رَز و میش، مناظره‌ای منظوم به زبان گفتاری میان رز (درخت انگور) و میش. رز و میش منظومه‌ای فولکلوری است که از لحاظ گونه‌های زبانی، دو تحریر از آن در دست است: یکی به زبان فارسی یهودی، شامل ۶۱ بیت که آسموسن آن را به زبان انگلیسی ترجمه و منتشر کرده است (نک‍ : ص 33-41)؛ دیگری به زبان فارسی دری. این دو تحریر شباهتی فراوان به هم دارند، به گونه‌ای که می‌توان گفت یکی براساس دیگری بازسرایی شده است، یا اینکه هر دو مبتنی بر یک متن واحد شفاهی‌اند.
سرایندۀ رز و میش، مانند دیگر آثار فولکلوری، مشخص نیست. از تحریر فارسی دری این منظومه که ازجمله متنهای درسی مکتب‌خانه‌ها بوده است، تاکنون چند روایت معرفی و منتشر شده است. نخستین‌بار ابراهیم قیصری روایتی از آن را ــ که در دفترچۀ ملای مکتب‌خانۀ یکی از روستاهای خوزستان یافته بود ــ منتشر کرد. این روایت ۴۹ بیت دارد (قیصری، ۳۶۲ بب‍‌ ). روایتی نیز، با تفاوتهایی، در ۳۷ بیت، از مکتب‌خانۀ روستای میمند، از توابع شهر بابک، در دست است (فرهادی، ۲۱۴ بب‍‌ ).
براساس گزارشهای موجود، این داستان در مکتب‌خانه‌های چهارمحال و بختیاری و برخی شهرهای استان فارس نیز خوانده می‌شده است که ازجمله، می‌توان به مکتب‌خانه‌های ملاشمس‌علی منصوری‌فر در لردگان، و ملامحمد قنبری در کوهرنگ چهارمحال و بختیاری اشاره کرد (جعفری، تحقیقات ... ). افزون‌براین، روایتهایی شفاهی نیز از آن در برخی مناطق مانند کرمان (فرهادی، همانجا)، فامور، از توابع استان فارس (ثواقب، ۵۷۷- ۵۷۸)، ماهشهر و چهارمحال و بختیاری ثبت شده است (جعفری، تحقیقات). نیز روایتی شفاهی از آن با عنوان مؤو و قویون (مو و میش) در آذربایجان رایج است که به آواز خوانده می‌شود (ذوالفقاری، ۱/ ۶۳۰). همچنین شاعری به نام ملاعبدالله ــ معلم خوراسگانی ــ در ۱۳۰۲ ش براساس همین داستان، منظومه‌ای با عنوان مو و میش، در ۱۳۶ بیت و در بحر رمل، سروده است که در گفت‌وگوپردازی و نیز پایان‌بندی، تفاوتهایی با روایتهای رز و میش دارد (نک‍ : ادامۀ مقاله).
همۀ پژوهشگرانی که رز و میش را مورد توجه قرار داده‌اند، تأثیرپذیری و شباهتهای آن را با منظومۀ درخت آسوریگ (ه‍ م) یادآوری کرده‌اند. روح‌الامینی در مقاله‌ای ضمن تحلیل مردم‌شناختی درخت آسوریگ، اشاره‌ای هم بـه رز و میش کـرده و می‌نویسد: سرایندۀ رز و میش نه فقط از منظومۀ درخت آسوریگ بی‌اطلاع نبوده، بلکه به احتمال قصد داشته است که روایتی متناسب با زمان، زبان و دین خود عرضه بدارد (ص ۴۱). اما قیصری، که نخستین‌بار این منظومه را شناسانده است، در اینکه سرایندۀ آن از درخت آسوریگ آگاه بوده و در منظومۀ خود به اقتباس از آن پرداخته است، تردید دارد و احتمال توارد را منتفی نمی‌داند و سرانجام اضافه می‌کند که پاسخ به این پرسش به سادگی میسر نیست (ص ۳۶۳-۳۶۴). دراین‌باره، می‌توان احتمال داد روایتی شفاهی از درخت آسوریگ، اما متفاوت با متن مکتوب پهلوی، از دوره‌های کهن در میان مردم رایج بوده که از نظر ژرف‌ساخت تفاوتی با آن نداشته، ولی از لحاظ روساخت با آن متفاوت بوده است. این روایت در نقلهای شفاهی و پی‌درپی خود، مانند همۀ داستانهای شفاهی، دچار تغییراتی شده تا اینکه شاعر خوش‌ذوقی، از میان عامۀ مردم، آن را به شعر درآورده است. آنچه این احتمال را تقویت می‌کند، وجود روایتهای متفاوت از افسانه‌های مختلف در متون گذشتۀ ادبیات کتبی و نیز ادبیات شفاهی است که ازجمله می‌توان به افسانۀ «نیت پادشاه» اشاره کرد (جعفری، «افسانه‌ها ... »، ۵۸۶-۵۸۷، نیـز بـرای روایتهای مختلف افسانـۀ نیت پـادشاه، نک‍ : «مقایسه ... »، ۱۰۹ بب‍‌ ).

