فی البداهه،  ناصر حسین پور،  شعر

تازه از خواب بیدار شدم و تصمیم گرفتم به وبلاگ انجمن سر بزنم اما نمیدوانم چه بنویسم که به ذهنم خطور کرد فی البداهه یک شعر بنویسم و هر چی شد دیگر تغییرش ندهم..

من نمی گویم در قلب منی

تو قلب منی، قلبم

نمی گویم در چشم منی

تو چشم منی،چشمم

نمی گویم در نفسم هستی

تو نفسی، نفسم

نمی گویم تو در وجود منی

تو وجود منی، وجودم

نمی گویم در جان منی

جان منی، جانم

نمی گویم عاشقت هستم

تو عشقی،عشقم

چرا اصلا این طور می گویم؟

چرا باید بگویم؟

من که همه ی توام

من توام، تو منی

از خودت بگویم؟

خودتی، خودتم

هر چه گفتم

از خود بی خود گفتم

از خود بی خود گشتم

گشتی،‌گشتیم

من خودتم

خودتم

خودتم

تو خودمی

خودمی

خودمی

خودمی

آينه

ناصر حسين پور، این شعر را فی البداهه ۲۹ اسفندماه ۱۴۰۲ ساعت ۸:۳ صبح

خلاصه گزارش فعالیت های انجمن های ادبی ناغان در سال ۱۴۰۲

در حال تکمیل...

گزارش ۳۷۳ مین جلسه‌ ی انجمن های ادبی ناغان در سال ۱۴۰۲

در حال تکمیل....

قربون همو دار بلند کد و بالات؛ استاد فیض‌الله طاهری اردلی، فیض اله طاهری اردلی با صدای شاعر

قربونِ همو دار بلند کد و بالات
کوگینه مَرو، شُل مَکُ پا وا قِرومینات
مالانه وِ یَک ریزه جیرنگِشتِ ریالات
ایبوهِه حَسیدِیم به ناونده یِ بُن نات
تون هرکه پِرِسنی و تون او آیه ی بُرگات
دنیا مکُن سی همه مون دارِ مکافات
قربونِ هَمو دارِ بلندِ کَـد و بالات

کس نیده به دورون چونو سولِ تروتازه
اَر فیس کُنی فیس به تیپِت اِبرازه
ایکَهنه ز دینت کُرِخو مازه به مازه
سربسته بُگُم که سر اِی قصه درازه
دنیانه مکُن سی همه مون دارِ مکافات
قربونِ هَمو دارِ بلندِ کَـد و بالات

اِز سِکّه وَنی مَهنِه تو هَرسا اِزنی دَر
افتونِه تو اِز دورِ مِـدارِس اِوَنی دَر
آستاره مِنه ، سایِه یِ تو روزِ کُنه سَر
زونی ز همه اِیبُرِی ای سولِ سکَنَدر
صد بیشه یِ چندار اِخوسه به ورِ سات
قـربـون همـو دار بلندِ کَدِ و بالات

هر روز،خدا گرَده به دِینِت که به جُورِت
پیغمبَری هِدی که خدا نیکُنه زورِت
معراج اکُنه عرش بیا لَم به حضورت
تا دِر بخوره دورِ ضریحِ پَلِ بورِت
شُل شُل بکن و مُنجِزه کن وا قِرومینات
قـربـون همـو دار بلندِ کَدِ و بالات

هرکی تونه اِیبینه یه عُمری غَزل اِیگُ
تهریف لواتن اِده و اِز عسل اِیگُ
اِز برچِ تیا ، خال لو و بُرگِ خَل اِیگُ
اِز پِیت و کِرنجِ سَروزلف و ز پَل اِیگُ
بَندِ غزل و مثنوی اِز بافه ی ِتُرنات
قـربـون همـو دار بلندِ کَدِ و بالات

ای کاش چی بَالِشتِ پری زیرِ سرِت بوم
چی بچه یِ نُهری همه رو وَر نظرت بوم
چی سایه اخوم که همه وَخ همسفرت بوم
عشقم یُونه عمری شو و رو دَروِدِرت بوم
دنیانه ایارُم و اریزوم به ورِ پات
قربونِ همو دار بلنده کد و بالات

جورِ جووهِ یی ، کاش که بیدُم به ورِتو
تا چِف بغل آبوم به دورِ کمَر تو
نیخوم که به گرده بشری دور ِ ورِ تو
هی دور به خَردُم شو و رو دورِ سَر تو
ایمون اوردُم به تو و آیه یِ برگات
قـربـون همـو دار بلندِ کَدِ و بالات

اِز رَه برسی کَهنِه ز دینِت جَر و جاهل
کُرگَل اِزنِن گاله و دورگل اِکِشِن کِل
با دیدن تو ، کار همه ، ایبووه مَشکل
وا اِز همه یِ دار و ندارس بِکَنِه دل
آه مو و صد جورِ مو گُل وَسته به دیندات
قربونِ هَمو دارِ بلندِ کَـد و بالات

هر سا تو بیای مال اِبوِوه دَوگَهِ مَحشَر
وا بُرگِت اِدی گَهپ و کوچیرِ دمِ خَنجَر
هر روز خدا مینه ولاتی اَونی شَر
سر تو همه رو جر ، همه رو جر ، همه رو جر
هر سا اِدراهی مِنه مال اِیبوِه کالات
قـربـون همـو دار بلندِ کَدِ و بالات

من مال یکی نی نبو اِز دستِ تو شاکی
تو وا همه داری سِروکُرکُر نگو وا کی ؟
اِز اورک و شالو بِگه تا موری و راکی
دَینِ همه ئِی جاهلِ نادی تو به نا کی ؟
مِن کَل کَل با تو یِکی نیدوم نبوه مات
قربونِ هَـمو دارِ بلندِ کَد و بالات

دِینِت مِنه مالا چِقُذر حرف بُلنده
اِز کار تو و کِسم بَدِت ایل زَمنده
هرجا اِنیهری دلی من دامِ تو بنده
اِز حدِ حساوَم رَده ، نشمار که چَنده
چَند ایلِ خدا زیده همه وَستنه وابات
قربونِ هَـمو دارِ بلندِ کَد و بالات

سی تو اقمه دادومه دستِ کس و ناکس
سر تو ز همه زخمِ زوون اشنیدومه اِز بَس
ایخُم بکشم دَس ز تو ، دل نیکشه واپس
ای لولِ خومی لولِ خومی ، ای خومه بی کس
مَندُم که چه کاری بکَنُم وا خوت و کارات
قـربـون همـو دار بلندِ کَدِ و بالات

حالا که به دارِ کدِ تو ، وَس سروکارُم
تا روز قیومت سرِ دارِت ندرارُم
وا بند و طِناف پلِ بورت بِزه دارُم
ایخُم گُل حَسرت نَزَنه دَر ، ز مَزارُم
سرخاکِ مزارُم بِتُرک وا قِرومینات
قـربـون همـو دار بلندِ کَدِ و بالات

فیض الله طاهری اردلی

برای شنیدن این شعر زیبا با صدای شاعر در پیام رسان ایتا اینجا را اشاره نمایید.

https://eitaa.com/vargah

مهمترین برنامه‌های انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان  سال ۱۴۰۳

۱- کشف و شناسایی و پرورش استعدادهای ادبی کودکان و نوجوانان

۲- برگزاری دومین همایش مفاخر فرهنگی و هنری و ادبی ناغان

۳- برگزار دومین همایش ادبیات کودکان و نوجوانان ناغان

۴- برگزاری پنجمین دوره جشنواره شعر داوار ناغان

۵ - چاپ کتاب های خسرو سلیمی ناغانی، علی محمد شیروانی ناغانی، ناصر حسین پور، خانم بهارلو و...

اعضای انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان روز شهردار را به آقای مهندس حمید گودرزی فرد تبریک گفتند:

در متن تبریک این گونه آمد:

هر آنکس خدمت جانان به جان کرد
به گیتی نام خود را جاودان کرد
✅ جناب آقای مهندس حمید گودرزی فرد
شهردار محترم و پرتلاش و فرهیخته فرهنگی
با سلام و شادباش و خداقوت
به پاس تلاش ها و زحمات مستمر شما در راستای توسعه شهری ناغان ، روز شهردار را به محضرتان تبریک می گوییم. بی گمان هر توسعه ای بدون توجه به فرهنگ و اجتماع که زیر بنای توسعه ی پایدار است به رفاه و نشاط اجتماعی منجر نخواهد شد.از این که در طول دوران خدمت خود در سمت شهردار ناغان به این دو مقوله توجه نمودید (که نشان از درایت و فهم درست شما از توسعه است ) صمیمانه سپاسگزاریم، امیدواریم که با راه اندازی خانه ی هنرمندان ناغان نسبت به مطالبه ی به حق جامعه ی فرهنگی و هنری این شهر جامه عمل بپوشانید.
لطف حق یار و یاور شما باشد.

