سرشار از نمادهاست.
نمادهای زیبا، زیبایی شعر و عاطفه آن را چندبرابر می‌کنند.
ادبیات فارسی با توجه به بالا بودن ظرفیت زبانی‌اش در جهت به کارگیری تصاویری نظیر نماد نیازمند به کار بیشتر در این حوزه می‌باشد و بدون شناخت نماد درک آثار فاخر ادبی مشکل می‌شود.
زبان نمادین توأم با رمز، کنایه و مجاز است و تا کسی با اسرار و اشارت‌های آن آشنا نباشد، بشارت‌های آن را در نخواهد یافت. بنابر این ضرورت، جهت آگاهی بیشتر همکاران، نمادهای به کار گرفته شده در کتب درسی را بررسی و رمزگشایی می‌کنیم. درباره نماد، نمادپردازی،‌ انواع نماد، تفاوت نماد با کنایه، تفاوت نماد با استعاره و... مطالب و مقالات زیادی به چاپ رسیده اما تا به حال در زمینه رمزگشایی نمادها در کتب متوسطه ـ تا جایی که بررسی شده ـ تحقیق خاص و مستقلی صورت نگرفته است. لذا بر آن شدیم تمام کلماتی را که به‌صورت نماد در کتب متوسطه دوم و دوره پیش‌دانشگاهی به‌کار رفته‌اند، شناسایی کنیم و پس از بیان اشارت‌های هر نماد، صفحاتی را که نماد در آن‌ها به‌کار رفته است، مشخص نماییم . اینک بازتاب نمادها در کتب ‌درسی:
1. آب
نماد «پاکی و حرکت»:
شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند (ادبیات دوم: 120)
نماد «گرفتاری و مشکلات».
آی آدم‌ها که بر ساحل نشسته، شاد‌ و خندانید!
یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان... (ادبیات پیش‌دانشگاهی علوم انسانی: 79)
نماد «تعلقات مادی و عشق ظاهری و مجازی»:
آن‌گاه بط... چنین پوزش خواست که من با آب چنان خو گرفته‌ام که بی‌آن زندگی نتوانم کرد. (ادبیات سوم انسانی، 122)
نماد «وصال معشوق»:
هر که عاشق‌تر بود بر بانگ آب/ او کلوخ زفت تر کند از حجاب (ادبیات پیش‌دانشگاهی انسانی: 133)
2. آسمان
نماد «پاکی و قداست و بخشندگی»:
به یک کرامت آبی نگاه دوخته‌اید/ کدام پنجره این‌گونه باز، سوی خداست؟ (ادبیات سوم انسانی: 85)
نماد «خوبی‌ها و پاکی‌ها».
شب، شبی بی‌کران بود/ دفتر آسمان پاره پاره (ادبیات سال اول: 63)
نماد «مردم و جامعه»:
ماه/ روشنی‌اش را/ در سراسر آسمان/ می‌پراکند/ و لکه‌های سیاهش را برای خود نگه می‌دارد! (سوم تجربی: 90)
3. آفتاب نماد «تابش و درخشندگی»/ آبشار نماد «جوش و خروش»:
آفتاب، خار و خس مزرعه چشم تو/ آبشار، موج فروخفته‌ای از خشم تو (ادبیات سوم تجربی: 78)
4. آیینه نماد «صفا و پاکی»:
مردی صفای صحبت آیینه دیده/ از روزن شب، شوکت دیرینه دیده (همان: 120)
5. ارزن نماد «کوچکی»:
درون حبه‌ای صد خرمن آمد/ جهانی در دل یک ارزن آمد
(ادبیات سوم انسانی: 114)
6. ازرق شامی نماد «خباثت، پلیدی و ناپاکی»:
الهی که آن چشم‌های مثل ازرق شامی‌اش را میرغضب در آرد!
(ادبیات سال اول: 124)
7. اکسیر نماد «هر چیز مفید و کمیاب»:
گویند روی سرخ تو، سعدی، که زرد کرد؟ اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم (ادبیات پیش‌دانشگاهی عمومی: 33)
8. الب ارسلان نماد «قدرت، سلطه و مقام»:
سر الب ارسلان دیدی، ز رفعت، رفته بر گردون؟/ به مرو آ تا کنون در گل تن الب ارسلان بینی؟ (دوم: 96)
9. انوشیروان نماد «عدالت و دادگری»:
بس پند که بود آنگه در تاج سرش (انوشیروان) پیدا/ صد پند نو است اکنون در مغز سرش پنهان (همان: 99)
10. باد
نماد «قاصد و پیک»:
و باد/ تو را با مشام خیمه‌گاه/ در میان نهاد (ادبیات سوم انسانی: 78 و 79)
باد صبا نماد «پیام‌رسانی و قاصد و پیک»:
با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم/ که شهیدان که اند این همه گلگون کفنان (همان: 80)
به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت/ چه پیام‌ها سپردم، همه سوز دل، صبا را (ادبیات دوم: 3)
ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت/ بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت (ادبیات سوم تجربی: 98)
11. باز شکاری
نماد «مقام دوستان و دنیاپرستان» و «دربا

: 120)
به یک کرامت آبی نگاه دوخته‌اید/ کدام پنجره این‌گونه باز، سوی خداست؟ (ادبیات سوم انسانی: 85)
نماد «احساس و ارتباط»:
من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم. (پیش‌دانشگاهی عمومی: 121)
25. تشنه نماد «عاشق، عارف و جوینده حق»/ جو «نماد عالم غیب»/ دیوار «مادیات و علایق دنیوی، موانع و محدودیت‌ها»:
بر لب جو بود دیواری بلند/ بر سر دیوار تشنه دردمند (ادبیات پیش‌دانشگاهی انسانی: 131)
26. تور، مروارید، آبی‌ها، دریا، پریان
نماد «تعلقات و دلبستگی‌های مسیر»:
قایق از تور تهی/ و دل از آرزوی مروارید/ همچنان خواهم راند/ نه به آبی‌ها دل خواهم بست/ نه به دریا ـ پریانی که سر از آب به در می‌آرند... (ادبیات دوم: 119)
27. جغد
نماد «پول‌پرستان وابسته به دنیا و مادیات و از مردم‌گریزان و گوشه‌گیران و انزواطلبان»:
آنگاه، جغد زبان به عذرخواهی گشود که من روزگاری است در ویرانه جای گرفته‌ام. (سوم انسانی: 123)
28. جو
نماد «هر چیز اندک»: ز کشتن جوی نیست پروای من/ شهادت بود ارث آبای من (ادبیات اول: 29)
29. چراغ
نماد «امید، روشنی، وطن، آزادی، هدف، شرافت»:
پسرم بار دیگر می‌پرسد/ تو چرا می‌جنگی؟/ با تمام دل خود می‌گویم/ تا چراغ از تو نگیرد دشمن (همان: 74)

ریانی که می‌کوشند هرچه بیشتر خود را به شاه نزدیک کنند و همه مباهات آنان تقرب به شاه است»:
پس باز شکاری که شاهان او را روی شست می‌نشاندند و با خویشتن به شکار می‌بردند... چنین گفت:«من بسیار کوشیده‌ام تا روی دست شاهان جا گرفته‌ام...» (ادبیات سوم انسانی: 123)
12. برگ درخت
نماد «شادابی، طراوت و امیدواری»:
برگ‌ها زرد و تیره/ فصل، فصل خزان بود... (ادبیات سال اول: 63)
نماد «لطافت»:
مادری دارم. بهتر از برگ درخت ... (ادبیات پیش عمومی : 120)
13. بط
نماد «انسان‌های وابسته به مادیات و نازپرورده و سختی نکشیده» و «زاهدان و عابدان و صوفیانی که مدام با آب (طهارت) سروکار دارند و در ضمن مدعی کرامت و خوارق عادت‌اند.
آنگاه بط با قبای سفید سر از آب بیرون کرد و چنین پوزش خواست که من به آب چنان خو گرفته‌ام که بی‌آن زندگی نتوانم کرد. (ادبیات سوم انسانی: 122)
14. بلبل
نماد «عاشق»:
بلبل از گل بگذرد چون در چمن بیند مرا/ بت‌پرستی کی کند گر برهمن بیند مرا (ادبیات دوم: 174)
نماد «عاشق غیرواقعی»:
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز/ کان سوخته را جان شد و آواز نیامد (ادبیات سوم تجربی:3)
نماد «عاشقانی که گرفتار عشق زمینی هستند» و مردم عاشق‌پیشه و جمال‌پرست و کسانی که فقط اهل ادعایند نه عمل»:
بلبل گفت: من گرفتار عشق گلم. با این عشق، چگونه می‌توانم در جست‌وجوی سیمرغ این سفر پرخطر را بر خود هموار کنم؟
15. بنا (در داستان دیوار)
نماد «عامل جدایی انسان‌ها و برهم‌زننده تفاهم بشری»
(ادبیات سوم انسانی: 25 ـ 31)
دیوار نماد «جدایی انسان‌ها و مانع تفاهم جوامع بشری و افزایش‌دهنده بیگانگی‌ها»
همسایه نماد «جوامع بشری»
16. بنفشه
نماد «انسان عابد، زاهد و سجده‌کننده»:
بر سجده احساس بنفشه است، نشانی
سجاده سبزی که به الوند گشوده است
کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود (ادبیات سوم انسانی: 88)
نماد «زلف معشوق»:
تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو/ پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو (همان: 32)
17. بوقلمون
نماد «دورویی، بی‌ثباتی و رنگ عوض کردن»:
در همان بحبوحه بخوربخور که منظره فنا و زوال غاز خدا بیامرز،‌ مرا به یاد بی‌ثباتی فلک بوقلمون و شقاوت مردم دون... انداخته بود. (ادبیات دوم: 40)
نماد «هر چیز رنگارنگ و رنگ به رنگ شدن»:
روزکی چند صبر کنید... تا شما در این آینه نقش‌های بوقلمون ببینید. (ادبیات سوم تجربی: 158)
18. بهار
نماد «سرسبزی، طراوات و تازگی»:
کسی که سبزتر است از هزار بار بهار/ کسی شگفت، کسی آن‌چنان‌که می‌دانی (ادبیات سوم تجربی: 122)
نماد «آزادی و پیروزی»:
اگرچه باغچه‌ها را کسی لگد کرده/ ولی بهار فقط در تصرف گل‌هاست (ادبیات سوم انسانی: 86)
نماد «آزادی»:
در آن کویر سوخته، آن خاک بی‌بهار
حتی علف اجازه زیبا شدن نداشت
گم بود در عمیق زمین شانه بهار
بی تو ولی زمینه پیدا شدن نداشت (پیش دانشگاهی عمومی: 125)
19. بید
نماد «لرزیدن، ترسیدن و اضطراب»:
ناصر در حالی‌که سفت خود را به او چسبانده بود و مثل بید می‌لرزید... (سوم انسانی: 31)
نماد «انسان‌های ترسو و ناپایدار»:
بید در شهرها و آبادی‌ها نیز بیمناک است. (ادبیات پیش‌دانشگاهی عمومی: 85)
20. پرچم نماد «هویت ملی»:
غذایش را، تن‌پوشش را و پرچمش را ربودند. (ادبیات دوم: 76)
لباس انسان، پرچم کشور وجود اوست؛ پرچمی است که بر سردر خانه خود نصب کرده است... (اول: 106)
21. پر زاغ نماد «سیاهی و زشتی»/ دم طاووس نماد «زیبایی و رنگا‌رنگی»:
آورده‌اند که در ناحیت کشمیر متصیدی خوش و مرغزاری نزه بود که از عکس ریاحین او، پر زاغ چون دم طاووس نمودی و در پیش جمال او دم طاووس به پر زاغ مانستی. (ادبیات سوم تجربی: 107)
دو چشمش به‌سان دو نرگس به باغ
مژه تیرگی برده از پر زاغ (ادبیات سوم انسانی: 146)
22. پروانه
نماد«عاشق واقعی و حقیقی»:
ای مرغ سحر! عشق ز پروانه بیاموز/ کان سوخته را جان شد و آواز نیامد (ادبیات سوم تجربی: 3)
سهل است اگر بال و پری نقصان این پروانه شد/ کان شمع سامان می‌دهد از شعله زرین‌بال‌ها (پیش ‌انسانی: 49)
دل من حالت پروانه دارد/ به آتش سوختن، پروا ندارد (همان: 144)
یک شبی پروانگان جمع آمدند/ در مضیفی طالب شمع آمدند (ادبیات سوم تجربی: 99)
سوزنده چراغستم، در گوشه این مأمن/ پروانه بسی دارم، سرگشته به پیرامن (ادبیات اول: 162)
نماد «عاشق غیرواقعی و ناپایدار»:
پروانه نیستم که به یک شعله جان دهم/ شمعم که جان گذارم و دودی نیاورم (ادبیات دوم: 174)
23. پشه/ مگس
نماد «حقارت، کوچکی و ضعیفی»:
گر بر سر خاشاک یکی پشّه بجنبد/ جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست (ادبیات سوم تجربی: 110)
پشّه کی داند که این باغ از کی است/ کاو بهاران زاد و مرگش در دی است (ادبیات سوم انسانی: 107)
به اعضا پشّه‌ای همچند پیل است/ در اسما قطره‌ای مانند نیل است (همان: 114)
24. پنجره
نماد «ارتباط»:
پشت دریاها شهری است/ که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است... (ادبیات دوم