ساختار رز و میش و مقایسۀ آن با درخت آسوریگ

ساختار رز و میش، مانند درخت آسوریگ، از یک مقدمه، سپس نقل داستان در قالب گفت‌وگو و یک خاتمه تشکیل شده است. سراینده در مقدمه، مانند سایر منظومه‌ها، زمینه را برای مجادله و گفت‌وگوی دو طرف آماده کرده است. در مقدمۀ بیشتر روایتها آمده است که در پی یک خشک‌سالی سخت و کمبود علوفه، دامها از بین می‌روند. در این میان، میشی از مرگ نجات می‌یابد و رئیس ده آن را به خانه می‌برد و تیمارش می‌کند. میش رنجور قدرت خود را باز می‌یابد و روزی به بوستان می‌رود و با دندان شروع به کندن برگهای درخت رز می‌کند (نک‍ : قیصری، ۳۷۲؛ فرهادی، ۲۲۰؛ آسموسن، 33). در مو و میش روایت ملاعبدالله خوراسگانی این مقدمه وجود ندارد، بلکه منظومه با حمد خداوند، نعت پیامبر (ص) و منقبت حضرت علی (ع) و فرزندانش شروع می‌شود و سپس گلشنی باصفا در نزدیکی اصفهان توصیف می‌شود که سرشار از چشمه‌ها و درختان رنگارنگ است. راوی اضافه می‌کند میشی بیمار بـه آن باغ می‌رود و آهنگ خوردن شاخه‌ای از درخت مو می‌کند (ذوالفقاری، ۱/ ۶۳۱-۶۳۲).
در همۀ روایتها میش شروع به کندن و خوردن برگ رز می‌کند: به دندان برگ رز می‌کند آن میش/ به جان رز همی‌زد هر زمان نیش. همین موضوع باعث رنجش رز می‌شود و به او اعتراض می‌کند: رز از بی‌طاقتی آمد به فریاد/ که ای میشک ز دستت داد و بیداد. به‌این‌ترتیب، رز مناظره را شروع، و میش را سرزنش و تحقیر می‌کند. ازاین‌رو، آغاز گفت‌وگو و مجادله در مقایسه با درخت آسوریگ، که نخل ابتدا به ساکن و بی‌هیچ سابقه‌ای از کارهای بز شروع به خودستایی و سرزنش و تحقیر او می‌کند و وی را به مقابله برمی‌انگیزاند، طبیعی‌تر می‌نماید (قیصری، ۳۷۱).
در روایتهای رز و میش پس از اعتراض درخت، میش در پاسخ، ضمن برشمردن فواید خود و محصولاتی که از وی به‌دست می‌آید و نیز با استناد به اینکه شرابی را که پیامبر (ص) حرام کرده است، از رز می‌گیرند، حریف را تحقیر می‌کند. در ادامه نیز رز فواید و محصولات خود را برمی‌شمارد (نک‍ : همو، ۳۷۷- ۳۷۸؛ آسموسن، 35-37؛ فرهادی، ۲۲۵).