❇️اعضای انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان

شعر بختیاری از عباس ارشاد، عباس دارابی ناغانی

ایر نی وند خدا باد شهرنه سرم

نیکرد زی همه صدق صفا هو دربدرم

چی برد ناده سر برد تا تکون خردم

به جرم سر سوکی هام هیرد اوید کمرم

هزار دفه به خم کردمه الا نرفین

خداکنه بورن مال سی بوم خورم

چی شهریار بیدم من ولات خم اما

ایچو کسی بره و بیگ نیکنه به ورم

همه به سرزنش ایگن که شهر سی چنته

ایگم ایخوم بنماهم به شهری یل گهرم

" عباس ارشاد، عباس دارابی ناغانی "

جناب آقای فرشید خلیلی ناغانی از جشن پایان سال انجمن ادبی ناغان حمایت مالی کردند

درود
عرض سپاس صمیمانه دارم خدمت جناب آقای فرشید خلیلی ناغانی که مبلغ ۶۰۰ هزار تومان برای کمک هزينه های انجمن کمک نمودند🙏🙏🙏

از این مبلغ

۳۲۰ هزارتومان بدهی انجمن به شیرینی فروشی .... برای جلسه مشترک انجمن با مدرسه نرجس هزینه خواهد شد

و مابقی آن برای خرید شکلات و کشمش ... جشن پایان سال انجمن هزینه می شود.

یک دوبیتی بختیاری از جناب آقای آرمان راکیان از کتاب آرنگ ویر،(گل شور،اردل، ناغان، فارسان،پژوهشكده )

اَیَر شاهی اَیَر شون ِ وُلاتی

اَیَر من ماتِ قُریَت ، میرِ ماتی

یه شَو چُوته ایبندن چَوته یارِن

که واپا مردمون ایری به تاتی

" آرمان راکیان"

یک شعر سپید کوتاه از زهرا بابازاده عضو انجمن ادبی کودک و نوجوان مهر داوار ناغان

هنوز ، رد پایت روی دفتر خاطراتم درد می‌کند.

" زهرا بابازاده "

شعر بختیاری از نیما ظفری، غزل بختیاری نیما ظفری،شاعر نیما ظفری از شهرستان اردل،عضو کمیته اجرایی تمدا

وا خیالت خٌو گرهدوم،روز و شو خو نیبرم
غیرزا دیندا خیالت، روزِ وا شو نیبرم

چی کویرِ قاش مِنْ جونم که پاسُحده تونم
تا نیاهی،ار بمیرم هم به اَوْ لو نیبرم

برد کوهشورِِ منه شیبم،سر رو مندمه
سرگدشتم،مر چه وابیده ،که دی اَو نیبرم

شو گرهده ایله و افتو تکونی نیخوره
هات هاتم ،ره به کار لیش افتو نیبرم

قاصد مالم که دی سَهدی ندارم سی بهار
صد ولا پیغوم نوشتم بردم،ایدو نیبرم

مندومه تینا و بی گو،روزگار لیشیه
مندم و پیسستمُ ره وا تُرِ گو نیبرم

شَو زنو چوقانه پوشید و گِرِدْ دَونه به دست
تا زنو افتو نیاهه،گُونه، اِزَْ دَو، نیبرم

نیما ظفری
انجمن گویشی شهر اردل استان چهرمحال و بختیاری

منبع: https://shereno.com/38711/59002/493165.html

آخرین نشست ادبی سالِ ۱۴۰۲ برگزار خواهد شد.🌼🌻

عرض ادب و احترام🙏🏻💛✨️

به اطلاع می‌رسانیم که:
🌼سیصد و هفتاد و سومین نشست‌ِ ادبیِ انجمن کودک و نوجوان مهرداوار و عباس ارشاد ناغان در آخرین هفته‌ی سال در روز جمعه 1402/12/25 ساعت ۱۵:۳۰ در کانون اندیشه‌ی ناغان برگزار خواهد شد.🌸
با حضور شما علاقه مندان و اعضا محترم انجمن با نزدیک شدن به لحظات تحویل سال نو و با دور شدن از سرمای زمستان می خواهیم، خاطره‌ای به یاد ماندنی و تکرار نشدنی را در کنار هم رقم بزنیم و این خاطرات را در دفتر دل‌هایمان به یادگار بنویسیم🤩📝⭐️

برنامه‌هایی که اجرا می‌شوند:
چیدمان سفره هفت سین✅️
شعر خوانی✅️
موضوعات آزاد✅️

امیدوارم که با حضور پر مهرتان گرمادِه این نشست ادیبانه باشید
🌸🌼🌻💐🌱⚘️🪴

بهار پشت در است، هر کجا هستی خودت را رها کن بیا و در را برایش باز کن، او با ذوق فراوان گل‌های رنگارنگ زیادی در دامن صورتی‌اش برایت هدیه آورده.

21 اسفند سالروز بزرگداشت حکیم نظامی بزرگ را گرامی می داریم.

💢 ۲۱ اسفند؛ روز بزرگداشت حکیم نظامی گنجوی

جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد متخلص به نظامی، شاعر و داستان‌سرای ایرانی سده ششم هجری (دوازدهم میلادی) است که در زمره گویندگان توانا و صاحب سبک و پیشوای داستان‌سرایی در ادبیات پارسی شناخته می‌شود.

شاهکار بی‌مانند نظامی، خمسه یا پنج گنج است که پنج مثنوی مخزن‌الاسرار، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، هفت‌پیکر و اسکندرنامه را در برمی‌گیرد. این پنج گنج حکیم زبردست پارسی در قلمرو داستان‌های غنایی، اثری پرآوازه خوانده می‌شود که او را به پیشوای این‌گونه شعر در ادب فارسی نیز نامور کرده است.

نظامی از شاعرانی است که توانست شعر تمثیلی را در زبان فارسی به حد اعلای تکامل برساند و ازاین‌رو تأثیری شگرف از خود بر جای گذاشت به طوری که می‌توان او را در کنار شاعرانی مانند فردوسی، سعدی و حافظ از استادان مسلم زبان فارسی قلمداد کرد.

وی که به گفته خویش از پدری پارسی و مادری کُرد و در شهر گنجه قفقاز به دنیا آمد به جز سفری کوتاه به تبریز چندان از زادگاهش خارج نشد و پس از مرگ در آرامگاهی که در حوالی این‌ شهر منسوب به اوست، آرام گرفت.

به پاس و یاد این شاعر بلندآوازه ایرانی از سال ۱۳۹۵ و بنا به مصوبه شورای عالی انقلاب اسلامی، ۲۱ اسفند در سالنمای کشور به نام روز بزرگداشت نظامی گنجوی ثبت شد.

🍃 همه عالم تَن است و ایران؛ دل
نیست گوینده زین قیاس؛ خجل
🍃 چون‌که «ایران» دل زمین باشد
دل ز تَن بِه بوَد، یقین باشد

#مفاخر_ایران

شعری از استاد فیض الله طاهری اردلی در سوگ زنده یاد بهمن علاءدین،‌مسعود بختیاری

پیشکشِ آستاره یِ بی زوالِ ایل
زنده یاد آ بهمن علاءدین

تا لوته غزلخون إکنی باز به آواز
رونق إگره باز به ایل چوپی و سرناز

وختی همه مالانه إخونی که جَم آبون
دُرگل همه سرمستِن و کُرگل همه چوباز

بند إز دل آدم إیبره سوزِ شُلیلِت
سازی نتره بی نفست کوک کُنه ساز

مقوین إکُنی بُلبُلِنه تا که إخونی
کوگون همه إز یاد إبرِن چهچه و آواز

سرمشق گِرهد کوگ ز تو خونده گرینه
با إسم تو مشهور ووید کوگ به تاراز

داوود مَیَر معجزِسِ داده به تشنیت !
یا دستِ نکیسا کُنه با نایِ تو اعجاز ؟

بهمن تو بیو باز یه دم ایلِ بخون سیم
با بنگ تو ایلمون إبوه هُمدل و هُمراز
فیض الله طاهری اردلی

منبع:http://baraftoo.blogfa.com/category/4

شعری از استاد قهرمان محمدی ،شعر بختیاری،اردل سرپیر دشتک؛ ای خدایی که صفا زینت

ای خدایی که صفا زینت کُهسار تونه

بختیاری همه جا بنده یِ بیدار تونه

وایو که هر چه اخو وِس تو ندادی هو هَنی

هر چه داره همونُن باز بدهکارِ تونه

بختیاری نه مِن ریت إیکُنه جون به فدات

همه دونِن ز ته دل هُو طرفدارِ تونه

کهخُداس کردیه هر شهر و دیاری اروه

همه جا خذمت خوت إیکُنه پاکار تونه

شهر هفتاد و دو ملت به قُوالَس بِدرا

کی خوسه گم إکُنه هر که مِنِ وارِ تونه

اَر که افتونه یه دستِس بِگِره مَهنه یه دست

سرفرازیسِ که خاکه تَهِ پوزارِ تونه

اَر مو بد کردُم و شیطونته راضی کِردُم

دلِ مو واتونه و سخت گرفتارِ تونه

قهرمان محمدی سرپیری - سرپیر(دشتک)