: 120)
به یک کرامت آبی نگاه دوخته‌اید/ کدام پنجره این‌گونه باز، سوی خداست؟ (ادبیات سوم انسانی: 85)
نماد «احساس و ارتباط»:
من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم. (پیش‌دانشگاهی عمومی: 121)
25. تشنه نماد «عاشق، عارف و جوینده حق»/ جو «نماد عالم غیب»/ دیوار «مادیات و علایق دنیوی، موانع و محدودیت‌ها»:
بر لب جو بود دیواری بلند/ بر سر دیوار تشنه دردمند (ادبیات پیش‌دانشگاهی انسانی: 131)
26. تور، مروارید، آبی‌ها، دریا، پریان
نماد «تعلقات و دلبستگی‌های مسیر»:
قایق از تور تهی/ و دل از آرزوی مروارید/ همچنان خواهم راند/ نه به آبی‌ها دل خواهم بست/ نه به دریا ـ پریانی که سر از آب به در می‌آرند... (ادبیات دوم: 119)
27. جغد
نماد «پول‌پرستان وابسته به دنیا و مادیات و از مردم‌گریزان و گوشه‌گیران و انزواطلبان»:
آنگاه، جغد زبان به عذرخواهی گشود که من روزگاری است در ویرانه جای گرفته‌ام. (سوم انسانی: 123)
28. جو
نماد «هر چیز اندک»: ز کشتن جوی نیست پروای من/ شهادت بود ارث آبای من (ادبیات اول: 29)
29. چراغ
نماد «امید، روشنی، وطن، آزادی، هدف، شرافت»:
پسرم بار دیگر می‌پرسد/ تو چرا می‌جنگی؟/ با تمام دل خود می‌گویم/ تا چراغ از تو نگیرد دشمن (همان: 74)

30. چشمه نماد«پاکی و جوشش، لطافت و روشنی»/ نور نماد «پرتو ایزدی»:
من مسلمانم/ قبله‌ام یک گل سرخ/ جانمازم چشمه، مهرم نور
(ادبیات پیش‌دانشگاهی عمومی: 120)
31. چلچله
نماد «ناتوانی»: ما نداریم از کسی اینجا گله/ کم نمی‌آید عقاب از چلچله (پیش‌دانشگاهی انسانی:164)
32. چین
نماد «زیبایی/ سرزمین زیبایی‌ها»: هری را از بهار چین زیادت آوردی. (همان: 21)
سال‌ها پیش ‌نیم‌شبی از کشور چین گذشت و پری از پرهایش بر آن سرزمین افتاد. (سوم انسانی:120)
33. حاتم طایی نماد«بخشندگی و جوانمردی».
و آنچه گفتی در به روی مسکینان ببندند، حاتم طایی که بیابان‌نشین بود اگر شهری بودی از جوش گدایان بیچاره شدی. (پیش ‌انسانی، 37)
34. حلاج نماد «عشق آسمانی و عرفانی»:
چه فرهادها مرده در کوه‌ها/ چه حلاج‌ها رفته بر دارها (پیش‌دانشگاهی عمومی: 164)
35. خار مغیلان نماد «سختی‌ها و دشواری‌های راه عشق»/ کعبه نماد «هدف غایی و نهایی عشق»:
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم/ سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور (همان: 25)
36. خزان
نماد «یأس، ناامیدی و افسردگی»:
برگ‌ها زرد و تیره/ فصل، فصل خزان بود (ادبیات اول: 63)
37. خشت خام نماد «بی‌ارزشی»:
مور، چه می‌داند که بر دیواره اهرام می‌گذرد یا بر خشتی خام (ادبیات دوم: 131)
خشت نماد «گوشه‌ای از علایق»:
ناگهان انداخت او خشتی در آب/ بانگ آب آمد به گوشش چون خطاب (ادبیات پیش‌دانشگاهی انسانی: 131)
38. خشکی و دریا
نماد« سختی‌ها، ناملایمات و خطرات»:
بس که خشکی بس که دریا بر ره است/ تا نپنداری که راهی کوته است
در چنین ره حاکمی باید شگرف/ بو که بتوان رست از این دریای ژرف (ادبیات سوم انسانی: 121 و 123)
39. خضر
نماد «راهنمایی و جاودانگی»: بیا در بزم عشق و می و آواز، آب خضر جوانت کند. (پیش‌دانشگاهی عمومی: 98)
40. داروگ
نماد «باران، پیام‌آور باران‌ رهایی و آزادی، قاصد سرسبزی و طراوات»:
قاصد روزان ابری، داروگ، کی می‌رسد باران؟ (ادبیات دوم: 124)
41. درفش کاویان نماد «پیروزی»/ افریدون (فریدون) نماد «مبارزه و جهاد»:
تو یک ساعت، چو افریدون، به میدان باش، تا زان‌پس/ به هر جانب که روی آری درفش کاویان بینی(دوم: 96)
42. دریا
نماد «خشم و تلاطم»
شما چقدر صبور و چقدر خشم‌آگین/ حضورتان چو تلاقی صخره با دریاست (ادبیات سوم انسانی: 85)
نماد «جامعه»:
یک نفر دارد که دست و پای دایم می‌زند/ روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید (پیش‌دانشگاهی انسانی: 79)
43. دماوند
نماد «استواری، پایداری، بلندی و سرافرازی».
به استواری، معیار تازه بخشیدید/ شما نه مثل دماوند، او به مثل شماست (سوم انسانی: 85)
44. ذره نماد «کوچکی و حقارت»:
هرکه داند گفت با خورشید راز/ کی تواند ماند از یک ذره باز؟ (همان: 122)
45. روشنی
نماد «آگاهی، عرفان و بینش»:
شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند (ادبیات دوم: 120)
46. زهر نماد«تلخی»/ قند نماد «شیرینی»:
زشت باید دید و انگارید خوب/ زهر باید خورد و انگارید قند (ادبیات پیش‌دانشگاهی عمومی: 25)
47. زیتون نماد «صلح و آرامش»:
ماه ایارش، آواز ماست/ که وقت ظهر در سایه‌ی آبی‌رنگ/ میان مزارع زیتون می‌خوانیم (ادبیات دوم: 74)
48. ساحل نماد «آسایش و آرامش، رفاه و راحتی»:
ای آدم‌ها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید!/ یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان (پیش‌دانشگاهی انسانی: 79)
49. سبزه بهار
نماد «طراوت و شادابی»: نونو طراوتی بدهد/ چون سبزه‌ی بهار
(ادبیات اول: 165)
50. سپیده و سحر نماد «آزادی و رهایی»:
یکی ز شب‌گرفتگان چراغ بر نمی‌کند/ کسی به کوچه‌سار شب در سحر نمی‌زند
نشسته‌ام در انتظار این غبار بی‌سوار/ دریغ کز شبی چنین، سپیده سر نمی‌زند (ادبیات دوم: 1

اد «زهد و تقوا»/ محمود غزنوی نماد «انسان‌های خوش‌گذران و دنیایی»:
پسندیده‌ست با زهد عمار و بوذر/ کند مدح محمود مر عنصری را؟ (ادبیات سوم انسانی: 67)
69. عیوق نماد «دوری، روشنایی و بلندی»:
چون شبنم اوفتاده بدم پیش ‌آفتاب/ مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم (ادبیات پیش‌دانشگاهی تجربی: 32)
70. فانوس نماد «حق و حقیقت و روشنایی»:
آنان که فانوسشان را/ بر پشت می‌برند/ سایه‌هاشان پیش پایشان می‌افتد (ادبیات سوم تجربی: 90)
71. فلق نماد «رهایی و آزادی»:
با دیو سیاه شب در آویخته‌ایم/ در کام فلق باده خون ریخته‌ایم
(ادبیات اول: 62)
72. قابیلیان، نماد «انسان‌های ظالم و ستمگر»/ هابیلیان، نماد «انسان‌های مظلوم و ستم‌دیده و صالح»:
قابیلیان بر قامت شب می‌تنیدند/ هابیلیان بوی قیامت می‌شنیدند (ادبیات سوم تجربی: 120)
73. قارون نماد «ثروت‌اندوزی و گنج‌داری»:
بزرگی را از اکابر... که در ثروت، قارون زمان خود بود ـ اجل دررسید... (همان: 92)
هنگام تنگ‌دستی در عیش کوش و مستی/ کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را (ادبیات دوم: 92)
74. قایق نماد «حرکت و پیشرفت، و ابزار هجرت و رفتن»:
قایقی خواهم ساخت/ خواهم انداخت به آب/ دور خواهم شد از این خاک غریب (همان: 119)
75. قله نماد «پایداری و سربلندی»:
بیا که از همه دشت‌ها سؤال کنیم/ کدام قله چنین سرفراز و پابرجاست؟ (ادبیات سوم انسانی‌: 85)
76. قندهار نماد «دوری و مسافت بسیار»:
درست همچون سفری به قندهار، هم ییلاقی بود و هم صرفه‌جویی می‌کردند. (ادبیات اول: 152)
77. کاریز نماد انسان‌های بسیار خودخواه و خویشتن‌دوست»/ رودها نماد