در مو و میش گفت‌وگوها اندکی متفاوت است. هر دو شخصیت ضمن یادآوری محصولاتی که از آنها به دست می‌آید، برای محکوم کردن طرف مقابل، به شایست‌ناشایستهای دینی و نیز آیات و احادیث استناد می‌کنند. در این میان، رز سخنانی بسیار تند و دشنامهایی رکیک به میش می‌دهد؛ ازجمله، او را زناکار و زنازاده خطاب می‌کند. میش اما زبان ملایم‌تری دارد و بیشتر بر این نکته تأکید دارد و تفاخر می‌کند که او را در مناسک مذهبی، ازجمله حج، قربانی می‌کنند (ذوالفقاری، ۱/ ۶۳۲-۶۳۳).
از لحاظ پایان‌بندی، مجموعۀ این روایتها را به ۳ گروه می‌توان تقسیم کرد: یک گروه که رز پیروز می‌شود؛ یک گروه که میش ضمن قبول شکست، از در مصالحه برمی‌آید؛ و سرانجام، در روایت خوراسگانی که شخص سومی به عنوان داور وارد ماجرا می‌شود و میان دو شخصیت اصلی، مصالحه برقرار می‌کند. در روایتهای باغملک و چهارمحال و بختیاری پس از استدلالات رز آمده است: چو میش اندر جواب رز فروماند/ خدا و مصطفى و مرتضى خواند (قیصری، ۳۷۸؛ جعفری، تحقیقات).
در روایت شفاهی منطقۀ فامور، رز در پایان سخنان خود می‌گوید: مرا گر سر بُرند آرم جوانی/ ترا گر سر برند بی‌جان بمانی. به گفتۀ راوی، میش در مقابل این سخن جوابی نتوانست بدهد (ثواقب، ۵۷۷). نکتۀ جالب توجه اینکه این بیت که حتى در روایتهای شفاهی کرمان (فرهادی، همانجا)، و چهارمحال و بختیاری (جعفری، تحقیقات؛ ثابت‌زاده) نیز آمده است، در هیچ‌یک از روایتهای کتبی وجود ندارد. در یکی از روایتهای شفاهی که در چهارمحال و بختیاری ثبت شده است، پس از بیت یادشده، این بیت نیز خوانده می‌شود: تو غمگینی به وقت سر بریدن/ به آن جان کندن و پا در کشیدن (ثابت‌زاده). پایان‌بندی مناظره در روایتهای میمند، اعم از کتبی و شفاهی، متفاوت است. در این روایتها میش پس از شنیدن سخنان رز، از پاسخ عنادآمیز دست می‌کشد و او را تأیید می‌کند و تقریباً مصالحه را پیشه می‌کند: چو میش از رز شنید این حرف معقول/ بگفت ای واللـه و بنمود مقبول (فرهادی، همانجا). شبیه همین برخورد در روایت فارسی یهودی نیز آمده است (آسموسن، 37).
در مو و میش اما پایان‌بندی مناظره کاملاً متفاوت است. در این روایت پس از سخنان مجادله‌آمیز مو و میش، راوی جوزق (غوزۀ پنبه) را به عنوان داور وارد داستان می‌کند. جوزق پس از سرزنش هر دو، خود را پادشاه می‌نامد و مو را وزیر، و میش را ایشک‌الملک (حاجب دربار یا داروغه) خود می‌کند. این برخورد و نیز سوگندهای جوزق مانند سوگند به حرمت لاک‌پشت، صفای سکنجبین، حق شیربرنج، تقدس موش، کمال خر، حرمت گوز، نجاسات آب، پاکی سگ و جز اینها شعر شاعر را به اشعار مهمل شبیه می‌سازد و به منظومۀ او جنبۀ طنز می‌دهد (ذوالفقاری، ۱/ ۶۳۰).
