فی البداهه، ناصر حسین پور، شعر
تازه از خواب بیدار شدم و تصمیم گرفتم به وبلاگ انجمن سر بزنم اما نمیدوانم چه بنویسم که به ذهنم خطور کرد فی البداهه یک شعر بنویسم و هر چی شد دیگر تغییرش ندهم..
من نمی گویم در قلب منی
تو قلب منی، قلبم
نمی گویم در چشم منی
تو چشم منی،چشمم
نمی گویم در نفسم هستی
تو نفسی، نفسم
نمی گویم تو در وجود منی
تو وجود منی، وجودم
نمی گویم در جان منی
جان منی، جانم
نمی گویم عاشقت هستم
تو عشقی،عشقم
چرا اصلا این طور می گویم؟
چرا باید بگویم؟
من که همه ی توام
من توام، تو منی
از خودت بگویم؟
خودتی، خودتم
هر چه گفتم
از خود بی خود گفتم
از خود بی خود گشتم
گشتی،گشتیم
من خودتم
خودتم
خودتم
تو خودمی
خودمی
خودمی
خودمی
آينه
ناصر حسين پور، این شعر را فی البداهه ۲۹ اسفندماه ۱۴۰۲ ساعت ۸:۳ صبح




این وبلاگ به نهاد یا سازمان خاصی تعلق ندارد و مستقل عمل می کند.