منبع: وبلاگ تمداربیت

یک غزل بختیاری ،‌یک شعر بختیاری زیبا از استاد فیض‌الله طاهری اردلی

مِینِ واری که نبو اِز تو نِشونی ، نی رُم
اَر نِشونی نبو اِز دُنگُل جونی ، نی رُم

کُه به کُه زیدومه ره تا سَرِ پیمون بِرسُم
خُت گُدی اَر خوتِنه بِم برسونی ، نی رُم

رَه ز مو عاجز اوی بس که به دینت گَشتُم
رَهَم اِز پا بِدِرا ، نه ، مو ز زونی نی رُم

مو نَویدُم سَرخود تا سَرِ خود ورگردُم
اَر که صد گُرز به گُردَم بنشونی ، نی رُم

گَل گِرِهدِه دلِ مو چی بَره بَندال به تو
صد وِلا هم مونه اِز مال برونی ، نی رُم

هاشقی کور و کَرُم کِرد اَیر هی مَنِ گوش
شو و رو سوره یِ یاسینِ بخونی ، نی رُم

به "امومزاده ی ما بین دو برُگِت" ای گُل
تا مِنِ لو ، گُل لوخنده نَشونی ، نی رُم

مُن اُگُن شیخ یَه رَه ، مُرغ یه پا داره و مو
تا نَیَشنُم ز لَوِت قَولِ زوونی ، نی رُم

.............................‌ فیض ا... طاهری اردلی

🔹️ واژه نامه 🔹️ .................................

وار : وارگه ، منزل عشایری ، مالگه ، منزلگاه
نبو : نباشد
نشونی : نشانه ای
نیرُم : نمی روم
زیدومه ره : به را زدم ، گشتَم
پیمون : عهد ، پیمان
بِم : به من
اوی : اوید ، ووید ، شد
دینت : دنبالت
گَشتُم : گردیدم ، جستجو کردم
رَهَم : راه هم
پا بدرا : از پا بیفتد
زونی : زانو
نویدُم : نیامدم
سرخود : خودسرانه ، بیخودی
ورگردُم : بر گردم
گُردَم : به پهلوم ، به پشتم
بنشونی : بنشانی ، بزنی ، فرود بیآوری
گل گرهده : اُخت شده ، وابستگی شدید
بندال : وابسته از روی ....
ولا : کرت ، دفعه ، مرتبه
برونی : بیرون بکنی
نَشونی : ننشانی
نیَیشنُم : نشنوم
لوت : لبت
زوونی : زبانی

منبع:
https://eitaa.com/vargah

یک شعر نو  از کتاب شادی زار از آقای ناصر حسین پور

به جانم گره خورده یادت

اگر زنده ام می زند نبض یادت

تو رفتی و دستان سنگین بغضم

فشرده گلو را

مرا نیست تسکین

به جز روی ماهت

بیا پیش من " جای یادت"

۱۶/ ۴ /۱۴۰۰ ناغان از کتاب شادی زار اثر ناصر حسين پور صفحه ۵۲

💛سیصد و هفتاد و دومین نشست ادبی برگزار شد💛

نشست‌ِ نور بخشِ انجمن ادبی کودک و نوجوان مهرداوار و عباس ارشاد ناغان و مهیا شدن دومین جلسه‌ی آموزشی، در بعدظهر زمستانی روز جهارشنبه ۱۴۰۲/۱۲/۱۶ در کتابخانه‌ی علامه دهخدای ناغان برگزار شد.💚
طبق گفته‌های آقای "ناصر حسین پور" نشست به سه بخش تقسیم شد، که ابتدای آن شعرخوانی کودک و نوجوانان و سپس شعر خوانی بزرگسالان و در اخر جلسه‌ی آموزشی بود‌👌🏻
اعضایی که در این مجلسِ صمیمانه حضور داشتند.😍
کودک و نوجوان به علاوه‌ی دانش آموزان خانم ناهید بهارلو به عنوان میهمان:
(آترینا حاتم پور، آیسان و آسنا داراب پور، فرهان و فرنیا حقیقی، بهدیس برخوردای، مهدیه خسروی، سارینا صالح زاده، آرتمیس حسین پور، آناهیتا آرامی، فاطمه زهرا رمضانی، ستیا و آناهیتا شیروانی، نگار رمضانی، هستی محسنی، ستایش طاهری)
اعضای بزرگسال
آقایان:
(ناصر حسین پور، هدایت الله دارابی، حسین لطفی، سیاوش فتاحی)
خانم‌ها:
(ناهید بهارلو، مژگان رئیسی، لیلا برخورداری، خانم شیروانی، زهرا بابازاده، الهام دارابی و خانم رمضانی)
قبل از شروع جلسه‌ی آموزشی اعضایِ کودک با درخواست مجریه گرامی خانم "بهدیس برخورداری" شعرهایی از کتاب‌های درسی‌شان خواندند و هیجان بسیاری داشتند.☺️
به مناسب هفته نظامی گنجوی اعضای دیگر شعرهایی درباره‌ی این موضوع خواندند.🌸
آقای "ناصر حسین پور" به دلیل داستان‌های ذهنی و خلاقانه‌ی "آترینا حاتم پور" ایشان را مورد تشویق قرار داد و هدیه‌ای تقدیمشان کردند.🎁✨️
سپس به شعر خوانی نوجوانان رسیدیم که شعرهایی گوارا و ناب از خودشان و دیگر شاعران خواندند.
خانم ناهید بهارلو از اعضا خواستند تا یک تمرین فوق العاده انجام دهند.🤩
و این تمرین این‌گونه بود:
با این سه کلمه (پنجره، کلاغ و کوه) شعر، داستان یا دلنوشته بنویسید
و اعضای فعال تا حدود ده دقیقه متن‌هایی زیبا نوشتند و خواندند.
حال جلسه‌ی آموزشی شروع شد.
در ابتدا آقای "ناصر حسین پور" از نظامی گنجوی توضیحاتی دادند و اسم اثراتش را از اعضا پرسیدند.
(مخزن السرار، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون و ....)
به مرور و بررسی اولین جلسه‌ی آموزش برای اعضایی که هفته‌ی گذشته حضور نداشتند پرداختند.
و حاضران نظرات متفاوتی درباره اینکه هنر چیست؟ دادند!
✨️پرداختن به جزئیات، کشف استعدادات و...✨️
اما در این جلسه در کنار هنر به موضوع خیال پردازی پرداخته شد.
آقای "ناصر حسین پور" پرسیدند
خیال چیست؟
و چه فرقی بین انسان خیال پرداز و انسان معمولی هست؟
اول خودشان گفتند‌:
وجهی که انسان‌های معمولی و انسان‌های هنرمند را از هم متمایز می‌کند همین 🌈خیال🌈است و تمام.
اعضا مشارکت کردند.
😍خیال سرشتی غیر واقعی ولی در عین حال زیبا است.✅️
🌈با خیال می‌شود به جاهایی که نمی‌توانیم برویم پرواز و سفر کنیم.✅️
🖼خیال انسان‌ها را خوشبخت، پولدار، پیر و یا حتی جوان می‌کند.✅️
🕊خیال یک شهر دوری است که پر از اتفاقات شیرین و روزنه‌های امید میان این تاریکی‌ها است.✅️
🍭اگر چه در واقعیت ما چیزهایی را از دست داده‌ایم یا چیزی را می‌خواهیم که اکنون شرایط به دست آوردنش را نداریم اما با خیال می توانیم از زاویه های مختلف به آن دست پیدا کنیم.✅️
در اصل خیالات می‌توانند همان آرزو‌هایمان باشند.
🥰برای مثال کسی می‌خواهد یک نویسنده‌ی بزرگ شود و روزی همه آن را بشناسند اینجاست که او یک راه دارد و آن هم این است که در خلوتش خودش را در حالت‌های مختلف، بین انسان‌های بزرگ، یا همان شاعران و در مکان های مختلف تصور کند تا به آن هدف برسد.🥰
مثال:
یک بار در راه رفتن به جمع بزرگان است...
یک بار تلفنش زنگ می‌خورد که برای مصاحبه‌ و سخنرانی دعوت شده...
به قول آقای "ناصر حسین پور" آن کسی که هواپیما را اختراع کرد روزی تصور کرد که آیا چیزی وجود دارد که انسان بتواند با آن پرواز کند و این خیال ایشان باعث شد هواپیما ساخته شود.
او توانست و ما هم می‌توانیم که خواسته‌هایمان را به داشته‌هایمان تبدیل کنیم👌🏻
این را بگویم، قدرت تخیل کودکان و نوجوانان از بزرگ‌تر ها بسیار بیشتر و قدرتمند‌تر است و ذهن باز تری دارند، یا می‌توان گفت به نود درصد خیالاتی که در سر دارند با کمی اراده حتما می‌رسند.
خیالاتی که در سر داریم اتفاقی نیست و چون در تقدیر ما هستند، به همین سبب در ذهنمان شکل می‌گیرند، خیال همان آینده‌ای نه چندان دور است.
خیال یعنی داشتن آرامش و بهترین زندگی در عین حال.
از نظر بنده:
با خیال پردازی همه چیز امکان دارد، آن‌گونه که ماهی‌ها هم پرواز می‌کنند.
آقای "ناصر حسین پور" یادآوری کردند که در جلسه‌ی آینده در رابطه با موضوع "خلاقیت" بحث و گفت و گو می‌کنیم.
بعد از اتمام کلاس آموزشی
اعضا باز شعر خوانی و خاطره‌گویی داشتند.
در آخر عکس یادگاری توسط آقای "امید ظفریان" مسئول کتابخانه گرفته شد و از نمایشگاه خانم شیروانی دیدن کردیم.🌸💛

