سلام و درود با اطلاع می رساند، انجمن ادبی کودک و نوجوان مهر داوار ناغان ؛«نخستین دوره ی استعدادیابی اجرا و گویندگی »در بخش ناغان را برگزار می کند و به افراد برگزیده جوایزی اهدا خواهد شد.

شرایط شرکت در این دوره در زیر شرح داده خواهد شد:

_متن را انتخاب کنید و نمونه صدای خود را فقط از طریق ایتا، تلگرام و یا واتساپ به شماره زیر همین فراخوان ارسال نمایید.. _موارد زیر حتما ذکر شود: نام سن تحصیلات شغل شهر محل سکونت شماره تماس _ زمان هر اجرا حداقل ۳ و حداکثر ۵ دقیقه می باشد. _ موسیقی زمینه و هر گونه خلاقیتی که به اجرا افزوده شود امتیاز مضاعف حساب می شود. _متن اجرا از بین پنج متنی که در انتهای همین صفحه انتشار داده خواهد شد باشد. _هر نفر میتواند حداکثر دو اجرا ضبط و ارسال کند. (متن های اجرا)

متن شماره 1 انسان های هم فرکانس همدیگر را پیدا می کنند...حتی از فاصله های دور ...از انتهای افقهای دور و نزدیک..انگار.جایی نوشته بود که اینها باید در یک مدار باشند..یک روزی.. یک جایی است که باید با هم ،برخورد کنند... آنوقت... میشوند همدل،میشوند دوست،میشوند رفیق..اصلا میشوند هم شکل... مهرشان آکنده از همه... حرفهایشان میشود آرامش...خنده شان،کلامشان می نشیند روی طاقچه دلتان..نباشند دلتنگشان میشوی..هی همدیگر را مرور میکنند.. از هم خاطره میسازند... .مدام گوش به زنگ کلمات و ایده ها هستند.. و یادمان باشد.. حضور هیچکسی اتفاقی نیست.

متن شماره 2 : کودکانه یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود توی یک جنگل سبز چند تا آهو با بچه هایش زندگی می کردند .بچه های عزیز ، هر وقت که آهو خانم برای بچه هایش غذا تهیه می کرد و می آورد که بین آنها تقسیم کند یکی از بچه هایش به نام دم قهوه ای میگفت : من بیشتر می خوام .آهو خانم می گفت : آخر عزیز دلم باید به اندازه ای که می توانی بخوری ، و برداری اگر بیشتر برداری نیمه خور و اسراف می شود

متن شماره 3 : درویشی به در خانه ای رسید. دخترکی در خانه بود. پاره نانی بخواست. گفت : نیست. گفت : اندکی نمک؟ گفت: نیست. گفت : کوزه ای آب؟ گفت : نیست. گفت : مادرت کجاست؟ گفت : به تعزیت خویشاوندان رفته. گفت : چنین که من حال خانه شما می بینم ، ده خویشاوند دیگر میبایست به تعزیت شما آیند.

متن شماره 4 : انسان جامعه و فرهنگ : این واژه را گرچه به لحاظ مفهومی می توان از هم متمایز کرده اما در واقعیت، ارتباطی بسیار نزدیک ، قطعی و عینی بین آنها وجود دارد . هیچ جامعه ای بدون فرهنگ نمی تواند وجود داشته باشد و هیچ جامعه ای بدون فرهنگ نیست. همچنین بدون فرهنگ ، ما اصلا انسان به معنایی که معمولا مفهوم آنرا می شناسیم ، نخواهیم بود. خواجه تا چند حساب زر و دینار کنی .............................. سود و سرمایه دین بر سر بازار کنی شب عمرت بشد و صبح اجل نزدیک است ......................... خویشتن را گه آن نیست که بیدار کنی

متن شماره 5: دو شاهزاده در مصر بودند ، یکی علم اندوخت و دیگری مال اندوخت . عاقبته الامر آن یکی علّامه عصر گشت و این یکی سلطان مصر شد . پس آن توانگر با چشم حقارت در فقیه نظر کرد و گفت : من به سلطنت رسیدم و تو همچنان در مسکِنت بماندی . گفت : ای برادر ، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که میراث پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون . که در حدیث نبوی (ص) آمده : العلماء ورثـه الانبیاء من آن مورم که در پایَم بمالند — نه زنبورم که از دستم بنالند کجا خود شکر این نعمت گزارم — که زور مردم آزاری ندارم شرکت کنندگان عزیز می توانند آثار خود را از طریق ایتا، روبیکا و شاد به شماره 09036619243 ارسال فرمایند..