همان‌گونه که مشخص است، پایان مناظره‌ها در همۀ این روایتها با پایان مناظره در درخت آسوریگ متفاوت است. در منظومۀ اخیر راوی یا شاعر بز را پیروز مناظره اعلام می‌کند: بز به پیروزی شد [رفت]/ خرما اندر ستوه [ماند] (ص ۸۱). اما به‌رغم این باید گفت مقایسۀ روایتهای مختلف رز و میش با درخت آسوریگ نشان می‌دهد که روایتهای گروه اول، باغملک خوزستان، چهارمحال و بختیاری و فامور استان فارس، از لحاظ ساختار نوع ادبی مناظره شباهت بیشتری به درخت آسوریگ دارند، زیرا در آنها نیز، مانند درخت آسوریگ، یکی از دو طرف مناظره شکست می‌خورد؛ در صورتی که در سایر روایتها دو شخصیت اصلی، به صورتهای مختلف، به مصالحه می‌رسند (برای آشنایی با ساختار مناظره‌ها و چگونگی پایان‌بندی آنها، نک‍ : پورجوادی، ۴۲۱ بب‍‌ ). پایان منظومه نیز در روایتهای مختلف با هم تفاوت دارد. در روایت باغملک دو بیت پندآموز آمده است (قیصری، ۳۷۳). سرایندۀ مو و میش در ۶ بیت پایانی منظومه ابتدا از خواننده‌ای که این «مزخرفات» را می‌خواند، طلب دعا می‌کند و سپس از خداوند می‌خواهد که گناهان خود و کاتب را ببخشاید (ذوالفقاری، ۱/ ۶۳۶).
در یکی از روایتهای شفاهی چهارمحال و بختیاری، شاعر ضمن مخاطب قرار دادن خود، یا مخاطب، با عنوان «حاجی» اضافه می‌کند که از قول و عمل به درگاه خداوند استغفار نماید (ثابت‌زاده). درخت آسوریگ نیز با دعا برای سراینده و نویسنده، و نفرین برای دشمن به پایان می‌رسد (ص ۸۳). نکتۀ بااهمیت دیگر این است که در روایتهای متفاوت رز و میش، به مانند درخت آسوریگ، عنصر حیوانی برای اثبات برتری خود به شایست‌ناشایستها و مقدسات دینی، متوسل می‌شود. این نکته در مو و میش بسیار نمایان‌تر است. در این روایت، میش می‌گوید هنگامی که حضرت ابراهیم (ع) قصد داشت فرزند خود، حضرت اسماعیل (ع) را در راه خدا قربانی کند، خداوند میشی را برای او فرستاد تا به جای فرزند قربانی نماید و سپس اضافه می‌کند حاجیان با قربانی‌کردن گوسفند، حج خود را کامل می‌کنند (ذوالفقاری، ۱/ ۶۳۱).