یک دوبیتی، شعر از آقای ناصر حسین پور از استان چهارمحال و بختیاری

تو باشی
تو باشی آسمان لبخند دارد
زمانه با خوشی، پیوند دارد
تو باشی حالِ دل، شیرین شود، چون
حضـــــورت در مــذاقــم قــنــد دارد

" ناصر حسین پور "

شعر بختیاری در وصف مسعود بختیاری(بهمن علاء الدین) از کورش کیانی قلعه‌ سردی

شاه پیا

یه جا همۀ قهقهۀ کوگ دَرینه

دادِن به تو تا ختم کُنن خونده گرینه

تو مثل دلایی ، خوتی و دار و در و دشت

هم خوش خَوَری دیدی و هم بد خَوَرینه

کارونی و هر شُو یه ولاتینه کُنی سیر

کَس مثل تو نِیدم بِکشِ دَربِدرینه

تو جورِ کُناری گله از بخت چه داری؟

مَردم اِزَنِن بَرد ، درختا ثمرینه

مِنِ شعر تو اَفتو تَره ری مهنه بِووسه

کی جور تو نهاده کِل یک کر دورینه

تِهنا تو پیا بیدی و مَندی و خریدی

از قافلۀ گل غم یار سفرینه

داس مه نو وَستِ به من کشتۀ کهسار

بهمن مو دلم خینِ بخون بَرزِیَرینه

شعر از کورش کیانی قلعه سردی

خاطره ای دیرین و بسیاااار شیرین😁🥰

داستان شعرگویی خودمو براتون بگم:
سال سوّم دبستان بودم و یه درسی داشتیم به نام «همه جا به نوبت» در مورد نانوایی بود، فک کنم پرسش ۵ کتاب بود که گفته بود: در مورد نانوایی چند جمله شرح دهید، منم خداییش نمیدونستم شرح ینی چی؟!😕🧐
فک کردم میگه از خودتون شعر بنویسید😅🙈
اومدم این شعرو نوشتم و از قضا معلّم منو دو نفر دیگه رو میبره پاتابلو و اَزَمون درسو به علاوه ی پرسشاش می پرسه و من نفر دوّم بودم و همین پرسش به من افتاد و جالب بود معلّم بزرگوارمون خانم سلیمانی با توجّه و محبّت بسیار منو تشویق کردن و گفتن: جانم منظور از «شرح» توضیح دادن است نه شعر گفتن و بازم منو به خاطر این اشتباهم در کلاس تشویق کردن و همین شد نقطه ی عطفی در آغاز شعرگویی من😄
و حالا بریم سراغ شعرم🙈😝

منم منم میخوام برم به نانوایی تا چنتا نان خوشمزّه و بامزّه بگیرم😋
آهای آهای دوست گلم میای بریم به نانوایی تا چنتا نان خوشمزّه و بامزّه بگیریم؟
بله بله میام میام چرا که نیام میخوام بیاااام🙃
ای جان چه دوستی دارم، دوست ملوسی دارم
خیلی عزیز جونه، میخواد با من بمونه
دوستت دارم عزیزم، دنیا رو به پات می ریزم

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

شعری که آقای ناصر حسین پور برای سنگ مزار خود سرودند:

به خاکم گر گذر کردی زمانی

بخوان حمدی اگر که می توانی

نکن گریه برای مرگ بنده

بخوان شعرم برای زندگانی

" ناصر حسین پور "

سیصد و هفتاد و یکمین نشست انجمن ادبی برگزار شد🌸✨️

انجمن ادبی مهرداوار کودک و نوجوان و عباس ارشاد ناغان در روز پنج شنبه ۱۴۰۲/۱۲/۱۰ با عنوان متفاوتی در کانون اندیشه ناغان برگزار شد.🌸✨️
آقای "ناصر حسین پور" تصمیم گرفتند که تحول جدیدی در انجمن برای رشد و شکوفایی اعضای گرامی به ارمغان بیاورند.
که مثال‌هایی بابت این موضوع ارائه شد:🌷
هر درختی یک ثمره داره و انجمن ادبی قصد دارد به پیشرفت بچه‌ها کمک کند تا بتوانند...
1️⃣ کتاب‌های مختلفی به چاپ برسانند.💛
2️⃣شعر و داستان‌های فراوانی بنویسند.💛
3️⃣توانایی مجری‌گری و گویندگی‌شان را تقویت کنند.💛
4️⃣از پس برگزاری‌ جلسات انجمن بربیایند و...
اعضای حاضر در جلسه:
آقایان🌼
(هدایت الله دارابی، تقی بابازاده، ناصر حسین پور، سیاوش فتاحی و علی محمد شیروانی)
خانم‌ها🌼
(ناهید بهارلو، زهرا بابازاده، فاطمه سلیمی، لیلا برخورداری، خانم رحیمی )
کودکان و نوجوانان🌼
(غزل کمالی، طناز یوسفی، ملینا یوسفی، هستی سلیمی، ملینا یوسفی )
سپس جلسه‌‌‌ای آموزشی با تدریس آقای "ناصر حسین پور" آغاز شد.
در شروع اولین جلسه آموزشی به شناخت هنر پرداختیم!
هنرمند کیست؟
چه ویژگی‌هایی دارد؟
هنر چیست؟
انواع هنر را نام ببرید؟
اعضا مشارکت کردند و نظراتی دادند.
هنر:
یک اثری است که نیاز به خیال، خلاقیت، زاویه دیدهای مختلف، حس لطافت و احساسات، فکر و اندیشه، تلاش و تکرار، تصویر سازی، ابتکار و ایده و از همه مهم تر اخلاق مناسب دارد.
اگر بخواهم واضح بگویم:
کسی که هنرمند است دنیایش با دنیای انسان‌های معمولی فرق دارد.
هنرمند دنیا را جور دیگری و با نگاهی خاص می بیند، یک انسان عادی صرفا فقط آسمان را نگاهی می‌اندازد اما یک هنرمند از آسمان اثرات زیبایی خلق میکند.
یک هنرمند به اطرافش نگاه ریز تری دارد و این باعث می‌شود که هر جا حضور پیدا میکند محبوب دل ها باشد‌‌. یک هنرمند انسان شریفی است و غم‌هایش را با اشیا هنری‌اش، مثل قلم کاغذ، بوم، تابلو، مداد رنگی، دوربین عکاسی و ... در میان می‌گذارد، یک هنرمند خاکی است و از هر لحظه‌ای یک خاطره در ذهنش ثبت میکند.☘️
اکنون به معرفی انواع هنر می پردازیم:
هنر های تجسمی، سینما، انیمیشن، ادبیات و...
سپس تمام نکات جمع بندی شد و اعضا شعرخوانی داشتند.
شعرهایی که بعد ها به نقد آن ها می‌پردازیم تا کیفیت کار بهتر شود و بتوانیم قله موفقیت را فتح کنیم.
آقای "علی محمد شیروانی" به آقای "ناصر حسین پور" پیشنهاد دادند تا در پایان هر ماه مجله‌ای برای گزیده خاطرات و شعر‌های انجمن بنویسیم و به چاپ برسانیم.
در آخر عکس بادگاری گرفته شد.📷

معرفی حسین حسن زاده معروف به رهدار

دل گندم بریسست سی دل مو

کلور از ریشه پیسست سی دل مو

به دستم داس سهر هشکه سالی

دل کیل ای گریوست سی دل مو

حسین حسن زاده معروف به " رهدار "

حسین حسن زاده متولد روستای رهدار حد فاصل بین مسجدسلیمان و شوشتر در خوزستان است .روستای شاعرخیزی که در گذشته مردمانش از سواد خواندن و نوشتن برخوردار بودند در گذشته مکتبخانه داشت و از سال 1333 مدرسه دولتی . برسنگ مزارهای باقی مانده در این روستا با پیشینه کهن به پیشوند میرزا یا ملا فلانی برسنگ گورهای قدیمی زیاد برمی خوریم که این پیشنامها از قدیم برای باسوادان زن و مرد در میان قوم لُر استفاده می شده است . ساکنین این محل از مردمان بختیاری بویژه طوایف چهارلنگ هستند منطقه ای دارای طبیعت زیبا و بکر شاید محیط نوستالوژیک حاکم بر منطقه است که این چنین زنان و مردانی را با طبع زیبای شعر لری فرا خواند ه باشد اما ما در این گفتار جناب" رهدار" مد نظرمان است :