38)
51. سرما نماد «ظلم و ستم و استبداد»:
سنگ روی سنگ، برای ساختن ارکی به رفعت ایمان/ شهر سرد/ مهتاب سرد/ یک تاریخ سرد (سوم انسانی: 105)
52. سرو
نماد «آزادگی»:
ای سرو پای‌بسته به آزادگی مناز/ آزاده من، که از همه عالم بریده‌ام (ادبیات دوم: 137)
نماد «طراوت، تازگی و جاودانگی»:
مرا در دل درخت مهربانی/ به چه ماند؟ به سرو بوستانی
نه شاخش خشک گردد روز سرما/ نه برگش زرد گردد روز گرما (ادبیات سوم تجربی: 96)
نماد «انسان‌های وابسته و گرفتار»:
عجب نیست از گل که خندد به سروی/ که در این چمن پای در گل نشیند (ادبیات پیش‌دانشگاهی انسانی: 58)
53. سنگ نماد «انعطاف‌ناپذیری و بی‌حاصلی»/ خاک نماد «انعطاف‌پذیری و حاصلخیزی»:
سال‌ها تو سنگ بودی دل خراش/ آزمون را یک زمانی خاک باش (ادبیات سوم انسانی: 157)
54. سنگ خارا نماد «سرسختی و انعطاف‌ناپذیری»/ موم نماد «انعطاف‌پذیری و نرمی»:
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد/ دلبر که در کف او موم است سنگ خارا (ادبیات دوم: 92)
هر آدمی ای که مُهر مِهرت/ در وی نگرفت، سنگ خاراست (ادبیات اول: 120)
55. سهراب، سیاوش‌ها و تختی‌ها
نماد «شجاعت، جوانمردی، ملیت ایرانی و مرگ مظلومانه»:
این گلیم تیره‌‌بختی‌هاست/ خیس

«مردم»:
کاریز خوش دارد خیال کند/ که رودها/ تنها/ برای این هستند/ که به او آب برسانند (سوم تجربی: 90)
78. کبوتر نماد «زیبایی»/ اسب نماد «نجابت»:
من نمی‌دانم/ که چرا می‌گویند اسب حیوان نجیبی است/ کبوتر زیباست... (ادبیات پیش‌دانشگاهی عمومی: 122)
79. کرکس نماد «زشتی و شومی»:
و چرا در قفس هیچ‌کسی کرکس نیست... (همان)

خون داغ سهراب و سیاوش‌ها/ روکش تابوت تختی‌هاست... (ادبیات پیش‌دانشگاهی عمومی: 110)
56. سیمرغ نماد «حق، خداوند»:
ما پرندگان را نیز پیشوا و شهریاری است. من او را می‌شناسم. نامش سیمرغ است و در پس کوه قاف، بلندترین کوه زمین، بر درختی بلند آشیان دارد. (ادبیات سوم انسانی: 120)
57. شب نماد آرامش‌بخشی/ طوفان نماد «خشم و خروش»:
شب از چشم تو، آرامش را به وام دارد/ و طوفان از خشم تو خروش را (ادبیات دوم: 133)
شب نماد «ظلم، ستم و استبداد»:
ما با دیو سیاه شب در آویخته‌ایم/ در کام فلق باده خون ریخته‌ایم (ادبیات اول: 62)
شب، شبی بی‌کران بود/ دفتر آسمان پاره پاره/ برگ‌ها زرد و تیره... (همان: 64)
ای خونین‌چشم و خونین‌دست/ به راستی که شب رفتنی است (ادبیات دوم: 76)
یکی ز شب‌گرفتگان چراغ برنمی‌کند/ کسی به کوچه‌سار شب در سحر نمی‌زند (همان: 138)
58. شمشاد نماد «اندام زیبا و متناسب»:
نرگس بگشا چشم و ببین کاندر خاک/ چند روی چو گل و قامتِ چون شمشاد است (ادبیات سوم تجربی: 146)
59. شمع
نماد «معشوق»:
سهل است اگر بال و پری نقصان این پروانه شد/ کان شمع سامان می‌دهد از شعله زرین‌بال‌ها (پیش‌دانشگاهی انسانی: 48)
نماد «عاشق حقیقی و پایدار»:
پروانه نیستم که به یک شعله جان دهم/ شمعم که جان گدازم و دودی نیاورم (ادبیات دوم: 174)
60. شیر و پلنگ و نهنگ نماد «قدرت،‌ توانایی و شجاعت»:
به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ/ سوار اندر آیند هر سه به جنگ؟ (همان: 9)
61. شیرین نماد «معشوق»/ فرهاد نماد «عاشق پاک‌باخته و راستین»:
بیستون بر سر راه است، مباد از شیرین/ خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید (ادبیات اول: 134)
گر پر از لاله سیراب بود دامن کوه/ مرو از راه که آن خون دل فرهاد است (ادبیات سوم تجربی: 146)
چه فرهاد‌ها مرده در کوه‌ها/ چه حلاج‌ها رفته بر دارها (ادبیات پیش‌دانشگاهی عمومی: 45)
62. صخره نماد «صبر و پایداری»: حضورتان چو تلاقی صخره با دریاست (ادبیات سوم انسانی: 85)
63. صدف
نماد «سکوت و خاموشی»: صدف‌وار گوهرشناسان راز/ دهان جز به لؤلؤ نکردند باز (پیش‌دانشگاهی عمومی: 66)
64. طاووس
نماد «زیبایی، رنگارنگی و برتری»:
طاووس عارفان، بایزید بسطامی، یک شب در خلوت خانه مکاشفات، کمند شوق را بر کنگره کبریای او در انداخت و آتش عشق را در نهاد خود برافروخت... (ادبیات دوم: 99)
نماد «مردم متظاهر و خودشیفته و انسا‌ن‌های آخرت‌گرا که اعمال و کارهای خود را به امید رفتن به بهشت انجام می‌دهند» و «کسانی که فقط به فکر پاداش بهشت‌اند»:
طاووس نیز چنین عذر آورد که من مرغ بهشتی‌ام، روزگاری دراز در بهشت به سر برده‌ام... (سوم انسانی: 122)
65. طوطی نماد «جان پاک و مجرد»/ قفس نماد «تن»:
بود بازرگان و او را طوطی‌ای/ در قفس محبوس زیبا طوطی‌ای
(همان: 128)
66. طوفان نماد «مشکلات، سختی‌ها و ناملایمات زندگی»:
دریایم و نیست باکم از طوفان/ دریا همه عمر، خوابش آشفته است (ادبیات اول: 72)
67. عقاب
نماد «قدرت و بلندپروازی»:
ما نداریم از کسی اینجا گله/ کم نمی‌آید عقاب از چلچله (ادبیات پیش‌دانشگاهی: 164)
نماد «غرور و تکبر»:
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست/ و اندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت:/ امروز همه روی جهان زیر پر ماست (ادبیات سوم تجربی: 110)
68. عمار و بوذر نم

78. کبوتر نماد «زیبایی»/ اسب نماد «نجابت»:
من نمی‌دانم/ که چرا می‌گویند اسب حیوان نجیبی است/ کبوتر زیباست... (ادبیات پیش‌دانشگاهی عمومی: 122)
79. کرکس نماد «زشتی و شومی»:
و چرا در قفس هیچ‌کسی کرکس نیست... (همان)
80. کوه نماد «سکوت و خاموشی»:
اگر پای در دامن آری چو کوه/ سرت ز آسمان بگذرد در شکوه
(ادبیات پیش‌دانشگاهی عمومی: 66)
81. گاو نماد «انسان‌های لایق، شایسته و صادق اما ساده‌لوح، بی‌تدبیر و فریب‌خورده»، شیر نماد «شاهان و حاکمان ترسو و زودباور»، کلیله نماد«مشاور دانا و آینده‌نگر»، دمنه نماد «افراد قدرت‌طلب، حسود و فتنه‌انگیز»:
داستان شیر و گاو از کلیله و دمنه «بازرگانی بود بسیارمال و او را فرزندان دررسیدند... (ادبیات سوم انسانی: 49)
82. گز و تاق نماد «انسان‌های شجاع و مقاوم و صبور»:
آنچه در کویر می‌روید، گز و تاق است، این درختان بی‌باک، صبور و قهرمان که علی‌رغم کویر، بی‌نیاز از آب و خاک... از سینه خشک و سوخته کویر به آتش سرمی‌کشند و می‌ایستند.» (پیش‌دانشگاهی تجربی: 85)
83. گل
نماد «معشوق»: بلبل گفت: من گرفتار عشق گلم.
(ادبیات سوم انسانی: 122)
ای گل خوش‌نسیم من بلبل خویش را مسوز/ کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو (همان: 32)
بلبل از گل بگذرد چون در چمن بیند مرا/ بت‌پرستی کی کند گر برهمن بیند مرا (ادبیات دوم: 174)
نماد «عشق و محبت»:
خدا/ نه برای خورشید/ و نه برای زمین/ بلکه برای گل‌هایی که برایمان می‌فرستد/ چشم به راه پاسخ است
(ادبیات سوم تجربی: 90)
نماد «زیبایی و طراوت»:
همچو نرگس بگشا چشم و ببین کاندر خاک/ چند روی چو گل و قامت چون شمشاد است (همان: 146)
نماد «انسان‌های آزاده از قید تعلق و وابستگی»
عجب نیست از گل که خندد به سروی/ که در این چمن پای در گل نشیند (ادبیات پیش‌دانشگاهی انسانی: 58)
84. گل سرخ
نماد «کمال»: ... کار ما نیست شناسایی «راز» گل سرخ
(ادبیات پیش‌ عمومی: 120)
نماد «عشق،‌ قلب انسان و زیبایی‌های جهان»: من مسلمانم/ قبله‌ام یک گل سرخ (همان: 122)
85. گل لاله نماد «آزادگی و وارستگی»:
من لاله آزادم، خودرویم و خودبویم/ در دشت مکان دارم، هم‌فطرت آهویم (ادبیات اول: 161)
86. گل نیلوفر نماد «عرفان»:
کار ما شاید این است/ که میان گل نیلوفر و قرن/ پی‌ آواز حقیقت بدویم (پیش‌دانشگاهی عمومی:123)
87. گندم نماد «باروری و برکت»:
و این سرزمین را سرشار خواهیم کرد از شادی/ لذت‌بخش و زرین چون خوشه‌ی گندم... (ادبیات دوم: 72)
88. گَونَ نماد «انسان‌های گرفتار، زندانی، ساکن، دربند و وابسته به دنیا»:
«به کجا چنین شتابان؟»/ گون از نسیم پرسید.
89. لیلی و مجنون نماد«عاشق و معشوق سختی‌کشیده و ناکام»:
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر/ وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
(پیش‌دانشگاهی عمومی: 99)
نی حدیث راه پر خون می‌کند/ قصه‌های عشق مجنون می‌کند
(همان: 3)
90. مار نماد «معشوق زمینی که اغفال‌کننده است»:
طاووس نیز چنین عذر آورد... مار با من آشنا شد، آشنایی با او سبب گردید که مرا از بهشت بیرون کنند. (ادبیات سوم انسانی: 124)
91. ماه
نماد «زیبایی و درخشندگی»:
گفتم غم تو دارم. گفتا غمت سرآید/ گفتم که ماه من شو، گفتا اگر برآید
(ادبیات دوم: 94)
شما به هرچه که خوب است، ماه می‌گویید/ بیا که امشب، ماه است و دهر رنگ امید (پیش ‌‌انسانی: 73)
نماد «انسان‌های ایثارگر و فداکار»:
ماه/ روشنی‌اش را/ در سراسر آسمان/ می‌پراکند/ و لکه‌هایش را برای خود نگه می‌دارد (سوم تجربی: 90)
92. مرداب نماد«بی‌حرکتی و سکون»:
حسرت نبرم به خواب آن مرداب/ کارام درون دشتِ شب خفته است (ادبیات اول: 72)
93. مور نماد «کوچکی و ضعیفی و ناتوانی»/ سلیمان نماد «اقتدار، عظمت و پادشاهی»:
گرچه مورم ولی آن حوصله با خود دارم/ که ببخشم، بود ار ملک سلیمان از من (ادبیات سوم انسانی: 71)
پیش صاحب‌نظران ملک سلیمان باد است/ بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزاد است (سوم تجربی: 146)
مور چه می‌داند که بر دیواره اهرام می‌گذرد/ یا بر خشتی خام.
(ادبیات دوم: 131)
94. ناقد نماد «پیر راه‌دان و مرشد و انسان کامل:.
ناقدی کاو داشت در مجمع مهی/ گفت: «او را نیست از شمع آگهی» (ادبیات سوم تجربی)
95. نرون نماد «ظلم و ستم و غارت»:
نرون مرد، ولی رم نمرده است (سال دوم: 76)
96. نسیم
نماد «پیک، قاصد و خبررسانی بین عاشق و معشوق»:
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی/ به پیام آشنایی بنوازد آشنا را (همان: 3)
نماد «انسان‌های آزاد، پویا، مهاجر و کسانی که به ‌دنیا وابسته نیستند»:
«به کجا چنین شتابان؟»/ گون از نسیم پرسید(همان: 130)
97. نی
نماد «انسان جدا شده از عالم معنا، انسان آشنا به حقایق، غریب و دورافتاده از وطن و اصل خویش»:
بشنو از نی‌ چون حکایت می‌کند
از جدایی‌ها شکایت می‌کند
(ادبیات پیش‌دانشگاهی عمومی: 2)
98. هدهد نماد «شیخ، راهنما و پیشرو، انسان کامل و آگاه به مسیر»:
هدهد که پرنده دانایی بود و افسری بر سر داشت، گفت: ای یاران، م