ارزشهای فولکلوری و مردم‌شناختی

ارزش رز و میش بیش از هر چیز در این است که یکی از داستانهای ایران باستان را به زبان فارسی بازروایی می‌کند. به عبارت دیگر، با استناد به آن می‌توان استمرار بخشی از فولکلور دورۀ پیش از اسلام ایرانیان را در دورۀ اسلامی نشان داد. افزون بر این، در روایتهای متفاوت آن به انواع محصولاتی که از درخت یا دام به دست می‌آید، اعم از خوراک و پوشاک و نیز دست‌افزار، اشاره شده است، مانند پشم، پنیر، کشک، روغن، قیماغ، گلیم، خور، خورجین، جاجیم، جل اسب، بند، طناب، نمد، قالی، کفش، تیماج و دستۀ چاقو که از دام به دست می‌آید، نیز دوشاب، حلوا، مویز، فالوده، سرکه و شراب که از درخت به دست می‌آورند. همچنین در برخی روایتهای آن از پیشه‌های متفاوتی یاد شده است، مانند گله‌دار، شبان، دلال، ماست‌بند، جگرپز، بقال، تاجر، پشم‌ریس، پوستین‌دوز، دباغ، کفش‌دوز، مکاری، پینه‌دوز و کبابی (نک‍ : همو، ۱/ ۶۳۵). افزون بر این، در بعضی از روایتهای آن برخی واژه‌های محلی وجود دارد که از لحاظ زبان‌شناسی و گویش‌شناسی اهمیت دارد؛ مانند: «فَلّه» به معنای شیر ۳ روز اول گوسفند یا گاو پس از زاییدن؛ «ما‌سینه» به معنای ماست چکیده یا ماست در کیسه کردن؛ «خوره» به معنای جوال بزرگ (فرهادی، ۲۲۱-۲۲۲)؛ «غَلّه» به معنای حالت گیاهی گندم؛ و «پابند» به معنی پاردم (قیصری، ۳۶۳).

مآخذ

پورجوادی، نصرالله، زبان حال در عرفان و ادبیات پارسی، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ ثابت‌زاده، منصوره، آلبوم موسیقی بختیاری، منظومه‌ها، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، ۱۳۸۶ ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، «افسانه‌های منظوم عامیانۀ خوزستان»، پیام بهارستان، تهران، ۱۳۹۱ ش، شم‍ ۱؛ همو، تحقیقات میدانی؛ همو، «مقایسۀ افسانۀ نیت پادشاه در شاهنامه با روایتهای دیگر»، مجموعه‌مقالات همایش هزارۀ شاهنامه، به کوشش محمدجعفر یاحقی، تهران، ۱۳۹۲ ش؛ درخت آسوریگ، ترجمۀ یحیى ماهیار نوابی، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ ذوالفقاری، حسن و محبوبه حیدری، ادبیات مکتب‌خانه‌ای ایران، تهران، ۱۳۹۱ ش؛ روح‌الامینی، محمود، نمودهای فرهنگی و اجتماعی در ادبیات فارسی، تهران، ۱۳۷۷ ش؛ فرهادی، مرتضى، موزه‌های بازیافته، کرمان، ۱۳۷۸ ش؛ قیصری، ابراهیم، «منظومه‌ای به شعر دری نظیر درخت آسوریگ»، مجموعه‌سخنرانیهای هفتمین کنگرۀ تحقیقات ایرانی، به کوشش محمدرسول دریاگشت، تهران، ۱۳۵۵ ش، ج ۲؛ نیز:

Asmussen, J. P., Studies in Judeo-Persian Literature, Leiden, 1973.
محمد جعفری (قنواتی)

1-بفرمان خدای لایزالی ........................ بدید آمد قضا را خشکسالی

2-قضا آن سال بارانی نیآمد....................... علف از کوه و صحرا قحط گردید

3-بشد ضایع تمام گاو و گله ......................... نمی دیدند علف جز رنگ غله

4-قضا میشی زچنگ مرگ وارست ................ رحیم دلی برداندر خانه ش بست

5-ببردش میشک لاغر بخانه ........................ گاهی آبش داد و گاهی پنبه دانه

6-چه میشک لاغر چند روز فراخی ..................رئییسش برد او را باغی

7-چه میشک چند روز بستان ........................فراموش کرد تنگی های زمستان

8-چه میشک در باغ هر جایی علف خورد .........بشد تا رز بادش را تلف کرد

9-رز از بی طاقتی آمد بفریاد ............................کای میشک ز بیداد تو صد داد