در خانواده ای چشم به جهان گشود که پدرش از سواد کافی بر خوردار بوده وچون هر بختیاری شاهنامه را با آواز نیکو می خواند، و مادرش نیز همچون دیگر زنان بختیاری دارای طبع و ذوق شاعری بود ،"رهدار " گاه که می خواست سروده های مادر را که با آواز گاگریو گگاه زمزه می کرد بنویسد مانع می شد و به" رهدار " می گفت شعر شگون ندارد بهتر است تا سروده های مادر را ننویسد و او هرگز از" رهدار" نخواست تا سروده هایش را بنویسد ولی پنهانی رهدار به ثبت چندین دوبیتی و سروده های 12 سیلابی لری بختیاری از مادرش پرداخت که بسیار دردآگین سروده شده است یک دو بیت از این سروده های مادر به گونه ی عاریتی در کتاب لرشمول می نویسم اندیکای رهدار بر می خوریم در برگردان این سروده های دوازده سیلابی که مادر در وصف دختر تازه عروسش که طعمه ی کارون شده بود می سراید:

" رودخانه گُلی با خود ببرد تا آبش را با او گُلاب کند درحالی که دست التماس گُل هنوز از آب بیرون بود و بُردنش را می دیدم ، اما هرچه کردم به او نرسیدم . بگویید تا کی بر کنار رودخانه ای صدای ضجه ی هوره مکرر به گوش نرسد. ای مردم من می ترسم به زیر خاک هم حمامی ساخته نشده باشد تا سرو زلف نازنین اش را اگر گرد و غباری بنشیند ، بشوید "

" رهدار " دوره تحصیلات ابتدائی را در روستا ی " رهدار" با موفقیت به پایان رسانید ، به جهت نبود امکانات ادامۀ تحصیل مجبور به ترک زادگاهش شد ، ویک تنه به جنگ همۀ مشکلاتی که در پیش رو داشت حرکت آغاز نمود، دوری از خانواده و هزاران مشکل دیگر ........ در انتظار او به کمین نشسته بودند. او با اراده ای آهنین و هدفمند توانست ، همۀ این مشکلات را در نوردد، و به اهدافی که در سر می پروراند نزدیکتر شود.هدف اصلی ایشان تعالی شعر و ادبیات کهن زبان مادریش وایجاد تحول و رشد و صعود آن ، متناسب با زمان کنونی بود ، در این وادی تاثیرات غیر مستقیم سروده های مادرش نقش اصلی وعمده ای را در شکل گیری شخصیت شعری ایشان ایفا می نمود که غیر قابل انکار است ، روح و جان " رهدار" از دوران کودکی با لالائی ها ، دی بلال ها ، گاگریوها و زمزمه های عاشقانه ........ودر کل فرهنگ غنی لری بختیاری عجین و مانوس شده و همین خمیر مایه زیربنای اصلی اشعارایشان میباشد ،در سنین نوجوانی بود که با شنیدن گوشه ی آوازی از گاگریوه خوانی یکی از بانوان طایفه که در سوگ عزیزی می خواند بسیار تحت تاثیراوازش قرارگرفت بعدها متوجه شد چقدر آهنگ این آواز با یکی از گوشه های ماهور لرستان یکسان است و آن روز این اهنگ لباس زبانی بختیاری به تن کرده بود که رهدار نمی دانست . از این رو موجب شد تا "رهدار" به انتزاعی فرهنگی که در برخی همتباران لر است فکر نکند و لر را به گونه ی یک قوم واحد در آثارش بشناسد. یکی از مهمترین دلایل نفوذ پذیری و تاثیر شعرهای او در مخاطب نیز همین خصیصه میباشد که باعث محبوب بودن سروده هایش در بین همه ی اقوام لر است، با جرات میتوانم بگویم که ایشان آثار شعری ماندگاری را بوجود آورده اند که در نوع خودش بی نظیر است اگر روزگاران قدیم بود شعرهای "رهدا"ر همچون سروده های میر نوروز و هالو زال و... زبان زد عام می شد و هم اکنون ورد زبان مردم بختیاری بود . گرچه خودش می گوید روزی از یکی از شهرهای لرنشین عبور می کردم که یکی از مصراعهای شعر کُهبُنگ را بر پشت شیشه ی تاکسی دیدم . تا آن روز به این نفوذ پذیری پی نبرده بود م.

"رهدار "هنگامی که در کلاس پنجم دبستان بود با کار پژوهش آشنا شد وقتی که معلم سپاهی دانش برای امتحان انشاء از بچه ها خواست تا هرکدام 20 وازه لُری را به معنی فارسی در برگه امتحان بنویسند و رهدار نزدیک به 50 واژه را آورده بود که مورد غضب معلم قرار گرفت به صرف سرپیچی و عدول از مقدارمعینی که توسط معلم در ستونی تعیین شده بود.

نخستین کار "رهدار" در دوران دبیرستان پیرامون فرهنگ بختیاری جمع آوری سروده های فولکلور دوبیتی ها ، چیستانها و متلها و مثلها بود که آن زمان در یک دوره مسابقه ای که اداره فرهنگ و هنر آن زمان ( فرهنگ و ارشاد اسلامی فعلی) به پا کرده بود شرکت کرد ولی زحمات رهدار پس از انقلاب در کتابهای کسانی که پیرامون فرهنگ بختیاری قلم می زدند به چاپ رسید . و رهدار پس از پیگیریها و در دست داشتن نسخه هایی از این کار به نتیجه ای نرسید .

کار بعدی ایشان جمع آوری و ریشه یابی واژگان بختیاری بود به نام " گل واچ " که همان گل واژه ها می باشد که تا حدودی سرنوشت پنهان کار قبلی را به خود گرفته است محصول زحمت مطالعه و آموختن زبانهای پهلوی و اوستایی به گونه ی غیرکلاسیک در حضور استادان این فن بود .

برخی دیگر از آثار ایشان :

1- مجموعه شعر " کُهبُنگ "

2- کتاب "ازبختیاری تا بختیاری"

3- کتاب "بُنه وارشاعران"

4- " می نویسم اندیکا "

5- کتاب " دا لالا – لوئه لوئه دا "

7- کتاب " لال بهیگ" . . .

8- رهدار علاوه بر بنیان گذاری جشنواره شعر لُری بُنه وار بنیانگذار نخستنین انجمن تخصصی شعر لُری به نام انجمن شعر و ادب " بلازه" نیز می باشد . همچنین بر پایی همایشهای شعر به مناسبتهای خاص بویژه الزام حضور شاعره های لُرزبان در این همایشها از اهداف بلند این انجمن ادبی می باشد .

منبع وبلاگ:

http://abdy2007.blogfa.com/post/1007/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D9%88%D8%A8%D9%84%D8%A7%DA%AF-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D9%84%D8%B1-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-15-%D9%88%D8%A8%D9%84%D8%A7%DA%AF-%D9%88-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-(-%D8%B1%D9%87%D8%AF%D8%A7%D8%B1-)

زندگی درویش محمد رییسی ناغانی معروف به ملا درویش ملا درویش رییسی فرزند ملا محمد قلی

اشارهکوتاه به زندگی

زندگی نامه ملا درویش ناغانی به قلم سیاوش اعتمادی

چهره محبوب ایلی که سالها در مقابل زیاده خواهی و زورگویی خوانین ایستادگی و مبارزه کرد

درویش محمد رئیسی معروف به«ملا درویش ناغانی» یکی از معتمدان و سرشناسان ناغان بود که قریب به بیست سال در مقابل زیاده خواهی و زورگویی خوانین ایستاد و مبارزه کرد. وی انسانی شجاع ، چهره ای محبوب و تیراندازی ماهر بود که در بین اهالی پشتکوه بختیاری و چهارمحال شناخته شده و مورد اعتماد بود. در تشکیل « هیات اتحادیه چهارمحال و پشتکوه » نقش بسیار موثری ایفا کرد و به عنوان یکی از رهبران این هیات در مبارزه با بیدادگری خوانین سالها مبارزه کرد و چندین سال نیز در زندان و تبعید بسر برد و بارها نیز به دستور خوانین اموالش مصادره و مزرعه و باغش تخریب گردید. در راستای تجلیل از مقام این چهره محبوب ایلی که عمر خود را وقف و صرف دفاع از حقوق مردم و مبارزه با نابرابری و زورگویی کرد ، مقاله زیر ارائه می گردد. یادآوری می شود بیش از پانزده نسخه از نامه ها و شکایات ملا درویش نزد اینجانب موجود می باشد که هر کدام سندی ارزشمند در بیان حقایق آن زمان می باشد. یکی از این اسناد نیز جهت استحضار کاربران محترم ارائه می شود.