ن بیشتر از همه شما جهان را گشته‌ام... . (ادبیات سوم انسانی: 121)
99. هُما نماد «سعادت و خوشبختی»:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را/ که به ماسوا فکندی همه سایه هما را (ادبیات دوم: 2)
مبارک بود چو فر هما/ اول کارها به نام خدا (ادبیات پیش‌دانشگاهی انسانی: 69)
100. هندوستان نماد « عالم معنا»:
چون که بازرگان سفر را ساز کرد/ سوی هندُستان شدن آغاز کرد (ادبیات سوم انسانی: 128)
نتیجه ‌گیری
به‌کارگیری نماد در شعر فارسی سابقه زیادی دارد. شاعران و نویسندگان با توجه به ظرفیت بالای زبان فارسی از نماد به‌عنوان ابزار بیان اندیشه‌های خود استفاده کرده‌اند. بهره‌گیری از نماد باعث می‌شود خوانندگان درک و احساس گوناگونی از آثار نمادین داشته باشند. کتب درسی دوره متوسطه هم سرشار از نمادهاست و بدون شناخت نمادها درک این آثار دشوار می‌گردد.

فارسی را پاس بداریم...

دوستان گرامی،
بیاییم اندک اندک با بکار گیری این واژگان اصیل گامی ریشه ای در جهت اعتلای زبان پارسی برداریم

به جای ابتدا ،بگو نخست
به جای ابتدایی ترین، بگو ساده ترین
به جای ابتلاء، بگو دچار
به جای ابتکار، بگو نوآوری
به جای ابدیت، بگو همیشگی
به جای ابن سینا بگو پورِ سینا
به جای اتباع ،بگو شهروندان
به جای اتحاد، بگو همبستگی
به جای اتفاق افتاد، بگو رخ داد
به جای اتفاق افتادن، بگو رخ دادن
به جای اتفاقات، بگو رویدادها
به جای اجتناب، بگو دوری
به جای اجتناب ناپذیر، بگو پیشگیری ناپذیر
به جای اجرت، بگو دستمزد
به جای اجناس، بگو کالاها
به جای اجیر ،بگو مزدور
به جای احترام، بگو ارج
به جای احتمالا، بگو شاید - چه بسا
به جای احتیاج، بگو نیاز
به جای احتیاط، بگو پروا
به جای احدی، بگو هیچکسی
به جای احسان بگو نکویی
به جای احسنت، بگو آفرین
به جای احضار کردن، بگو فراخواندن
به جای احیانا، بگو شاید
به جای اخاذی بگو زورگیری
به جای اخبار ،بگو تازه ها
به جای اختراع، بگو نوآوری
به جای اختلاط، بگو درهمی
به جای اختناق، بگو خفگی - فشار - تنگنا
به جای اخذ، بگو دریافت
به جای اخطار بگو هشدار
به جای اخلاف، بگو جانشینان
به جای اخوت، بگو برادری
به جای اخوی، بگو برادر
به جای اخيرالتأسيس بگو نوبنیاد - نوساز
به جای اخیرا، بگو به تازگی
به جای ادوار ،بگو دوره ها
به جای اذان بگو بانگ نماز
به جای اذیت، بگو آزار
به جای ارائه طریق کردن، بگو پیشنهاد کردن
به جای ارائه کرد ،بگو رو کرد
به جای اراضی، بگو زمین ها
به جای ارامنه، بگو ارمنیان
به جای اربعین ،بگو چله
به جای ارتجاع بگو واپسگرایی
به جای ارتعاش، بگو لرزش
به جای ارتفاع ،بگو بلندی
به جای ارزاق ،بگو خواروبار
به جای ارسال کردن، بگو فرستادن
به جای ارشد ،بگو بزرگتر
به جای ارفاق ،بگو آسانگیری
به جای ارکان، بگو پایه ها
به جای اریکه بگو تخت
به جای اریکه، فرمانروایی بگو تخت فرمانروایی
به جای از اوایل، بگو از آغاز
به جای از این جهت، بگو از این رو
به جای از این طریق، بگو از این روش
به جای از این قبیل، بگو از این دست
به جای از این نظر، بگو از این رو
به جای از آن جمله، بگو از آن میان
به جای از آن روز به بعد، بگو پس از آن روز
به جای از بین بردن، بگو از میان بردن
به جای از جانب، بگو از سوی
به جای از جمله، بگو از دسته - از آنگونه
به جای از حیث، بگو از دید
به جای از طرف دیگر، بگو از سوی دیگر
به جای طریق، بگو راه
به جای از قدیم، بگو از دیر باز
به جای ازدواج بگو، زناشویی،پیوند
به جای اساس، بگو بنیاد
به جای اساسنامه ،بگو بنیادنامه
به جای اساسی بگو بنیادی - بنیادین
به جای اسبق ،بگو پیشین
به جای استحصال ،بگو برداشت
به جای استحضار، بگو آگاهی
به جای استحقاق ،بگو شایستگی - سزاواری
به جای استحمام، بگو خودشویی
به جای استحکامات، بگو سنگربندی ها
به جای استدعا می کنم، بگو خواهش می کنم ، درخواست می کنم
به جای استراحت کردن، بگو آسودن - درازکشیدن
به جای استراق سمع، بگو شنود
به جای استرداد، بگو واپسدهی
به جای استشمام، بگو بو کردن- بوییدن
به جای استشهاد، بگو گواهی
به جای استعفا ،بگو کناره گیری
به جای استعمال، بگو کاربرد
به جای استفاده ، بگو به کارگیری
به جای استفاده، بگو کاربرد
به جای استقامت بگو پایداری
به جای استقبال، بگو پیشواز
به جای استقرار ،بگو برپایی
به جای استقلال، بگو خودسالاری
به جای استمرار، بگو ادامه - پیوستگی
به جای استناد، بگو گواهمندی
به جای استنباط، بگو برداشت
به جای استهزاء ،بگو ریشخند
به جای استهلاک ،بگو فرسایش
به جای استیجاری، بگو کرایه ای
به جای استیضاح بگو بازخواست
به جای استیلاء، بگو چیرگی
به جای اسرار ،بگو رازها
به جای اسراف، بگو ریخت و پاش
به جای اسطوره، بگو افسانه
به جای اسقاطی، بگو ناکارآمد...

پیگیری دریافت مجوز برگزاری جشنواره منطقه ای شعر داوار ناغان

امروز دوشنبه ۱۷ بهمن ماه سال ۱۴۰۱ به صورت تلفنی با جناب آقای دکتر مهدی طهماسبی کارشناس امور فرهنگی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان چهارمحال و بختیاری در خصوص جشنواره منطقه ای شعر داوار ناغان صحبت کردم.

برگزاری نشست انجمن های ادبی عباس ارشاد و مهر داوار ناغان در روز چهارشنبه ۱۹ بهمن ماه

◀️ نشست انجمن های ادبی عباس ارشاد و مهرداوار ناغان در روز چهارشنبه ، ۱۹ بهمن ماه ساعت ۳ تا ۵ در سالن کتابخانه دهخدا ناغان ، برگزار خواهد شد .

✅ این نشست یازدهمین نشست آموزش شعر کودک و نوجوان است که در این نشست در مورد (تلمیح) صحبت خواهد شد. :

۱_ داستان های شما را با موضوع کلاغ... گوش خواهیم داد .

۲_ تکلیفی که آقای شیروانی تعیین کردند، بررسی خواهد شد .

در ساعت بعدی این نشست عصر شعری با حضور مسئولین برگزار خواهد شد که موضوع این نشست دهه فجر و انقلاب است؛ از اعضا محترم درخواست می شود اشعاری متناسب با این موضوع خوانش و اجرا کنند ‌.

✅منتظر حضور سبزتان در این نشست خواهیم بود .

✅هر کدام از شما یکی از دوستان خود را به این نشست دعوت کنید .