10-برو ای میشک لاغر از برم زود .................. که در عالم نهی بهتر از انگور

11-به طعنه گفت رز با میش لاغر .................که عقل و هوشت از سر رفت بدر

12-به یاد آور تو تنگی های زمستان ..........که می رفتی چون مستان افتان و خیزان

13-سرت کفتار کند بر تنت یاد ................... قلاغان گردت آیند ببیداد

14-جواب رز بگفت میش رنجور ................ بر نجوری که در عالم خیر ز انگور

15-ببین محصول من از حضرت الله ...............که هستم سرور از نعمت الله

16-اول بره دیوم دیگر دهم شیر ................ پنیر و کشک و روغن هم به تقدیر

17-و شیر من بود غیماق عالم .......................پنیر تازه هست در دل من

18-بود از پشم من قالبی هفت رنگ ...............ز پشم من بود تنگ و زبر تنگ

19-نشیمند گاه شاهان جهانم ...................انیس منظر پیر جهانم

20-اگر چه میشک لاغر ضعیفم .................تو همت جهان از وی شریفم

21-همه خلقان جهان مرا متلوی باشند ............ولی از گوشت و روغن خوب باشند

22-گدا و پادشاه و میر و درویش ...............تماماً التجا دارند بر میش

23-همه خلقان بوند محتاج شیرم ................خصوصاً کشک و لیجار و پنیرم

24-چه کورد و چه لر و چه ترک و تاجیک .... چه کور و چه بینا چه شل و چه شیخ

25-که ایشان جملگی محتاج میشند ..............خریدار من از بلگ تو بیشند

26-چه تابستان آن پاهیز و زمستان ............. که من بر روی خارم چون گلستان

27-قلندر بین که پوست افکند در دوش .............توگویی مهوشی کرده در آغوش

28-ببین که از پوست تیماج بسازند .............زدن بهر صد علاج سازند

29-نه کبش هوشان از پوست باشد ...............همیشه کبش دوزم دوست باشد

30-جل اسبان چدار پابند ................ ز پشم میش باشد ای خداوند

31-ورز از سر بدر کن این خیالات ...................که از پشم من سوپه و سقلات

32-و پشم میش باشد کلبلایی .....................و رز از گفتن بود در بلایی

33-و رز بر گو که بار دولتت کو؟ ..................گر کودم نه باشد قوتت کو؟

34-چو شرح خویش بگفت آن میش لاغر ............حکایت ها زمیش بشنو سراسر

35-جهان تا هست الله آفریده .......................... ز اشجار جهان او بر گزیده

36-که مثل رز نباش در روی عالم ....................ایا میشک بپیش من مزن دم

37-که یکی متاع من دوشاب سازند ................... دیگر حلوا کنند اندر مسافن

38-نیکو بنگر تو حلوای هفت رنگ ...........که خلقان می برند فرسنگ به فرسنگ

39-مویز و میده و فالیده دام ....................هزارانم بخون آلوده دارم

40-مگر نشنیده ای ای میش رنجور .................. میان میوه ها شاهست انگور

41-چو کشمش میوه رز باشد ای میش ............ مشو ای میش لاغر غره بر خویش

42-تفرج کن مویز دانه دانه ................ چو یک سالم بته دارم به خانه

43-تو سرکه بین به هر وقت هزار ........... بود ازیین از خمره بته دار

44-بود آرایش هر سفره خانه ............... چه دانی قدر رز ای میش نادان؟

45-شراب ها از دانه انگور باشد ............. که اندر مجلس فغفور باشد

46-شرابم بین که در فصل بهران ..........بود رنگ نوجوان چون گل عزاران

47-شرابم بین که در فصل جهانی ............خورندم آشکارا چه نهانی

48-چه شاهان و چه پیران و چه درویش .......هوا خواه من از پشم تو هست بیش

49-که از بلگ رز تو زنده باشی ......همیشه پیش رز تو بنده باشی