در دوره انتقال قدرت از قاجاریه به رضاخان که حکومت مرکزی به شبح بدون قدرتی تبدیل شده بود ،خوانین که به مدد درآمدهای نفتی و عواید حاصل از حکومت بر شهرهای جنوبی کشور ، قدرت و ثروت زیادی بدست آوردند ، فرصت را مغتنم شمرده ، در این دوره فترت به آزار و اذیت رعایا و مردم و مصادره اموال آنها اقدام کردند که نگرانی و عصبانیت شدید مردم را به دنبال داشت. از آن سو وقتی رضاشاه نیز به قدرت رسید ، تلاش کرد تا قدرت خوانین را تضعیف کند. برای اینکار و کاهش نفوذ خوانین ، چند اداره دولتی از جمله اداره دارایی ( سید نورالدین خان استودان رسماً در شهرکرد اداره دارایی را افتتاح کرد) ، اداره ثبت اسناد و املاک و سازمانی برای خلع سلاح عشایر در شهرکرد مستقر نمود. خوانین به شدت نگران بودند که این ادارات موی دماغ آنها شده و حوزه قدرت آنها را تضعیف می نماید. به همین دلیل بین این سازمانها و خوانین تنش و اختلاف ایجاد گردید. تقابل بین خوانین و ادارات دولتی سبب گردید تا مردم از سال 1304 شمسی که طمع ستم و جور خوانین را کشیده بودند ، جرات اظهار نظر ، اعتراض و شکایت پیدا کنند.بدنبال آن اعتراضات مردمی بالا گرفت به ویژه در روستاهای چهارمحال و پشتکوه این اعتراضها شدیدتر و گسترده تر بود.

در منطقه پشتکوه ، روستاهای اردل و ناغان به مرکز و کانون هدایت این اعتراضها تبدیل گردید.دامنه اعتراضهای مردمی زمانی شدت و گسترش پیدا کرد که خوانین قصد داشتند املاک خود را قانوناً به ثبت رسمی برسانند. خوانین که خود را مالک بلامنازعه اراضی حاصلخیز منطقه می دانستند ، هر نقطه و مکانی را که تشخیص می دادند ، ارزش اقتصادی بالایی دارد ، به عنوان ملک شخصی به ثبت می رساندند. اینکار خوانین ، موجی از نارضایتی را ایجاد کرد. مهمترین این اعتراضها عبارت بودنداز:
1- در اردل برادران والی پور ( مهدی و فتح الله) دست بکار شدند و علیه فرزندان حاج ایلخانی به ویژه سردار اشجع شکایت ها و اعتراضهایی را تسلیم مقامات دولتی کردند و در اردل ، شهرکرد و اصفهان برای دفاع از حقوق خود به تلاش گسترده ای دست زده و با ارسال تلگرافهای زیادی به تهران مراتب شکایت ، ناراضایتی و اعتراض خود را به مقامات دولتی گزارش کردند.
2- در ناغان محمد درویش رئیسی معروف به «ملا درویش » و خانجان بهرامپور سردستگی اعتراضات را رهبری کردند. ملا درویش در میان مردم ناغان و پشتکوه چهره ای محبوب و ظلم ستیز بود. مبارزه ملا درویش با خوانین که بیش از ده سال طول کشید ، باعث شده بود که وی از سوی خوانین مورد آزار و اذیت بسیاری قرار بگیرد. تقابل وی با خوانین وقتی بالا گرفت که خوانین از وی خواستند فرماندهی نیروهای بختیاری در حمله به ستون نظامی در شلیل را بپذیرد اما وی سرباز زد و نپذیرفت.
3- در چهراز آخوند میرزا علی چهرازی که یک روحانی سرشناس بود ، هدایت اعتراضها را بر عهده داشت. وی باغ و ملکی در روستای دزک داشت که لطفعلی خان امیر مفخم آن را به تصرف در آورده بود.
4- در باجگیران ، گل سفید ، دوپلان و تخته چوب نیز مشایخ عباسی نسبت به اقدامات محمدرضاخان سردار فاتح به شدت معترض بودند.
با تشدید اعتراض ها و تنش ها ساکنان منطقه به دو گروه تبدیل شدند: یک گروه اکثریت مردم که مخالف زیاده خواهی خوانین بودند. خوانین برای خنثی کردن اعتراضهای آنها جنگ روانی شدیدی براه انداختند و آنها را طرفدار شاه یا « شاهی» خطاب می کردند. در مواجهه با ماموران دولتی نیز آنها را بلشویکی ، ایادی حزب توده ، مشتی آشوبگر و خودسر معرفی می نمودند. گروه دوم اقلیتی بودند که طرفدار خوانین بوده و اصطلاحاً « خانی» نامیده می شدند و غالباً کدخدایان ، کلانتران و بستگان خوانین بودند که با آن حشر و نشر و مراوده داشتند.
با بالاگرفتن اعتراضها و تنش در منطقه ، فتح الله عالیپور و ملا درویش به اصفهان رفتند ، اوضاع پیش آمده را به مقامات دولتی گزارش دادند و تلگرافهایی نیز به تهران ارسال داشتند و خواستار عزل خوانین و جلوگیری از اقدامات ظالمانه آنها شدند.اهالی چهارمحال نیز همگام با آنها دست به چنین اقداماتی زدند. برادران والی پور برای اثربخشی بیشتر اعتراضها از اصفهان روانه چهارمحال شدند. در ملاقاتهای متعددی که با ناراضیان چهارمحال داشتند ، پیشنهاد تشکیل اتحادیه ای را ارائه کردند تا بتوانند با سازماندهی و هماهنگی بیشتر اعتراضات را به پیش برند و به نتیجه برسانند.ناراضیان چهارمحال نیز با تشکیل اتحادیه موافقت کردند و بدین سان اتحادیه ای به نام « جمعیت اتحادیه چهارمحال و پشتکوه» شکل گرفت. سپس برادران والی پور روانه پشتکوه شدند و اهالی را برای پیوستن به این اتحادیه تشویق کردند. والی پور در ناغان نیز با حمایت ملادرویش به رایزنی پرداخت. رایزنی ها نتیجه داد مقرر گردید. ریش سفیدان و بزرگان پشتکوه در جوار ناغان در مزرعه ای باصفا به نام «گردو خل» اجتماع کنند و در باره پیوستن اهالی پشتکوه به اتحادیه و بررسی راهکارهای مناسب برای مقابله با زورگویی های خوانین به بحث و تبادل نظر بپردازند. این فراخوان و اجتماع ، عملی گردید.حاصل آن ، تنظیم پیمان نامه ای در مقابله با زورگویی های خوانین بود. سران و بانیان این پیمان نامه به چهارمحال رفتند در «قفرخ» ( فرخشهر امروزی) اجتماع دیگری برپا شد تا حمایت عموم اهالی پشتکوه از اتحادیه را اعلام کنند برای تقویت اتحادیه و تحقق سریع اهداف آن جلساتی در شهرکرد و بن نیز برگزار شد
با شدت گرفتن اعتراضات ، خوانین احساس خطر جدی کردند. در سال 1306 شمسی با یک اردوی هزار نفری به قصد غارت ناغان حرکت کردند. دو نفر از کلانتران زراسوند به نام های رستم محمدی الاسوند و الله رحیم خدری پنهانی ملا درویش را از قصد خوانین آگاه ساختند. اهالی ناغان نیز اموال خود را در کوه و روستاهای همجوار پنهان کردند و خود در کوه مقابل ناغان ( کوه سرتنگ و گردنه باجگیران ) پناه گرفتند و سراسر کوه و گردنه را سنگربندی کردند. مشایخ عباسی و دیگری اهالی پشتکوه نیز به یاری آنها شتافتند. اردوی خوانین که فرماندهی آن را سردار اقبال (مالک بخشی از اراضی ناغان ) و سردار فاتح( مالک بخشی از اراضی روستاهای مشایخ) بر عهده داشتند ، وارد ناغان شدند و روستای خالی از سکنه را غارت کردند سپس رهسپار گردنه باجگیران (دوپلان) شدند. وقتی به گردنه نزدیک شدند ، ملا درویش ناغانی سنگی که جلوی سواران بود ، هدف قرار داد. برخی نیز نقل می کنند که ملا درویش که تیراندازی ماهر بود ، کتری در آتش یا نعلبکی را هدف قرار داد . این کار سبب گردید که یکی از خوانین بگوید: این تیراندازی کار ملا درویش یا سلطانعلی است ، آنها که این کتری یا نعلبکی را هدف گرفتند ، می خواستند بگویند که اگر بخواهیم می توانیم شما را هم هدف بگیریم. بهتر است با این تیراندازان ماهر وارد جنگ نشویم. این تیر یک هشدار بود ، بی گمان اگر وارد جنگ شویم ما خوانین زنده نخواهیم ماند. با این حرفها خوانین از جنگ منصرف شدند و به سمت اردل رفتند. پشت قرآن امضاء و مهر کردند برای مهدی والی پور و ملا درویش فرستادند و قول دادند که آنها را مورد عفو قرار دهند. ملا درویش و همراهان چون به حرف خوانین اعتماد نداشتند ، اعتنایی نکردند و شبانه با استفاده از تاریکی شب به طرف کوه «سالدران» بین کاج و جونقان رفتند. بامداد دو نفر ناغانی برای تهیه آذوقه به جونقان و کاج فرستادند. شخصی که به طرف کاج رفته بود دستگیر شد. اما نفر دیگر موفق شد نامه ملا درویش را به سران جونقان تحویل دهد. آنها نیز یک بار نان و پنیر ،قند ، چای و سیگار برای معترضان پشتکوه فرستادند و طی نامه ای از آنها دعوت کردند تا وارد جونقان شوند. معترضان نیز وارد جونقان شدند ، یک روز بعد به اتفاق سران جونقان عازم هفشجان شده ، از آنجا نیز دهها جفت گاو همراه خود کرده ، به نزد مظفرالملک حاکم شهرکرد رفتند و از خوانین شکایت کردند و تلگرافهای زیادی نیز به مرکز ارسال داشتند.. اعضای اتحادیه طوماری به عنوان مرامنامه در چند متر پارچه سفید با این مضمون تنظیم کردند:
1- همه با خوانین جبار مبارزه نمایند.
2- نسبت به دولت مرکزی وفادار باشند.
3- حقوق هر یک از دهات مورد تجاوز قرار گرفت ، مشترکاً رفع ظلم نمایند.
بر اساس توافق اعضای اتحادیه، آقایان مهدی والی پور ، عبدالله فروزنده شهرکی و ملا درویش به قصد دادخواهی روانه تهران شدند. مرامنامه و شکایتهای خود را تسلیم مقامات کردند.پس از پیگیریهای زیادی ، مهدی والی پور به دیدار رضاشاه رفت. رضا شاه با نام کوچک وی را مخاطب قرار داد و گفت: « مهدی خوانین می گویند شما توده ای هستید؟» والی پور پاسخ داد: قرآن را همه جور می توان تفسیر کرد ، خوانین اوضاع را به نفع خود تفسیر می کنند. به دنبال آن دولت دستور پیگیری قضایی داد. از اصفهان بازپرسی به نام «لسانی » وارد ناغان شد . در اولین اقدام 60 نفر ناغانی را از زندان سردار اقبال آزاد ساخت. وی پس از بازرسی و مشاهده اوضاع و شنیدن سخنان اهالی ، اوضاع را به تهران گزارش داد. اما نفوذ خوانین و کارشکنی آنها باعث گردید تا این اقدامات نتیجه لازم را ندهد و رعایای بی پناه چهارمحال و پشتکوه معضوب خوانین و نامید از حمایت دولت مات و مبهوت سرگردان شوند.
خوانین در مقابل اعتراضهای اعضای اتحادیه بیکار ننشستند ، در شهرکرد عده ای را تحریک کردند تا حاج آقا «سید جلال الدین» معروف به« بت شکن» روحانی سرشناس که قصد داشت در انتخابات مجلس شورای ملی شرکت کند ، را به قتل برسانند. داستان از این قرار بود که با پخش دروغ و شايعه مبني بر اين كه آقا جلال الدين أسامي جوانان را به اداره نظام وظيفه داده و مي‏خواهد جوانان را به سربازي بفرستند، عده‏اي ساده‏لوح بي‏خرد و بي‏خبر را تحريك كرده تا در خانه ايشان تجمّع كنند و در آن ميان چند نفر معيّن به خانه ايشان حمله بردند و در خانه را شكستند و آن عالم مجاهد را از خانه بيرون كشيدند و در برف و باران كشان كشان به مسجد خان (جامع فعلي شهركرد) برده، در خانه خدا (مسجد) او را به‏طور غريبانه به شهادت رساندند. اين واقعه جانسوز در صبح روز شانزدهم رجب سال 1345 ه.ق مقارن با سال 1306 شمسي واقع شد.
با وخیم تر شدن اوضاع دولت به ناچار اقدامات سختگیرانه ای نسبت به خوانین در پیش گرفت. این امر باعث گردید تا خوانین نیز از آزار و اذیت و ظلم خود تا حدی بکاهند.خوانین برای تلافی خیبربک از روسای طایفه لرکی را تحریک کرده تا به ناغان حمله کند و آنجا را غارت نماید. خیبربک به همراه دویست سوار وارد روستای چهراز شد. از آن طرف به ملا درویش خبر رسید که خیبربک قصد حمله به ناغان دارد. ملا درویش نامه ای به سهپبد شاه بختی نوشت و درخواست کمک فوری کرد. نامه ای نیز به مهدی والی پور که همراه شاه بختی بود ، نوشت و از او خواست که شاه بختی را تشویق کند که اهالی ناغان را یاری کند. والی پور بیست قبضه تفنگ پنج تیر کروپ همراه با فشنگ از قوای ارتش تحویل گرفت و به ناغان رساند.مردم ناغان مسلح شدند. خیبربک نامه ای به ملا درویش نوشت و اظهار داشت ، فردا مهمان شما می باشم. ملا درویش در پاسخ نوشت، اینجا ناغان است نه دهاقان! ( سال قبل خیبربک دهاقان را غارت کرده بود) با خبر باش که خون از سرزین می گذرد! ملا درویش نامه ای نیز به مشایخ عباسی نوشت. میرزاقلی نوری زاده ، کربلایی عبدالحسین جمشیدی ، عبدالمحمد هاشمی و ملاحسین هاشمی همراه یکصد نفر تفنگچی عازم ناغان شدند. قبل از اینکه قوای کمکی برسد ، در بامداد ناغانی ها به سمت چهراز حرکت کردند و توانستند خیبربک را که فکر نمی کرد مورد حمله قرار گیرد ،غافلگیر کنند.جنگ سختی درگرفت.خیبربک شکست خورد و به سبزه کوه فرار کرد. ناغانی ها تا چهارطاق آنها را تعقیب کردند ، چند نفر را دستگیر کردند و به شهرکرد فرستادند.
لطفعلی خان امیر مفخم نیز به همراه تعدادی سوار وارد اردل شد ، فتح الله والی پور را دستگیر و با خود به چغاخور برد.وقتی خبر به ناغان رسید ، ملا درویش به شهرکرد رفت و به اتفاق مهدی والی پور و سران اتحاد چهارمحال به دادخواهی پرداخت ، پس از یک ماه تلاش موفق شدند که فتح الله والی پور و چهل نفر از اهالی ناغان که به خاطر شکایت از ستمگریهای سردار اقبال دستگیر شده بودند را از زندان آزاد کنند.در سال 1308 دادگاه اصفهان وقت رسیدگی به اعتراضها را تعیین کرد. برای اینکه ناغانی ها در دادگاه حاضر نشوند ، خوانین که با حاکم شهرکرد تبانی کرده بودند ، با طرح نقشه ای و به بهانه صلح آنها را به چغاخور کشانده ، وقتی ناغانی ها وارد چغاخور شدند ، بلافاصله دستگیر و زندانی شدند و نتوانستند در دادگاه حاضر شوند و رای دادگاه نیز به زیان آنها صادر گردید. اما از آن طرف خوانین نیز برای اینکه از فشار و سوء ظن دولت خلاصی پیدا کنند و از اعتراضهای مردمی نیز بکاهند و بین مردم دودستگی ایجاد کنند ، حاضر شدند بخشی از اراضی را به مردم بازگردانند یا آنها را بفروشند.