تهده بختیاری، گهواره بختیاری مقاله ای به قلم آقای حسین حسن زاده رهدار

تهده ( گهواره )
اجزا ساختمان تهده :

کپی، کپه ( تخته هلالی شکل)دو کپه زیرین و زبرین –
سر شاهی، سرشاهین ( چوب رابط و نگهدارنده بین دو کپه )
کفه یا تختخواب کودک
بلور

وسایل و لوازم تهده:

1- بوف:( تشک زیرین و ضخیم تهده است که از کاه پر شده و خاصیت رطوبت زدایی دارد )
2- تشک:( تشکچه نرم و نازکی است که معمولا از پر پرندگان و یا از پشم لطیف بره پر کرده و درون تهده قرار می دهند )
3- بالش: (بالش را هم مثل تشکچه از پر پرندگان و یا پشم بره درست می کنند)
4- بند آویز: (بندی است که از نخ های رنگی و متنوع با نوع بافت گرد و یا به صورت ریس ساده تهیه می کنند که وسایل و لوازم و تزیینات را به آن آویزان می کنند.)
5- آوار تهده: آوار تهده، پهن بافتی است مانند شیردنگ که کمی پهن تر و عریض تر و محکمتر از شیردنگ است. از آوار، زنان برای بستن تهده به دوش خود و حمل آن در زمان کوچ استفاده می نمایند. آوار پهن و محکم است و عریض بودن آن مانع از زخم و ناراحتی شانه های زنان تهده به دوش می گردد.
6- زیر تهده ای: زیر تهده ای بالشی است کوچک که درون پارچه ای پیچانده و به کمر می بندند تا در زمان به دوش گرفتن تهده، کف آن روی آن بالشتک قرار گرفته و ضمن جلوگیری از فشار لبه پایین تهده به کمر و ایجاد زخم و درد، مانع از پایین افتادن آن نیز می شود.
7- دستبند: دستبند پارچه چند لایه پهن و عریضی است که برای بستن دست و پاهای کودک در تهده از آن استفاده می گردد. هر تهده دو عدد دستبند دارد. هر دستبند معمولا حدود بیست تا بیست و پنج سانتیمتر عرض و حدود یک تا یک متر و نیم طول دارد. ابعاد دستبند به سن و چاقی و لاغری نوزاد نیز بستگی دارد. یک سر دستبند به تنه تهده به صورت ثابت متصل است و به سر دیگر دستبند که آزاد می باشد تکه چوبی به اندازه عرض دست بند محکم دوخته و بسته می شود. اتصال دستبند فقط با دو سر چوب است و قسمت میانی پارچه ای دستبند به صورت حلالی برش خورده و دوردوزی شده از چوب جدا می باشد تا سردستبندها(شیردنگ) که بعداً به آن اشاره خواهد شد بتواند به راحتی دور چوب بچرخد و بسته و محکم گره بخورد. این چوب ها باعث می شوند تا پارچه چندلایه دستبند به دور بدن نونهال به صورت یکنواخت پیچانده شده و گره خوردگی و جمع شدگی آن بدن کودک را اذیت نکند.
8- سر دستبند: سر هر دستبند، بند پهن و نقش بافت زیبایی قرار دارد که مردم بختیاری به آن «شیر دنگ» می گویند. شیر دنگ سردستبند نوعی از شیر دنگ های معمولی است که ظریف تر و با نقش بافت های متفاوت تری نسبت به شیردنگ های معروف بختیاری می باشند. طول هر سردستبند به تقریبا یک متر است که از آن برای بستن کودک در تهده استفاده می گردد. ابتدا دستبند ها از روی دست، پا و شکم کودک عبور داده می شوند و سپس سردستبند ها و یا همان شیردنگ ها پیچش دستبند پارچه ای را به دور تهده محکم و گره می زند تا مانع افتادن و خارج شدن نوزاد از تهده گردد.
9- لحاف: در قدیم زنان هنرمند از پارچه و یا پشم لحاف کوچکی به اندازه تهده، تهیه می کردند تا بدن کودک گرم نگه داشته شده و از سرما خوردگی نوزاد جلوگیری شود. امروزه از پتوی کودک استفاده می شود. لحاف از نظر ضخامت و نازکی، بستگی به فصل و محیط زندگی مردم داشت.
10- رویی تهده : رویه تهده پارچه ای است که روی تهده می اندازند . رویی تهده در واقع خیمه و چادر کوچکی است که یک در دارد و روی تهده قرار می گیرد . رویی تهده نیز مانند لحاف به فصل و محیط و سردی و گرمی هوای سکونت داشته و دارد . در فصل زمستان از پوشش و پارچه های ضخیم و در فصول خنک و گرم از پارپه های نازک و توری مانند استفاده می گردد

تزیینات تهده:

1- انواع زنگوله
2- شیردنگ
3- منگوله
4- سکه های مختلف
5- مهره های قیمتی و زیبا
6- میخک

آویز های مقدس:

1- آیات الهی ( قطع های کوچک قرآن مجید )
2- دعا
3- اسماء متبرک

سایر آویزه های تهده:

1- موی گرگ
2- سبیل پلنگ
3- اسپند
4- عاج
5- پوست مار
6- زاگ ، زاج( نمک نر )
7- مهره چشم زخم ( مهره تی )

امروزه هنوز زنانی ازایل بختیاری هستند که با توجه به بهداشتی بودن و راحتی و سلامت تهده، از آن برای نگهداری و پرورش نوزاد خود استفاده می کنند.

حسین حسن زاده رهدار

کل زنان بختیاری مقاله ای به قلم حسين حسن زاده رهدار

✅کِلِ زنان بختیاری

کِل زدن زنان بختیاری را می توان از کُهن ترین آواهای نوع بشر که شاید پیش از دستیابی به زبان در میان انسانهای دیرین اختراع شد و گونه ای غلبه بر شکار و گونه ای از ارتباط با ماوراء الطبیعه و ستایش معبود و ایجاد ترس در شکار و تهیج در غلبه به شکار و جنگهای دیرینه مردم بوده است… که ممکن است میراثی بر دوره مادر سالاری دیرینه باشد.
در این رابطه کِل زدن زنان لُر خود گونه ای فراخوان در شادیانه ها ،کمک آوازها و به گونه ای صدا ابزاری موسیقی در همصداییهای آوازین ، تحسینها ،خوشامدها در مجالس شادی ، تهیج جنگاوران در جنگها ، زایشها ،سوگوارانه ها، ابزارصدایی در بهوش آوری بیهوشان و از حال رفتگان ،غلبه بر ترس کارآمد بوده که می توان الهام این آوا و صدای موزون و پیوسته را ازصدای ریزش یک آبشار صدای چهچهه بلبلان و قهقهه کبکان زاگرس نشین و زاگرس پرواز و صدای ریتمیک سُم ستوران در سوارکاری و حرکت تند کوچ ، کوبیدن شلتوک، بٌُرش صدای داس بر ساقه های طلایی گندم و کوبیدن کرکیت بردارقالی و بُرش و گره نخهای رنگین و آفرینش هزارنقشِ باغ قالی لُر الهام آوران “کِلِ “ لُرمادران و لُردختران این کُهن مرز و بوم باشند . بی گمان وقتی که که نیاکان قوم لُر به فتح بابل برآمدند با خود برخی از فنون و فرهنگ دیار خود را در یک استقرار ششصدساله بر بابل ارزانی داشتند که یکی از این فنون آوازی” کِل “بود که از لرستان به بین النهرین رفت و در زبان عبری و سریانی و دیگر زبانها در آمد و کِلِلش kelelesh وهِله هوله helehole , و هلاهل شد و این واژه ی هله هوله چون به زبان فارسی آمد هلهله اش گفتند. گرچه به زعم اینجانب واژه ی هلهله نمی تواند بازگوکننده ی تام ” کِل ” باشد و بیشتر معنی شادی و سرور میدهد تا بیانی از ” کِل” لُر باشد .
در پایان واژه “کِل kel “ از ترکیب دو حرف ” کِ و ل ” که تنها با حرک زیرین ” ِ” با دیگر واژگان همسان لری در فرهنگ لُر تمیز داده می شود همچون : کِل kel : سنگ نشانده – سنگچین هرمی برفراز کوهها که نشان از آبادی در ورای هر کوه است و راهنمایی برای مسافران کوهستانی و در اصطلاح ” بَردکِل bardekel ” و “کِله بَردkelebard “گونه ای از بازی ورزشی لُری و هم آرزومندان و مرادخواهان با نیت کردن و چیدن چند سنگ کوچک روی هم در پیشگاه و تپه های مشرف به هر زیارتگاهی سنگ چین می کنند.

✍️حسین حسن زاده رهدار

رایزنی با جناب آقای پیام احمدی سرپرست محترم مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان در خصوص جشنواره منطقه

رایزنی با جناب آقای پیام احمدی سرپرست محترم مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان در خصوص جشنواره منطقه ای شعر داوار ناغان

در روز پنجشنبه ۱۳ بهمن ماه ۱۴۰۱ طی گفتگوی تلفنی با جناب آقای پیام احمدی در خصوص برگزاری جشنواره منطقه ای شعر داوار ناغان بحث و تبادل نظر انجام دادم.

امیدوارم تا پایان سال جاری طرح منطقه ای شعر داوار ناغان به تصویب اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان چهارمحال و بختیاری برسد.

واژگان و اصطلاحات بارشی در فرهنگ بختیاری

واژگان و اصطلاحاتِ بارشی در فرهنگِ بختیاری

پژوهشگران:
روح الله کریمی کیارسی
سعید مهری بابادی

بختیاری‌ها واژگان و تعبیرات دقیقی برای نوع و مقدار بارش دارند که در نوع خود قابل توجه و تامل است. باورها، واژگان‌ و ضرب‌المثل‌هایی که از گذشته‌های دور مانده، نمایانگر توجه به آسمان و پیش‌بینی‌های هواشناسی در بین مردم این تبار بوده است. زبانزدِ معروف «اَور زِ فارس / باروو ز لُرِستوو» می‌نمایاند که بختیاری‌ها به جهت و مسیر ابرها توجه داشته‌اند.

باور _ضرب‌المثل‌های معروف «اَور سُهر صباحی / هر چی بارو بخواهی» و «اَور سُهرِ شُمِنو / حَرِته بار کُ وُ بِرو» به سرخی ابر در صبح و شام اشاره می‌کند و بیان می‌دارد اگر ابر در شام‌هنگام سرخ‌رنگ شود می‌توان مطمئن شد که بارانی در پیش نیست و بنابراین خرت را بار کن و به سفری که در پیش داری برو؛ اما ابر سرخِ صبح‌هنگام باران فراوان در پی دارد.

برخی از تعبیرات و اصطلاحات بارشی فرهنگ بختیاری به شرح زیر است:
تِویس‌تِویس یا تیویس تیویس: tevis tevis: قطره باران، نَم‌نَم ، بارانی که قطره‌های آن ریز و مقطع باشد.

تِوِنجه tevenje: بارش برف به صورت دانه‌های ریز

چَوقون یا چَوگون chawghun: باد و باران شدید، باد و برف، کولاک.
«صیاده پازه کُشُم گِرهسه چَوگو / بُزه زَی، پازَنه زَی، دَرگَشت وِ کَوگُو »

فِنجه‌فِنجه: fenje fenje: دانه‌‌دانه، کم‌کم، بارش آرام و بریده‌بریده

رِف‌رِف یا رِو رِو ref ref: باریدن نم‌نم‌ باران، صدای آرامِ بارش باران

برف جیله یا برف زیله
barf jileh , barf zileh
بارشِ برف با دانه‌های ریز

پَشقه‌پَشقه، پَشخه‌پَشخه، پشه‌پشه
pashgheh pashgeh
بارشِ برف به صورت دانه‌های ریز نامنظم و ناپیوسته؛ به گونه‌ای که تقریبا تا رسیدن به سطح زمین محو و ذوب می‌شوند.

لِف lef : بارشِ شدیدِ باران، باد و باران

وَشَند vashand : بارشِ بسیار شدیدِ باران

بادِری bade ri: بادِ تندی که از روبرو وزد، باد و باران

بادِ روفه bade roofeh: بادِ همراه با برف و باران

بادِ رووِ bade rooveh: بادِ همراه با برف و باران

فینجه فینجه finjeh finjeh : بارش آرام و بریده‌بریده باران و برف

رِف رِف ref ref: بارشِ اندک

فِر فِر fer fer: بارشِ اندک

تِو تِو tev tev: بارشِ اندک که زمین را ترگونه کند.

هَداَو had av : بارشِ اندک

کَزال کَزال kazal kazal : بارش برف با دانه‌های ریز

نرمه‌ریز narmeh riz : بارش برف با دانه‌های ریز و متوالی

برف هاکه barf hakeh : برف سَبُک و اَندک و بدون آب

چوقا تَر کُنُوو choogha tar konov : بارش باران بصورت کَم

گِرُ گُش gero gosh : قطع و وصل شدن بارش

دِر کئردن، صا کردن der kîrden : قطع شدنِ بارش

تَش نَم بُرون tash nam boroon : آخرین باران در فصل بهار که بعد از آن دیگر بارانی نمی‌بارد.

گریسه یا گروسه garise , garuseh: بارش ملایم برف با دانه‌های ریز «گَریسه اول برفه / کچل بنیاد حرفه» بختیاری‌ها باور دارند، گریسه نوعی بارش برف است که مقدمه و پیش‌برف محسوب می‌شود و شخصیت کچل هم در داستان‌ها و حکایات کهن عامیانه، صاحب حرف و دانا است. «گریسه: بارش باشدت دانه‌های ریز برف قبل از آغاز جدی بارش»

هَلَووِه یا هِلَووه halave: بارشِ برف و باران با هم، برفِ آبدار

تُه‌تُه یا تُ‌تُ toh toh , to to: بارشِ باران بصورتِ نرم و لطیف و آرام «دِلُم ای‌خواست روز گا وِ لیری / تُه‌تُه بارو، کُنُم خَو سیری»

کُلُمته کو kolomteh koo: بارشِ شدیدِ باران

کاسه شورُو kaseh shurov: باران پایانِ سال که معمولا بعد از عَلفه است.

پشنگه peshengeh : قطراتِ ریزِ حاصل از برخورد قطرات باران با سطح زمین

برف‌هیز barf hiz : بهمن

سرما ریز sarma riz: بارش برف به صورت دانه‌های بسیار ریز و بدون آب (خشک) بارشی که باور دارند باد آن را جابجا می‌کند.

پَرو یا لِکه paru: دانه‌های درشت برف، درشت‌ترین دانه‌ی برف که به صورت متوالی و با شدت باریده می‌‌شود.

قُرُمتراق ghoromteragh: صدای رعد و برق

غُنِشت‌ghonesht: ابرسیاه باران‌زا، باران تند

اَورِ تَرavre tar: ابر باران‌زا

اَور تَله‌تَله avre tale tale: ابر پراکنده، تکه‌های ابر

اَور تیرهavre tire: ابری که تنها در یک بخش ببارد «آسمون اوره گره تیره و تیره»

بِشت besht: باران شدید بهاری، بشت و بارو

اَورِ تَنگ avre tang: اَبر بارانی

اَورِ مَبار avre mabar : ابر بی‌باران

دَر وَندن darvanden : باران باریدن

منابع: کتاب واژه‌نامه زبان بختیاری اثر استاد ظهراب مددی، چاپ دوم ۱۳۹۲
پژوهش میدانی از گویشوران و سالخوردگان فرهنگ بختیاری

۱۳ دی ماه ۱۴۰۰

متن ترانه ی گلبهار؛ ترانه سرا؛ استاد فیض اله طاهری اردلی؛  خوانده مسعود رفیع زاده‌ ناغانی

سلام رودم،عزیزم،مهروونم

گلِ آستاره ی هفت آسِمونم

نَبینُم کِر مِنِ تیگِت نشینه

گلِ خنده لوونت آرِمونُم

سلام گلدهدرِ افتو توارُم

کُرِچوقا به وَر نیله سوارُم

عزیز جونُمی خُت سو تیامی

چرا هونه دلم بای چل چرامی

تو سول سر بلند و مو به ساوات

هِرنگِ زونیا ، پشت پنامی

تو چی بَلگِ گلی،هُمزا بهاری

چُنو زرده سری، هم سردیاری

ایَر که بادُمی ، یا مَزگِ بادُم

گلی خُت گلبُنی، خُت گل نهادُم

وِ جونُم ریشه داره مهرت ای رود

بفُم وا جون وُ دل خُم شعرت ای رود

امیدم سَوز وُ بالا بخت وابوی

صِهاو هونه،تاج وُ تخت وابوی

نشینی طاقِ کسرا، شَورِ شاهی

وِ زندی شاد وُ شیرین وَخت وابوی

بوینُم هی گلِ خنده لواتِ

وِ هر جا ری کُنی افتو نِهاتِ

مَبو خاری تِکه وُر تنگه ی پات

بلا دیر آبوه هی شادی هُمزات

پَسِ شون تو هی دستِ خدا بُو

اِخوم جونُم که جونِت بی قضا بُو

خدا،یاره وِ کارت،چرخِ گردون

حلالت زِندَییِ چی شیر دا بُو

وُ جاقِ روشِنا بَو سردیارت

کِلاکِ دستِ دا هی بیقِرارِت

گِری دستِ غریو پا وندنه تو

بوینُم روزمین، مَیلِس دِرارت

کِلَوسی، بَلگِ ریواسی شیرینم

چَویلی، گلبِرِنجاسی شیرینُم

تو چی نوری،که اِز افتو اِتاوه

یه دشتِ پُر زِ احساسی شیرینُم

اِنم هی پات جاتِ مِن تیا دل

همه مهر وُ بفاتِ مِن تیا دل

وِ هناسه که سیت اِوَرهِلاسه

اِنُم درد وُ بلاتِ مِن تیا دل

تشِ افتو تواری،رودِ داگل

گُلِ باغ بُهاری،رودِ داگل

وِ تیگِت قرص مه،افتو وِشونت

امیدِ هفت وُ چاری،رودِ داگل

داستان های خیالی با عنوان « کلاغ»

با توجه به برودت هوا و شرایط نامساعد جوی و لغو جلسه ی ۲۱ بهمن ماه ، داستانی تخیلی با موضوع « کلاغ» توسط خانم ناهید بهارلو ، تکلیف اعضای انجمن ادبی کودک و نوجوان مهر داوار ناغان شد. با هم دو داستان خیالی از بچه های توانمند انجمن را بخوانیم.

تقدیم به نگاه پر مهر شما خواننده عزیز 🌺

✅ در دشتی بزرگ و زیبا پرنده های زیادی با هم زندگی میکردند .در میان آنها کلاغی بود که هیچ کدام از پرنده ها او را دوست نداشتند .و از صدای قار قار او بیزار بودند.کلاغ مجبور شد روی درختی که کمی دورتر از آن دشت بود لانه کند .

کلاغ همیشه تنها بود و در خلوت خود به خدا شکایت میکرد .

(کاش اینهمه سیاهی به من نمیدادی .کاش من هم کمی از زیبایی پرنده های دیگر را داشتم .

کاش صدایی داشتم که موقع آواز خواندن همه لذت میبردند به جای اینکه سنگ به سمت من پرتاب کنند .)

با فاصله ی کمی آنطرفتر درخت چناری بود که روی آن کبوترانی زیبا و رنگارنگ لانه کردند .و همیشه کلاغ در آرزوی آن بود که روزی با آنها دوست شود ‌اما کبوترها سیاهی کلاغ را دوست نداشتند .

فصل پاییز تمام شد و جای خود را به سرمای زمستان داد.و کلاغ تنها و تنهاتر شد و فقط برای پیدا کردن غذا بیرون میرفت .

در یک روز زمستانی بسیار سرد که برف زمین را سفید پوش کردوآفتاب سر بیرون آورد و با تابش نورش به دانه های برف انگار دریایی از مروارید به وجود آمد .

پرنده ها بعد از بارش برف از لانه ها بیرون آمدند و هر کدام به نحوی خدا را شکر میکردند .بعضی ها به دنبال غذا بودند بعضی ها از این شاخه به آن شاخه می پریدند و بازی میکردند.

کلاغ با حسرت به آنها نگاه میکرد.

کبوتر های درخت چنار هم

تصمیم گرفتند دل به آسمان بسپارند و تا دور دستها پرواز کنند و لذت ببرند .

هوا کم کم رو به تاریکی میرفت .مه غلیظی تمام دشت را پوشاند .اما کبوترها به لانه بر نگشتند و کلاغ از دیر آمدن آنها نگران بود .

کبوترها در حال برگشت به لانه بودند یکی از بچه کبوترها که به او سر حنایی میگفتند به خاطر مه غلیظی که بود دوستان خود را گم کرد و راه برگشت را بلد نبود .کبوترهای دیگر هم که متوجه شدند سر حنایی گم شد .به دنبال او گشتند اما در آن مه چیزی پیدا نبود .تصمیم گرفتند به لانه بروند تا مه تمام شود و دوباره به دنبال او بروند .

کبوترها ناراحت و نگران به لانه رسیدند .کلاغ با صدای آنها از لانه بیرون آمد از آنجایی که گوشهای تیز ی داشت متوجه حرفهای کبوترها شد .یکی میگفت:ای کاش سر حنایی طعمه ی حیوان دیگری نشود.کبوتر دیگری میگفت :ای کاش هر جا که هست جایش گرم باشد و سرما اذیتش نکند .

کلاغ.تصمیم گرفت سمت درخت چنار پرواز کند تا اگر لازم باشد به آنها کمک کند .کلاغ روی شاخه ی چنار نشست و شروع کرد به قار قار کردن یکی از کبوترها از لانه بیرون آند و با عصبانیت به کلاغ گفت چه خبر است این سرو صداها برای چیست؟ اینجا چه میکنی؟

کلاغ گفت اگر کاری از دست من بر می آید تا انجام دهم من میتوانم در پیدا کردن سر حنایی به شما کمک کنم .

اما کبوتر در جوابش گفت لازم نکرد خودمان میتوانیم تنهایمان بگذار و به لانه ات برگرد .

کلاغ ناراحت شد .اما از صحبتهای کبوترها متوجه شد که سر حنایی تا برکه ی اردک ها همراهشان بود از برکه به بعد کسی او را ندید .

کلاغ تصمیم گرفت به دنبال سر حنایی برود تا به کبوترها نشان دهد که میتواند دوست خوبی برای آنها باشد .

کلاغ به سمت برکه ی اردک ها رفت اطراف برکه را با دقت نگاه کرد اما خبری از سر حنایی نبود .سراغش را از اردک ها گرفت اما آنها هم او را ندیدند بعد از ساعتها جست و جو و پرواز کلاغ نشست تا کمی استراحت کند و دوباره ادامه دهد ...

در راه از دیگر پرنده ها و حیوانات سوال کرد اما کسی خبری نداشت.

ناگهان کلاغ چشمش به زیر درختی افتاد که روباهی زیر آن زوزه میکشید .به شاخه ی درخت نگاه کرد که پرنده ای زخمی روی آن نشسته از دور مشخص نبود .کلاِغ پایینتر رفت .درست حدس میزد آن پرنده زخمی سر حنایی بود که از ترس روباه به درختی پناه آورد .