50- متاعم بین که اندر روی بازار ....... برای خوش فروشان موجود خریدار

51-چه میشک هرزه گوی و پوچ گویی ..........جواب این سخن ها را چه گویی؟

52-سرم از سربریدند بر فلک شد ............. سرم از اوج پا بر سمک شد

53-که من بر سر بریدن شادمانم ............... که گاهی سبز و گاهی جهانم

54-تو غمگینی به وقت سر بربدن ................. برای آن جان کند پا بر کشیدن

55-ترا گر سر برند چوبی و کنده ............... مرا که سر برند گوشتم و دنبه

56-جدا سازند میشک بندبندت ..........اگر که لاغر بوی نمی خورندت

57- اگر مردم نمک بر تو نپاشند ............ شوی گندیده و دورت بپاشند

58- متاع من هرگز نمک نخواهد ............... دل مردم زمن هرگز نچاهد

59-مرا که سر برند آرم جهانی ............. ترا که سر برند بی جان بمانی

60- چه مشک در جواب رز فروماند .............بصدق دل اخلاصی برو خواند

61-چه باشد شفیقی از رفیقی یادگاری ............. از ین بهتر نباشد هیچ کاری

نویسنده: حسن مرداسی نی سیاهی

بخشی از متن این منظومه کودکانه که در مکتبخانه های لری در چارمال بختیاری تدریس می شد :

به فرمان خدای لایزالی / پدید آمد قضا را خشکسالی
در آن سال از قضا باران نبارید / علف در کوه و صحرا قطع گردید
شده ضایع تمام گاو و گله / نمی دیدند مردم رنگ غله
تمام اسب و خر از پا درافتاد / شتر بی پا شد و استر در افتاد
تمام جانور گشتند بی جان / نمی بودی به عالم هیچ حیوان
قضا میشی ز دست مرگ در رَست / که صاحب اندرون خانه اش بست
بدادش یونجه و هم پنبه دانه / که شاید سال افتد زین بهانه
خزان بگذشت و آمد پیش نوروز / تمام باغ و صحرا سبز فیروز
که صاحب میش را بردی به باغش / که شاید زات برافروزد چراغش
چو مشک رفته چندی سوی بُستان / فرامش کرد سرمای زمستان
به دندان برگ رز می کند آن میش / به چوب رز همی زد از عقب نیش
رَز از بی طاقتی آمد به فریاد / که ای میش از جفایت داد و بیداد
بخور از برگ رز از آنچه خواهی / مخور چوبم، ندارم من گناهی
جواب رز بداد آن میش رنجور / که تو حاصل نداری غیر انگور
ببین محصول من از قدرت الله / پسندیده مرا شاه فلک جا
چه کرد و چه لر چه ترک و تاجیک /شل و کور و کچل بینا و تاریک
اول بره، دوم پوست، سوم شیر / پنیر و کشک و روغن هم به تقدیر
ز پشم میش باشد هفت اقلیم / گلیم و توبره، خورجین و جاجیم
ز پشم میش باشد ای خداوند / جُل اسبان چو دارند بند و پالند
که اصل میش از زَر بیش باشد / نمد ها هم ز پشم میش باشد
رَز- چو تو تنها بمانی در بیابان / خورندت روبه و زاغ و شغالان
میش- ولی دادی شراب خام ابتر / که لعنت کرده است او را پیامبر
هر آنکس که شراب از تو چشاند / رَود در دوزخ جاوید مانَد
رز- ز من سازند حلواهای هفت رنگ / که خلقان می برند فرسنگ، فرسنگ
که من باشم شراب خوب رویان / تویی دائم خائف از بیم گرگان
شراب از دانه ی انگور باشد / که اندر مجلس فَغفور باشد
جوانانی که می نوشند پیاله / رُخ آنان شود مانند لاله
مویز و میوه و پالوده دارم / همه چیزی به خود آلوده دارم
گهی سرکه گهی دوشاب دارم / همیشه سبز و خرم پر ز بارم
سَویق تخم من اندر جبال است / نخورده کس مگر صاحب کمال است
جواب رَز بداد آن میش پر فن / که ای نادان مکن این حرف با من
مرا گر سر برند گوشتم و دنبه / تو را گر سر برند چوبی و کنده
رز- سرم را گر برند آرَم جوانی / تو را گر سر برند بی سر بمانی
چو میش از رَز شنید این حرف معقول / بگفت آری قبول از حرفِ مقبول