متن از آقای ناصر حسین پور
خوانش: عسل رفیع زاده
زمان: خرداد ۱۴۰۱
مکان: ناغان یادواره شهدای ناغان
سلام ، سلام فرمانده ...سلام بزرگ مرد بختیاری، سلام بر تو ای مرد دلیر و نترس ناغانی، سلام بر تو ای، فرمانده ی گردان امام سجاد... سلام خط شکن جبه های نبرد حق علیه باطل... سلام بر تو ای فاتح گمنام خرمشهر....سلام سردار
سالهاست برای تو و به یاد تو و سایر همرزمان شهیدت یادواره می گیریم و هر بار مشتاقان تو از قبل بیشتر می شوند و من نیز مشتاق شدم راز این همه جاذبه را برای یک جوان که فقط ۲۲ بهار عمر جسمانی داشت جویا شوم....به گذشته های تو برگشتم و میخواستم به جایت زندگی کنم و بجایت بشنوم و بجایت ببینم و بجایت تصمیم بگیرم و حرف بزنم و اقدام کنم....
در مکتب تربیتی مادرت بودم و شنیدم که مرا گفت؛ با خدا باش، به خدا توکل واقعی داشته باش، شب نگران غذای صبحت نباش، پسرم چشمت به دنبال مال مردم نباشد که خدا رازق مهربان است.. پسرم تا می توانی مانند برادرت نجف یاریگر مردم فقیر باش....
بعد بجایت دیدم مردم فقیری که نیازمند کمک بودند، رنج ها و درد های مردم را بجایت دیدم و حس کردم و کمک حال مردم بودم....
از ۱۰ سالگی درد از دست دادن پدرت را با تمام وجود حس نمودم و آرزویمان این بود هیچ فرزندی طعم یتیمی را نچشد....
پس از آن مادرمان؛ ۳ نقش را به عهده گرفت، او مادر، پدر و معلم مان بود...
مانند مادری دلسوز ما بود و پدری که نان آور ما بود و معلمی که درس زندگی و شجاعت را به ما آموخت... و در همه حال می گفت : هر عملی بدون امضای رضایت خداوند، کامل نیست... ما در مکتب شما قرآن را در زندگی بکار بستیم.
عجیب است مادرمان؛ با آن که سواد خواندن و نوشتن نداشت اما سواد و هنر زندگی کردن را داشت و به ما آنها را آموخت.
قبل از انقلاب سواد سیاسی و اجتماعی او می گفت؛ ظلم و استبداد شاهنشاهی پایدار نیست و ما را برای دفاع از مظلوم هدایت می کرد و بعد از انقلاب می گفت رهبر را تنها نگذارید و پشت سر رهبر حرکت کنید و از سران فتنه می گفت .
می گفت: پسرم این فتنه گرها را بشناسید ، این ها نان حلال خور نبودند و به دنبال پایمال کردن خون شهدا هست و می خواهند با تضعیف رهبر به اسلام و ایران خیانت کنند.
شندیم که قبل از رفتن به جبهه خودرو ژیانت را فروختی تا پول آن را با دستان خود، به طلبکاران بدهی که قبل از شهادت بدهکار کسی نباشی.
در جبهه بجایت ترکش خوردم و مرا به بیمارستانی در تهران برای مداوا آوردند اما این گفته را تکرار می کردی ؛ خرمشهر باید آزاد شود... درمان را ناتمام گذاشتی و از بیمارستان فرار کردی به سمت جبهه شتافتی....
راستی سردار یک روز بعد از شهادتت خرمشهر آزاد شد
ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته
خون یارانت پر ثمر گشته
نویسنده: ناصر حسینپور دبیر انجمن شعر و ادب عباس ارشاد ناغان
این متن را خانم عسل رفیع زاده عضو انجمن ادبی کودک و نوجوان مهر داوار ناغان، در یادواره شهدای ناغان و شهید زال یوسف پور در خرداد ماه ۱۴۰۲ اجرا نمودند و مورد استقبال حضار قرار گرفت.
برای دریافت فایل روی سطر زیر اشاره نمایید:◀️◀️◀️◀️◀️
دکلمه ای زیبا در وصف شهید زال یوسف پور ناغانی با صدای عسل رفیع زاده