با اینکار خوانین موفق شدند بین مردم ناغان دودستگی ایجاد کنند و مخالفان خود از جمله ملا درویش را تحت فشار قرار دهند. با اعمال نفوذ خوانین و فشار آنها ملا درویش به مدت پنج ماه در اصفهان بدون هیچگونه محاکمه ای زندان گردید. در سال 1312 شمسی هنگامی که ملا درویش قصد داشت تعدادی از مشمولان نظام وظیفه را به اردل ببرد در حضور نیروی ژاندارمری ، جهانشاه خان پسر مرتضی قلی خان صمصام به همراه جهانگیر خان پسر سردار اقبال و مزدوران خود با چوب به جان ملا درویش و عده ای از اهالی ناغان افتاده و قریب یک ساعت ٱنها را بشدت مورد ضرب و شتم قرار دادند آنها را غل و زنجیر کرده ، تحت الحفظ به دژ اسدخان فرستادند تا در آنجا زندانی شود. به دنبال آن جهانگیر خان و برادرش یداله خان تمام اموال و آذوقه ملا درویش را به غارت بردند ، برادر و پسرش نیز برای نجات جان خود متواری شدند. کربلایی «سلیم» برادر و کربلایی« مطا» خواهر ملا و عده ای از ناغانی ها برای تظلم خواهی به تهران رفتند. با پیگیری های متعدد سه نفر از زندانیان آزاد شدند اما خوانین حاضر به آزادی ملا درویش نشدند نقل می کنند. ملا درویش بعد از چهار ماه حبس که در بدترین شرایط بسر می برد و فقط بلوط و « گلگ» ( نان بلوط) غذایش بود ، بوسیله محمدخان بابادی و سلطانعلی ابراهیمی از حبس فراری داده شد. اما به نظر تظلم خواهی بستگان ملا در تهران سبب گشت تا خوانین از ادامه حبس وی بگذرند. گویا در سال 1314 شمسی وقتی در بهار، مرتضی قلی خان از قشلاق به ییلاق بازمی گشت ، بر حسب عادت مردم نیز موظف بودند ، به استقبال خان بروند. ملا درویش نیز به ناچار و برای پیشگیری از هرگونه آزار و اذیت به همراه اهالی ناغان به استقبال خان رفت. مرتضی قلی خان که دشمنی دیرینه ای با ملا داشت با دیدن وی ، ناسزاگویی و فحاشی را آغاز کرد. ملا درویش نیز که روحیه ای آزاد منش داشت ، تحمل آن بی حرمتی را نداشت و به تندی اهانت های خان را پاسخ داد. خان دستور داد تا ملا درویش را به شدت کتک زده ، غل و زنجیر کرده ، به خانه اش در شلمزار ببرند و از آنجا به اصفهان فرستاد و به مدت یک ماه در مدرسه گردان امنیه [ژاندارمری] اصفهان زندانی گردید. سپس به انارک تبعید گردید. به دستور خان زمین های ملا درویش بین رعایا تقسیم و خانه اش غارت و ذخیره گندم اش را عمال خان با خود بردند. مزدوران خان به باغ نیز رحم نکردند و با قطع درختان ، باغ را نابود و تخریب کردند. گویا ملا درویش به مدت دو سال در انارک در تبعید بسر برد و سرکارگری می کرد. در حالیکه خانواده اش در شرایط بسیار سخت و بدی قرار داشتند.( اسناد شماره 2، 3، 4، 5، 6 ، 7 و8) با فساد سازمان اداری و اعمال نفوذ خوانین ، اهالی ناغان نتوانستند حقوق از دست رفته خود را بطور کامل بازپس گیرند. گویا تا سال 1328 شمسی نیز ملا درویش موفق به استرداد املاکش نگردید.
یک بار نیز خوانین توطئه کرده و با دادن پاداش به سلطانعلی از او می خواهند وقتی که ملا درویش قصد دارد از «کفت زره» عبور کند ، وی را به قتل برساند. سلطانعلی که نمی خواست ملا درویش را بکشد ، وی را از قصد خوانین مطلع می کند و از او می خواهد که مسیر خود را تغییر دهد ، چون خوانین وی را مجبور به اینکار کردند. اگر وی مسیر خود را عوض کند ،نه وی دستش به خون ملا آلوده می شود و نه بهانه ای به دست خوانین می دهند که بگویند سلطانعلی به وظیفه اش عمل نکرد و به آزار و اذیت وی بپردازند (سیاوش اعتمادی ، 1381).