کلاغ باید کاری میکرد تا سر حنایی را نجات میداد چون هر لجظه ممکن بود سر حنایی به جای شاخه ی درخت در دهان روباه باشد .

کلاغ تصمیم گرفت خودش را به بی حالی بزند و روی برفها بیفتد و قار قار کند تا روباه به سمت او بیاید .کلاغ افتاد و شروع کرد به قار قار کردن .پیدا کردن یک کلاغ سیاه روی برف سفید برای رو باه کار سختی نبود.با شنیدن صدای کلاغ

روباه زوزه کشان به سمت کلاغ آمد و بیخیال سر حنایی شد .روباه کم کم به کلاغ نزدیک میشد و آب از دهانش راه افتاد و با خود گفت عجب غذایی امشب بخورم .

چیزی نمانده بود که کلاغ طعمه ی روباه شود اما سریع از لابه لای دستها روباه فرار کرد و سمت سر حنایی رفت .به روباه خنده ای زد و گفت آنقدر هم که فکر میکردم زرنگ نیستی .سر حنایی را به پشت خود سوار کرد و سمت درخت چنار پرواز کرد .روباه ماند ویک شکم گرسنه .

کلاغ سر حنایی را روی شاخه روبه روی لانه گذاشت و کبوترها را صدا زد و به بیرون آمدند از دیدن سر حنایی خوشحال شدند وبال تکان میدادند .کلاغ به لانه اش رفت و دارویی آورد و روی زخم سر حنایی ریخت .واز کبوترها خواست مراقبش باشند تا زوتر خوب شود کبوترها بالهایشان را روی سر حنایی پهن کردند تا گرم شود .

بعد از چند روزی که سر حنایی خوب شد ماجرا را برای آنها تعریف کرد و گفت که اگر کلاغ مهربان نبود معلوم نبود چه بلایی به سرم می آمد .کبوترها از کارهای خود پشیمان شدند و تصمیم گرفتند همگی به لانه ی کلاغ بروند و از او تشکر کنند .کلاغ از دیدن کبوترها خوشحال شد و خوشحالتر که سر حنایی سلامتیش را بدست آورد .کبوترها به کلاغ گفتند ما اشتباه کردیم تو پرنده ای مهربان ودوست داشتنی هستی بر خلاف پرهای سیاهت دلی سفید و پاک داری ما از تو میخواهیم که در این لانه تنها نباشی و به لانه ما بیایی و کنار ما باشی .کلاغ که همیشه آرزوی آن را داشت قبول کرد .اینگونه شد که دوستی کبوترها با کلاغ همه دشت را پر کرد. و متوجه شدند که هیچ چیز زشت بی ارزش نیست .

✍🏻 ستایش رمضانی زاده

✅ صدای باز شدن پنجره به گوشم رسید اما حال باز کردن چشمانم را نداشتم. صدای راه رفتن کسی آمد ترسیدم و یک دفعه بلند شدم. با ترس و هیجان به اطرافم نگاه کردم و یک چیز عجیب و کارتونی به رنگ سفید که یک جوراب راه راه قرمز و مشکی پوشیده بود، داشت به سختی از پنجره پایین می آمد. به خیال این که خواب میبینم با آسودگی دراز کشیدم اما دوباره یک صدایی آمد. انگار صدای پچ پچ بود. شاید... شاید دزد باشد. اگر دزد باشد چه کاری انجام دهم؟ یعنی جیغ بزنم؟ نه... نه بابا و مامان خوابن. خودم از پسش بر میام. آرام از زیر پتو بیرون آمدم و با قدم های آهسته به سمت آن جانور عجیب و غریب رفتم. چترم را برداشتم به پشت سرش رسیدم. چتر را بالا گرفتم و محکم به سرش ضربه زدم... آن جانور عجیب چرخی زد و بیهوش شد و مانند انیمیشن ها ستاره و ماه دور سرش می چرخیدند. او شبیه کلاغ بود اما کلاغ سفید هم مگر وجود دارد. خیلی هیجان زده بودم. دستانم از هیجان می لرزیدند. قیافه‌ی بامزه‌ای داشت. یک لحظه با دیدن جورابش خنده ام گرفت. از آشپزخانه یک لیوان آب آوردم و به صورت کلاغ سفید پاشیدم. وحشت زده چشمانش را باز کرد و نفس نفس زنان و با تعجب به من نگاه می کرد بعد از مدتی بلند بلند شروع به خندیدن کرد و گفت : تو دیگه چه موجودی هستی؟

چی؟ اون حرف می زند؟ با تته پته پرسیدم : ت تو حرف می زنی؟

گفت : پ ن پ لالم

و دوباره خندید. بعد از این که خنده هایش تموم شد پرسیدم :

-تو چه جونوری هستی؟

-من؟ معلوم نیست؟ خب من کلاغم

-پس چرا...

نگذاشت به حرفم ادامه بدهم و گفت : پس چرا سفیدم؟ خودم هم نمی دونم فقط میدونم من تنها کسی هستم که میتونم با آدم ها حرف بزنم و بر عکس بیشتر کلاغ ها سفیدم. خوب میشه خودت رو معرفی کنی؟

-من تک فرزندم. پدرم باستانشناس هست و مادرم معلم هست. اسمم هیواست. راستی اسم تو چیه؟ چرا اومدی اتاق من؟

-اسمم نوک سفیدِ و برای پیدا کردن یک گنج اومدم این جا

-چی؟ نوک سفید؟ ولی تو که نوکت نارنجیِ

-پدر بزرگم نوکش سفید بود واسه همین اسم من شد نوک سفید

-دنبال چه‌ گنجی هستی؟

-دنبال الماس بنفش، لاله نقره ای و کلید قلب ملکه هستم.

-ملکه؟

-بله ملکه. من از سرزمین غالک اومدم به این سرزمین برای پیدا کردن این گنج ها که جون ملکه رو نجات بدم.

-چرا؟ مگه ملکه چی شده؟

-اون بیهوش شد و یک هفته ست که به هوش نیومده پزشک غالک گفته که باید این گنج رو پیدا کنم تا ملکه به هوش بیاد.

-خوب چطوری می خوای این کار رو انجام بدم. پس سریع وسایلت رو آماده کن.

سریع وسایل ضروری ام را در کوله پشتی انداختم و لباس های گرم پوشیدم. از پنجره پریدیم پایین. از نوک سفید پرسيدم : بابا و مامانم اگه بفهمن من تو اتاقم نیستم نگران میشن.

-نگران نباش سرعت زمان رو کمتر می کنم تا دیر تر بیدار بشن.

نوک سفید جوراب جادویییش را به زمین کوبید و به مکانی دیگر سفر کردیم. نوک سفید راجب جوراب جادویی اش تعریف کرد که پزشک غالک برای پیدا کردن گنج به او داده است و فقط ۵ بار می تواند از اون استفاده کند.

به بوته ای نزدیک شدیم که لاله های نقره ای داشت. نزدیک شدیم یکی از لاله را چیدم که ناگهان صدای وحشتناکی از بوته بلند شد. زیر پایمان گودالی ایجاد شد. با ترس به نوک سفید گفتم : یه کاری کن الان می میریم.

نوک سفید پایش را به زمین کوبید و به جای دیگر رفتیم.

نزدیک غاری فرود آمدیم. نوک سفید سریع دوید طرف غار من هم دنبالش دویدم. داخل غار خرسی بزرگ و قهوه ای در غار خوابیده بود صندوقچه ای هم در بغلش بود. نوک سفید گفت : الماس بنفش داخل صندوقچهِ.

-چجوری می خوای برش داری؟

چشمکی زد و گفت : با جادو

بشکنی زد و صندوقچه ناپدید شد و لحظاتی بعد در دستش بود.

با خوشحالی و شادی در صندوقچه را باز کرد و ناگهان همه جا نورانی شد.

چشمان نوک سفید دخشید. به آرامی دستش را به سمت صندوقچه برد و الماس بنفش را بیرون آورد. با دیدن الماس از هیجان نفسم حبس شد. با هیجان گفتم : نوک سفید به منم بده!

به آرامی الماس را در دستش چرخاند و به من داد.

با دیدن الماس حیرت زده به آن نگاه می کردم.

نوک سفید با خوشحالی گفت : خوب الماس بنفش و لاله نقره ای که حل شد. ولی کلید قلب ملکه چي؟

کمی فکر کردم و با شادی گفتم : کلید قلب ملکه تویی نوک سفید! تو همه این کار ها رو بخاطر ملکه کردی

نوک سفید هم خوشحال شد. پایش را به زمین کوبید و بعد از لحظاتی ما در اتاق من بودیم.

با ناراحتی نگاهش کردم و گفتم : نوک سفید دلم برات تنگ می شه.

نوک سفید : بالاخره هر آغازی پایانی دارد.

همدیگر را بغل کردیم و لحظاتی بعد من در تخت خوابم داشتم به داستان امروز فکر می کردم.

✍🏻 سارا جمشیدی

واحدهای اندازه گیری در بختیاری

واحد های اندازه‌گیری در بختیاری
واحدهای اندازه گیری در سرزمین بختیاری

بی شک یکی از نشانه های پیشرفت هر فرهنگ و تمدنی وجود معیاری دقیق برای سنجش زمین،طول و...است .

الف- واحدهای سنجش زمین در گرمسیر :

(1) منman

من مقدار زمینی است که ظرفیت پذیرش یک من بذر (در مناطق مختلف بختیاری متفاوت است) و بار آوردن آن را داشته باشد . مساحت متوسط آن زمینی است به طول پنجاه قدم و به عرض بیست قدم (هر قدم حدود یک مترمی باشد).

با این احتساب یک من زمین از نظر سطح قابل کشت تقریبا معدل 1000 متر مربع می باشد

(2) پاpa

مردم قوم بختیاری قدرت کارایی یک گاو کاری را که به منظور امور کشاورزی مورد استفاده قرار می گیرد به چهار برابر تقسیم می کنندکه هر قسمت آن را یک پا می گویند. یک پا زمین مقدار زمینی می باشد که با استفاده از یک چهارم نیروی گاو بتوان آن را در طول یک سال شخم زد مقدار تقریبی آن ده من زمین بذر افکن است.

(3)نیم گاوnimga

مقدار زمینی است که با استفاده از نصف نیروی گاو یعنی دو پا بتوان آن را در طول یک سال از کار در آورد . مقدار تقریبی آن بیست من زمین بذر افشان است.

(4)گاوga

گاو مقدار زمینی است که نیروی کارآیی یک گاو یک سال بتواند آن را قابل بهره برداری کند. مقدار تقریبی آن 40 من بذر افکن است که در آن معمولا 30 من بذر گندم و 10 من بذر جو از هم می افشانند

(5) خیش xis

نام وسیله شخم زمینی است که به دو راس گاو کاری یا دو راس قاطر بسته می شود و با نیروی آنها به حرکت می افتد و همچنین نام اصلی ترین و بزرگترین واحد سنجش زمینهای زراعی است . یک خیش زمین مقدار زمینی می باشد که با استفاده از نیروی کارایی دو راس گاو در طول یک سال بتوان ان را شخم زد و بذر پاشید . مقدار این زمین حدود 80 من بذر افکن است که در آن معمولا 20 من بذر جو و 60 منبذر گندم می پاشند . بیشتر زمینهای کشاورزی گرمسیر دیمی است.

ب- واحدهای سنجش زمینهای زراعی سردسیر :

(1) ششدانگ در سردسیر علاوه بر زمینهای دیمی ،زمین آب هم وجود دارد و سیستم آبرسانی و آبیاری شده است که هر مزرعه ای یک واحد مستقل کشاورزی به حساب آید که به آن ششدانگ می گویند . این ششدانگ زمین زراعی از چشمه ها و یا کانالهای مربوط به همین واحد بهره می گیرند و میزان آب در شبانه روز به نسبت اجزاء این ششدانگ تقسیم می شود

(2) حبهhabe

هر دانگ را به دوازده حبه تقسیم می کنند و ششدانگ زمین همیشه برابر با 72 حبه زمین است.

(3) جو jo

هر دنگ زمین به 16 جو یا 16 شعیر sair تقسیم می شود که هر ششدانگ 96 جو یا 96 شعیر است.

ج- واحدهای وزن

علاوه بر واخد های کیلو ، سیر و گرم که اخیرا در بختیاری متداول شده است ، بختیاریان هنوز هم اجناس قابل توزینی را که با مغازه داران یا بین خودشان مبادله می کنند بر اساس اوزان قدیمی که در بین آنان رایج بوده است محاسبه می کنند

(1)مثقال

یک مثقال برابر وزن سکه های قدیم یک ریالی ناصرالدین شاهی است که معادل 5 گرم می شود

(2) نخود noxod

نخود از مثقال کمتر است و 24 نخود یک مثقال می شود

(3) پی نارpaynar

برابر 20 مثقال

(4) ده نار danar

برابر چهل مثقال

(5) بیست و پنج bistepanj

برابر80 مثقال

(6) پنجاه panja

برابر 160 مثقال

(7) صد درمsadderam

برابر 320 مثقال

(8) نیم منniman

برابر 640 مثقال

(9) من

برابر 1200 مثقال می باشد ، مقدار من در هر نقطه ای از خاک بختیاری یا پیرامون آن که بختیاریان به نحوی با آنان به مبادله کالایی دارند به قرار زیر است :

من در سردسیر بختیاری(کوهرنگ،چلگرد،شهرکرد و غیره) برابر شش کیلوگرم

من در روستای گتوند شوشتر برابر هفت و نیم کیلو گرم

من در دزفول برابر 8 کیلو گرم

من در هویزه (از توابه دشت آزادگان خوزستان) برابر 49 کیلوگرم

من در خلف آباد برابر 98 کیلوگرم است

مردم بختیاری فقط منهای شش کیلویی و هفت و نیم کیلوگرمی را مورد استفاده قرار می دهند

(10)تی tey

بختیاریها هنگامی که چهار پایان را بار می کنند بار را به دوقسمت مساوی تقسیم می کنند تا تعادل لازم برای حمل آن بر قرار شود از این خورجینها ، هورها و نظایر آنها را که بر پشت چهار پایان می نهند و بار در آن می گذارند ، بر اساس همین سیستم حفظ تعادل، دو محفظه ای می بافند . و وزن بار خود را خود بختیاریان با سبک سنگین کردن آن می دانند . نصف این بار را یک تی می نامند و به روایت خودشان وزن تقریبی ان در سردسیر هفت ونیم من با احتساب من شش کیلویی و در گرمسیر شش من با احتساب من هفت کیلویی است .

(11)بارbar

بار حداکثر ورنی است که یک چهار پا می تواند آن رابدون خسته شدن یک منزل کوهستانی حمل کند و مقدار تقریبی آن در ییلاق برابر پانزده من شش کیلویی و در قشلاق دوازده من هفت کیلویی است

(12) خروارxarvar

خروار واحدی است که مغازه داران سرزین بختیاری و یا عمده فروشان آن را می شناسند و بیشتر با آن سروکار دارند . مقدار آن معادل با پنجاه من شش کیلویی در سردسیر و چهل من هفت کیلویی در گرمسیر است.

از وزنهایی که در بالا ذکر شد ، از نیم من به پایین مخصوص مغازه داران منطقه بختیاری می باشد و ایشان مایحتاج خود را همانند قند و چای و غیره بر اساسهمین اوزان بختیاری می کنند ، ولی از نیم به بالا بیشتر مورد استفاده خود بختیاریان است و پشم ، گندم ، آرد،روغن و دیگر تولیداتشان را با آنها می سنجند

د- واحد سنجش طول :

واحد های سنجش طول که در زیر ذکر می شود فقط در بین مردم ایل رایج است و از آنها در مبادله با مغازه داران و پیله وران منطقه استفاده نمی شود.

(1) gereگره برابر است به یک بند انگشت سبابه دست

(2) دسdas دس پهنای چهار انگشت بهم چسبیده دست سبابه انگشت کوچک است

(3) پنجه panje برابر با پهنای پنج انگشت به هم چسبیده دست از انگشت شصت تا آخرین حد پهنای انگشت کوچک

(4) چار انگشتcaranogst

فاصله چهر انگشت دست از نوک سبابه تا نوک انگشت کوچک در حالی که انگشتان کاملا باز باشند

(5) بلست belest

طول آن از نوک انگشت کوچک است تا نوک انگشت شصت به طرزی که همه انگشتان کاملا باز باشند و انگشت کوچک و شصت حتی الا مکان در یک امتداد قرار گیرند . چون آن تقریبا به اندازه یک چهارم گز است به آن چارک هم می گویند

(6) نیم گزnimgaz

اندازه نیم گز از سر آرنج تا نوک انگشت میانی دست می باشد در حالی که کف دست و انگشتان کاملا در امتداد آرنج قرار گرفته باشد

(7) گزgaz

اگر یک دست درست به صورت صاف و کشیده در امتداد شانه قرار گیرد و سر کاملا رو به شانه دیگر باشد ، از نوک بینی تا نوک انگشت میانی دست کشیده ،یک گز محسوب می گردد . اندازه تقریبی آن رد اشخاص متنایب و متوسط ،یک زرع یا یک متر است .

(8) کله kele

اندازه آن با اندازه طول قامت شخصی که شیئ قابل سنجیدنی را اندازه می گیرد ، معمولا گودی آب یا بلندی دروازه یا دیوار را با آن می سنجند.

(9) فرسخfarsax

برابر است با مقدار راهی که یک آدم معمولی در بیابان و کوه به حالت پیاده بدون تند و کند رفتن و خسته شدن تقریبا در زمان یک ساعت طی نماید.

(10) منزل menzel

مقدار راهی است که یک نفر پیاده با یک راس چهار پای بار کرده بدون اینکه خودش یا چهر پایش خسته شود ،بتواند در یک روز طی کند . این مقذار راه معمولا سه تا پنج ساعت طی می شود . بعد از طی این راه فرد پیاده و چهر پا ، یک شب استراحت می کنند و روز بعد منزل دیگر طی می شود.

(11)گامgam

به منظور اندازه گیری طولهایی که روی زمین قرار دارند ،یک گام کشیده را مقیاس قرار می گیرند و طول آن از پاشنه پای عقب تا نوک انگشت پای جلو و اندازه تقریبی آن همان یک گز می باشد.

(12) پا pa

برای اندازه گیری طولهای کوچک که روی زمین قرار دراند از اندازه پا استفاده می کنند یعنی از انتهای پاشنه تا سر انگشت یک پا که این مقیاس را به اصطلاح پا می گویند ، این مقیاس پا برای اندازه گیری طول با مقیاس پایی که در اندازه گیری سطح زمین زراعی به کار می رود ،تفاوت دارد.

ه- واخد های اندازه گیری حجم :

واحد های اندازه گیری حجم مایعات

برای اندازه گیری حجم مایعات واحد ثابت و مشخصی ندارند و با ظروف مختلف مایعاتی همانند شیر ، روغن و کره و غیره را پیمانه می کنند و وام می دهند و با همان ظرف نیز پس می گیرند ، ولی برای فروش روغن و کره و همانند آن از وزنهایی که در قسمت واحد وزن آورده شد استفاده می کنند . دو نوع واحد اندازه گیری به شرح زیر بیشتر متداول و مرتب نام برده می شود.

اول- کمچهkamce

مقدار گنجایش یک قاشق چوبی است که تقریبا یک استکان مایع گنجایش دارد .

دوم – فنجان fenjan

ظروف کوچکی که از مس یا روی که گنجایش آن از کمچه بیشتر ولی با گفتن اسامی آنها فقط مقدار تقریبی آن در ذهن شنونده مشخص می شود.

واحد های اندازه گیری حجم غلات: اول- گره مست geremost

مقداری از آرد یا گندم و یا همانند ان که در یک مُشتِ بسته جای گیرد

دوم- تلاپهtalape

مقداری از آرد یا گندم که در یک کف دست در حالی که همه انگشتان به هم چسبیده اند و کف دست باز است ، جای می گیرد . به تلاپه شلاق هم می گویند.

سوم- مست most

گنجایش دو کف دست است در حالی که دستها از طرف انگشت کوچک به هم چسبیده باشند و دو دست حالت یک ظرف را به خود بگیرد

چهارم-کیل keyl

کیل اصولا معنی پیمانه را می دهد . بیشتر به وسیله ظرفی که گنجایش یک من را داشته باشد اما بختیاریها هر ظرفی را که در دسترس باشد به جای پیمانه به کار می برند و با آن کیل می کنند . مثلا یک لگن و اگر هیچ وسیله ای نباشد با کلاه کیل می نمایند و هر تعداد کلاه به گندم داده اند با همان تعداد پس می گیرند.

و- سایر واحد ها

(1)سنگsang

واحد اندازه گیری آب چشمه ها و رودخانه ها سنگ است و آن مقدار آبی می ا شد که قادر به چرخاندن سنگ یک آسیای آبی باشد . مثلا برای تعیین آب رودخانه یا یک چشمه می گویند این رود دو سنگ و یا این چشمه یک سنگ آب دارد.

(2)هستhast(استخوان)

بختیاریها به طور کلی هر راس دام را اعم از گاو ، گوسفند،بز،قاطر،اسب و غیره را به ده هست تقسیم می کنند

(3)مرmar

به منظور شمارش اشیاء از همان اعداد یک ،دو،سه و الی آخر استفاده می کنند، اما وقتی تعدادشمردنی ها زیاد باشد ، هر پنجاه عددی را مر می گویند.

(4) شمارش روزها

برای شمارش روزها معمولا از واژه شب استفاده می کنند . مثلا می گویند فلانی پنج شب در فلانجا بود و کمتر کلمه روز به کار می برند.

منبع:ساختار اقوام در استان چهارمحال وبختیاری نویسنده: حمید رضا رحمانی

# این متن از کانال تلگرامی ایران بختیاری رونوشت شده است.

به علت بارش برف جلسه ۱۲ بهمن ماه لغو شد.

❄️ به استحضار می رساند؛با توجه به برودت هوا و شرایط نامساعد جوی و لغزندگی معابر در پی بارش برف و به منظور پیشگیری از بروز مخاطرات، برگزاری جلسه انجمن در روز چهارشنبه مورخ ۱۲ بهمن لغو و به روزی دیگر موکول می شود.