چند شعر از شاعران هفشجان- استان چهارمحال و بختیاری

خواستم باز کنم با دل سنگت گله را

تازه کردم به هوایت، نفسِ حوصله را

سالها رفت و من منتظر این بودم

که بهار آید و بیدار کند چلچله را

دیگر از دست دو رنگی زمان خسته شدم

از خدا می طلبم صحبت یک، یکدله را

آه ای خاک مگر درد منت در دل هست؟

که بپا می کنی اینگونه ز جان زلزله را

در کمین است ببین رهزن دل از هر سو

برو ای اشک! خبر دار بکن قافله را..

علیرضا میرزاخانی

دو غزل بختیاری به قلم قاسم سلیمانی

برگرفته از وبلاگ

http://www.dorsa-mahyar.blogfa.com/post/52

دو غزل بختیاری به قلم قاسم سلیمانی

۱-تش دل

تش به دل وسته و سرگشته ز مالم چه کنم

چنو لیشم که دیه نیبره آلم چه کنم

پازنی بیدم و کینون به دَو ایگشتم

تیه کالی به تیا کرده شکالم چه کنم

هر کسی هرسُمه ایبینه دلس تش اگره

دل یار مو کِ نیسوسه به حالم چه کنم

وسته منجا مو و یارم او رو ای بیداد

یار مو منده زواله مو زیوالم چه کنم

شو و رو هی در ایارم و اخونم سی تو

ار به گوشت نرسه بنگ بلالم چه کنم

نترم فِر بزنم بسکه نشسته شو و رو

هر طِنا جورِ یه تیری مِنه بالم چه کنم

چی ندارم که فدا یار کنم ای گویل

ار نَدُم جون خُمه سی تیه کالم چه کنم

به گمونم که دیه وخت جدایی ویده

افتو عمر مو دی نیده مِجالم چه کنم

۲- عشق

عشق ، ار آدُمه رِسوا بکنه تم داره

دیری ار حرسمه دریا بکنه تم داره

هفت پشت مو به رندون بلاکش ارسه

حار عشق ار منه تی جا بکنه تم داره

ار یه گِی ترنۀ یار مو ز زیر لچکس

چی درهدی به سرم سا بکنه تم داره

مو خَشُم نی که گلی هاشق بلبل وابو

یوسف ار میل زلیخا بکنه تم داره

نه لکِ لیوۀ لیشی که ز خوس بیخوره

عاشقی ار کر بی دا بکنه تم داره

درد یارم به سرم عاسل کورِی بخدا

ار که ری بم نکنه یا بکنه تم داره

ز ور دیلق شعرم همه جستن ز وَرُم

شاعری ار دلِ تهنا بکنه تم داره

نقدی بر اجرای تأتر گروه هنری جمشید کلک

نقدی بر اجرای تأتر گروه هنری جمشید کلک

کار این گروه هنری را در سال ۱۳۹۷ در کانون اندیشه ناغان دیدم و پس از گذشته ۵ سال امروز (۷ اسفندماه ۱۴۰۲) نیز در کانون اندیشه ناغان به مناسبت جشن نيمه ی شعبان اجرا داشتند. در سال‌های گذشته فکر کنم این گروه هنری با نام دیگری کار می کردند ولی بازیگران آن بدون تغییر کار خود را ادامه دادند.

اجرای این گروه برای تمامی گروه های مخاطبان از کودک و نوجوان تا پیرمرد و پیرزن و برای تمام طبقه های اجتماعی جذاب بود و گواه این جمله این است که همه ی حضار لبخند بر لب داشتند و حتی کودکانی در جلو صحنه ی نمایش ایستاده و با شور هیجان ضمن تماشای تأتر با فریاد های خود، ناخواسته بخشی از صحنه نمایش شدند.

سؤال اینجاست که آیا برای خنداندن حضار در اجرای نمایش به ناچار باید از طنز فکاهی استفاده کرد؟ آیا نمونه نمایش طنزی وجود دارد که علی رغم جذابیت آن برای مخاطب در انتقال ارزش های فرهنگی و ادبی موفق عمل کرده باشد؟

در صدا و سیمای استان چهارمحال و بختیاری و برنامه‌های رسمی چند نمونه نمایش تأتر طنز به بازیگری، مش عیدی، مش عامو و مش برفی دیدم که ضمن این که در خنداندن مخاطب موفق بودند در انتقال فرهنگ و ادبیات غنی ایرانی مثبت عمل نمودند.

با نمایش طنز جمشید کلک چند انتقاد وارد است از جمله این که، ادبیات فارسی پاس نگه داشته نشد(نمونه ی آن؛ بازیگر از مخاطبان می خواست تکرار کنند: وان ، تو، تری ، فور، تشکر، تشکر؛ که همگی کلمات بیگانه انگلیسی و عربی اند.)تا کی یک ادیب و شاعر می تواند این میراث فرهنگی بیگانه را از ذهن کودکان و نوجوانان خارج کند؟

دوم اینکه در این نمایش بدون تامل و براحتی از کلمات توهین آمیز و اصوات و اعمال نامناسب با جمع عمومی(که کودکان و نوجوانان و زنان و دختران در آن حضور داشتند) استفاده شده است که من حتی از اشاره به جزئیات آن شرم دارم.

جا دارد بازیگران و هنرمندان عزیز هم استانی که کار نمایش طنز انجام می دهند طرحی نو دراندازه و از هنر برای انتقال‌ مفاهیم فرهنگی و ادبی غنی ایرانی به طور مثبت به کارگیرند.

# ناصر حسين پور دبیر انجمن ادبی کودک و نوجوان مهر داوار ناغان

کتاب گزیده های دوبیتی های بختیاری به زودی منتشر می شود.

این کتاب مجموعه ای از دوبیتی‌های منتخب بختیاری از ۴۵ شاعر بختیاری سرا است که به کوشش و تنظیم آقای ناصر حسين پور گردآوری شدند و در اسفندماه ۱۴۰۲ توسط انتشارات دزپارت برای علاقه مندان عرضه خواهد شد.

شعر (دوبیتی) بختیاری با موضوع انتظار،شعر انتظار بختیاری،انتظار در فرهنگ بختیاری،  شعر کوتاه بختیاری

تقدیم به ساحت حضرت امام مهدی(عج)

دِرو اَفتو، بزن کولُم، دِرو دی
کُجه رَهدی؟کُجِه هِستی؟بیو دی
پَه تا کی رَه بِپاهُم، تا بیاهی
بیو برفِ دلم اُو کن، نَرو دی


Derow artow, bezan kulom, derow di
koje rahdi? koje hesti? beyow di
pa tâ key rah bepâhom, tâ biyâhi
biyow barf-e delom ow kon, narow di

" ناصر حسین پور دبیر انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان "